تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

انتخاب سلیمان بن صرد الخزاعی به پیشوائی شیعیان

انتخاب سلیمان بن صرد الخزاعی به پیشوائی شیعیان

پس از واقعه کربلا و در آن هنگـام که خلای رهبری در میان شیعیان کوفه سخت چشمگـیر بود، اجتماعی از شیعیان کوفه در حضور پنج تن از سرانِ آن‌ها صورت گـرفت که نتیجه آن، انتخاب سلیمان بن صرد خزاعی (برای نخستین بار شخصی از خارج اهل بیت) به پیشوائی بود. در این جمع مسیب بن نجیبه سخنانی چنین به زبان می‌راند: «ای قوم کسی را از میان خود به ولایت برگـزینید زیرا که ناگـزیرید به پیشوائی اقتدا کنید و به گـرد پرچمی در آیید». رفاعه بن شداد نیز پس از او گـفت: «گـفتی کسی را به ولایت برگـزینید تا به او اقتدا کنید وبه گـرد پرچم او متحد شوید. رأی ما نیز همین هست. اگـر تو بپذیری، آن مردی باشی که توصیف کردی، این مورد رضایت ما هست و اگـر رأی شما و رأی اصحاب ما چنین باشد که ولی ما در این امر شیخ الشیعه صحابه رسول خدا و مسلمان با سابقه سلیمان بن صرد باشد، این هم بسیار نیکو است و ما به نیک اندیشی او اطمینان کامل داریم». سپس عبد الله بن وال و عبد الله بن سعد به سخن در آمدند و از وی ستایش کردند.. سر انجام مسیب بن نجیبه گـفت: «تصمیم درستی گـرفتید، موفق باشید، من هم نظر شما را می‌پذیرم، ولایت امر را به سلیمان بن صرد واگـذاریم» [۲۱].

چنانکه می‌دانیم سلیمان بن صرد پس از این انتخاب جنبشی را برای انتقامخواهی از مسببین واقعه کربلا سازماندهی کرد که به (جنبش توابین) مشهور شد.

امامت محمد بن الحنفیه

آن هنگـام که مختار بن عبیده الثقفی حرکت خود را – باز هم با عنوان خونخواهی امام حسین- سامان داد، نام‌های به امام سجاد فرستاد و آمادگـی خود را برای بیعت با او، و اعلام آشکار امامت ایشان نشان داد و پول فراوانی را نیز برای امام فرستاد، اما امام سجاد از پذیرش دعوت او امتناع کرده و حتی پاسخ نامه وی را نداد.

مختار از ایشان مأیوس گـشته دعوت مشابهی را از عموی امام سجاد (محمد بن الحنفیه) ارسال داشت. [۲۲]بدین ترتیب محمد بن حنفیه عملاً زمام رهبری شیعه را در آن برهه از زمان بدست گـرفت و از قیام مختار در کوفه حمایت کرد. ممانعتی نیز از سوی امام سجاد در این خصوص دیده نشد.

همواره دیده شده است که اهل بیت حق امت مسلمانان را در تعیین ولی امر زمان خود و ضرورت نظر خواهی شورائی را به رسمیت شناخته و استفاده از زور برای تسخیر قدرت را محکوم و نکوهش می‌کردند. حدیثی از امام رضا از قول پیامبر جو با سلسله روایت امامان در کتاب شیخ صدوق (عيون اخبار الرضا) چنین می‌گوید: «من جاءكم يريد أن يفرق الجماعة ويغصب الأمة أمرها ويتولي من غير مشورة فاقتلوه، فإن الله عز وجل قد أذن ذلك». یعنی: «اگـر کسی به نزد شما آمد که قصد تفرقه افکندن بر رأی متفق جماعت داشته باشد تا ولایت امرِ امت را بدون مشورت غصب نماید او را بقتل برسانید. خداونداجازه چنین کاری را داده است [۲۳].

وما در این حدیث والاترین و آشکارترین پیام صریح دیدگـاه اهل بیت در ایمان به شیوه شورائی را مشاهده می‌کنیم. و اگر آن‌ها مردم را دعوت به طاعت خویش می‌نمودند، آن از باب اعتقاد به برتری و اولویت خود نسبت به «خلفاء» که با موازین قرآن و عدل و دین راستین رفتار نمی‌کردند، بوده است.

از اینرو و با تبعیت از چنین فهمی از امر ولایت، گـروهی از نخستین نسل شیعه بویژه در قرن اول هجری بنا به گـفته نوبختی (از نخستین مورخان شیعه) می‌گـفتند: «علی÷بعد از رسول خدا جبسبب علم و فضیلت و سابقه‌ای که بر همگـان برتری داشت. و در شجاعت، کرم و پرهیزگـاری هیچ‌کس را یارای او نبود، اما با این همه امامتِ ابو بکر و عمر و عثمان را به رسمیت می‌شناختند. آنان می‌گـویند: که علی÷داوطلبانه با آندو بیعت کرده و از حق خود گـذشته است، پس ما نیز به آنچه مسلمانان بدان راضی شدند خشنودیم. بر ما روا نیست که اندیشه دیگـری را بپذیریم. ولایت ابو بکر با تسلیم وبیعت علی دیگـر گـمراهی به شمار نمی‌رود» [۲۴]. و باز هم به نقل از کتاب نوبختی (فرق الشیعه) فرقه دیگـری از شیعه می‌گوید: «علی برترین مردم است زیرا که با فرستاده خدا پیوندی نزدیک دارد وسابقه وعلم او بیش از دیگـران است. اما مردم آزاد بودند که دیگـری را به ولایت برگـزینند وچنانچه شخص برگـزیده شده به وظایف خود به خوبی عمل کند ولایت او مجزی است. ولایت کسی که از سوی خودِ – مردم- برگـزیده شود حتما راه هدایت و رشد و اطاعت از معبود است. اطاعت از وی نیز مانند اطاعت از معبود واجب است» [۲۵].

گـروهی دیگـر می‌گـفتند: «امامت علی بن ابی طالب هنگـامی قابل قبول است از وقتی که ایشان از مردم برای اینکار دعوت خود را آشکار کرد» [۲۶].

از حسن بن حسن بن علی، بزرگ خاندان ابو طالب در عهد خود پرسیدند: مگـر فرستاده خدا نگـفتند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»گـفت: بلی، اما به خدای سوگـند منظور پیامبر از این سخن، امامت و حکومت نبوده است و اگـر چنین می‌خواست به صراحت بیان می‌فرمود [۲۷].

عبدالله فرزند حسن بن حسن نیز عقیده داشت: «امتیازی در امر خلافت برای ما اهل بیت بیش از دیگـران وجود ندارد. هیچ امام مفترض الطاعه‌ای در میان خاندان اهل بیت از سوی خدا تعیین نگـشته است». عبد الله، این امر را که امامت علی از سوی خدا نازل شده، نفی می‌کرد [۲۸].

می توان از مجموعه سخنان گـفته شده نتیجه گـرفت که در میان نسل اول شیعه اندیشه موروثی بودن قدرت و انحصار قدرت و امامت در اهل بیت ومستند بودن امامت به (نصّ) آن‌چنان که در دوره‌های بعد متداول شد، اعتباری نداشت. از اینرو دیدگـاه نسل اول شیعه در آن هنگـام نسبت به شیخین (ابوبکر و عمر) مثبت بوده است. آنان شیخین را «غاصبان» خلافت نمی‌دانستند بلکه بر این اعتقاد بودند که پیامبر امر را به شوری واگـذاشت. وبه شخص معینی وصیت نفرمودند. برای این بود امام صادق شیعیان را امر به تولی شیخین می‌کردند.

[۲۱] تاریخ طبری، ج۷ ص ۴۸ [۲۲] مسعودی: مروج الذهب، ج۲ ص ۸۴. [۲۳] الصدوق: عيون اخبار الرضا، ج۲ ص ۶۲. [۲۴] النوبختي: فرق الشيعه، ص ۲۲ و۲۱ والاشعري القمي: المقالات والفرق، ص ۱۸. [۲۵] النوبختي: فرق الشيعه، ص ۲۲ و۲۱ والاشعري القمي: المقالات والفرق، ص ۱۸. [۲۶] النوبختي: فرق الشيعه، ص ۵۴. [۲۷] ابن عساكر: التهذيب، ج۴ ص ۱۶۲. [۲۸] الصفار: بصائر الدرجات، ص ۱۵۳ و۱۵۶.