ضرورت وجود عالم ربانی ومسأله تفسیر قرآن
گـذشته از موضوع اطاعت و تبعیت و ضرورت معصومبودن امام، برخی از متکلمان فلسفه عصمت را از زاویه نیاز به وجود مفسر صالح برای تفسیر قرآن نگـریستند. کلینی در (الكافي) در زمینه استدلال مذکور حدیثی را از منصور بن حازم نقل میکند، او میگوید: به مردم میگـفتم که شما میدانید رسول خدا حجت او روی زمین بود. اما من میدانستم که قرآن را همه گـروهها دستاویز قرار میدهند تا منویات و دیدگاههای خود را توجیه کنند. هم (مرجئه) وهم (قدریه) وحتی زندیقان که هرگز به قرآن اعتقاد ندارند در استدلالشان از قرآن استفاده میکنند بنابراین به این نتیجه رسیدم که تنها در صورتی میتوان از قرآن سود برد که علم آن را از سوی یک قیم که به حقیقت قرآن آگـاه است، بیاموزیم. به آنان گـفتم: قیم قرآن چه کسی است؟ گـفتند: ابن مسعود از حقیقت قرآن آگـاه است، عمر و حذیفه نیز از رموز آن آگـاهند. گـفتم: آیا به تمام آن اشراف دارند؟ گـفتند: خیر. از آن پس، من جز علی بن ابی طالب هرگـز کسی را نیافتم که مردم او را عالم به تمامی قرآن بدانند. از اینرو من شهادت میدهم که علی تنها قیم قرآن است [۹۰].
بعدها فلاسفه ومتکلمین دیگـری نیز آمدند واین چهارچوب فکری را تحکیم بخشیدند. سید مرتضی در (الشافی) میگوید: «ضروری است که امام به تمام احکام بدون استثنا آگـاهی کامل داشته باشد چرا که در غیر این صورت او نمیتواند به وظایف خود عمل کند. پس اگـر وظیفه امام تصدی مسؤولیت تمامی مسائل ریز و درشت وآسان و دشوار حکومتی و دینی باشد، بنابراین او باید به تمامی احکام و مسائل دین آگـاه باشد» [۹۱].
شیخ طوسی در جائی میگوید: نیاز به اثبات ندارد که نمیتوان احکام مورد نیازمان را از مجراهای طبیعی آن یعنی اجماع و تواتر حدیث و جز آن بدست آورد. پس اگـر دلائل برای رد یا تایید حکمی از قوت یکسانی برخوردار باشد باید راه حلی برای عمل به شریعت و پرهیز از اختلاف امت وجود داشته باشد. امامی که ما میگـوئیم در حقیقت همان پناهگـاهی است که ما میجوئیم [۹۲].
در جای دیگـر آورده است: «بر ما ثابت است که امام هم در امور دینی و هم در تمام امور حکومتی چه آسان و چه سخت و چه آشکار و چه پنهان مسؤولیت دارد پس اگـر امام به تمام احکام از قبل عالم نبوده باشد هرگـز قادر به انجام صحیح مسؤولیت نخواهد بود» [۹۳].
بدین ترتیب شیخ طوسی حتی کسب علم و رجوع به اجتهاد به وسیله امام را نقض شأن امامت میداند: «اگـر گـفته شود که امام مانند دیگـر عالمان در صورتی که بر حکمی احاطه نداشته باشد میتواند حکم را از طریق اجتهاد یا رجوع به اخبار ویا استفاده از نظر عالمان دیگـر بدست آورد، میگـوئیم که این روش تنها برای عالمان عادی مجاز است اما امام چنانچه بخواهد برای وصول به معرفت از عالمان دیگـر تقلید کند این امر صورت قبیحی خواهد داشت. بنابر این امام از همان آغاز بر تمام مسائل علم دارد. ما این نظر مخالفین را که حکام میتوانند در برخی از مسائل به علما رجوع کنند و سپس در خصوص آن مسأله حکمی صادر کنند، کاملاً رد میکنیم و آن را نقصی برای حاکم و امام میدانیم» [۹۴].
[۹۰] الكليني: الكافي – الحجة، ص ۱۶۹. [۹۱] المرتضي: الشافي، ص ۱۵ – ۱۴. [۹۲] الطوسي: تلخيص الشافي، ج۱ ص ۱۰۸. [۹۳] همان، ج۱ ص ۲۳۶. [۹۴] همان، ج۱ ص ۲۴۰.