تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

امامت و بحران خوردسالگی

امامت و بحران خوردسالگی

در گـرماگـرم بحث‌های کلامی امامیان در تایید امامت علی بن موسی که سالیان سال طول کشید، امام رضا در سال ۲۰۳ هجری در خراسان حیات را بدرود گـفت و این در حالی است که فرزند او محمد تنها هفت سال سن داشت. این امر بحرانی در صفوف امامیان معاصر پدید آورد. به نظر برخی از آنان، این دیگـر معقول نبود که یک کودک هفت ساله که از نظر شرعی و اسلامی محجور شناخته می‌شود وحتی حق تصرف در اموال خویش را ندارد به پیشوائی مسلمانان گـمارده شود. همچنین با تکیه بر این واقعیت که محمد فرزند امام رضا در هنگـام مهاجرت پدرش به خراسان تنها چهار سال داشت، این شبهه را وارد می‌دانستند که این مسأله بر خلاف اصل انتقال بی‌واسطه علم از امامی به امام دیگـر است [۲۰۰].

در این دوره زمانی انقسامی دیگـر در آراء امامیان به ترتیب زیر رخ داد:

الف – یک فرقه دو باره به دیدگـاه واقفیان مبنی بر توقف امامت پس از امام موسی کاظم بازگـشت نمودند. در کتاب‌های شیخ مفید و اشعری استدلال این گـروه را بیان کرده‌اند. آنان می‌گـفتند: «اگـر بپذیریم که امام در تمام امور دینی و دنیوی بر تمامی خلق ولایت دارد و مسؤولیت تقسیم اموال، صدقات و خمس نیز بر عهده اوست، پس امامت کسی که به دستور صریح قرآن حق تصرف در اموال خود را ندارد جایز نیست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ[النساء: ۶]. (کودکان یتیم را بیازمائید، اگـر دیدید به سن بلوغ رسیدند ورشید بودند پس اموالشان را به آنان بازگـردانید). امام امانت دار شریعت و احکام است. فقیهان، قاضیان و والیان باید به حکم او سر نهند. گـاه لازم می‌شود که او صاحبان عقل و اختیار را از برخی کارها وتصرف در برخی اموال باز دارد و آن‌ها را مجبور کند. این یک تناقض آشکار است که شخصی از یک سو اختیار یک درهم از اموال خود را نداشته باشد اما اختیار اموال امت با او باشد» [۲۰۱].

ب – فرقه دوم به برادر امام رضا (احمد بن موسی) توجه نشان دادند. او دیدگـاهی نزدیک به دیدگـاه زیدیان داشت وبا ابو السرایا در کوفه همکاری کرد و آن طور که شیخ مفید در (الارشاد) می‌گوید، او به درجه والائی از علم و تقوا رسیده بود [۲۰۲].

احمد بن موسی که زیارتگـاه او اکنون در شهر شیراز قرار دارد مورد تقدیر و احترام فراوان برادر خود امام رضا قرار داشت.

برخی از افراد این فرقه مدعی شدند در باره امامت احمد وصیتی از امام رضا به جای مانده است [۲۰۳].

بدین ترتیب یک بار دیگـر دیدگـاه فطحیان که امامت را در برادران جایز می‌دانند رونق گـرفت. گـروهی دیگـر نیز به گـرد شخصی از نوادگـان اهل بیت به نام (محمد بن قاسم بن عمر بن علی بن الحسین) آمدند و او را امام لقب دادند. او در کوفه اقامت داشت و به عبادت و فقه و علم و تقوا شهرت داشت. او در سال ۲۱۸ هجری جنبش دیگـری را بر ضد معتصم خلیفه عباسی رهبری کرد [۲۰۴].

ج – گروهی قائل به امامت (جواد) شدند، اما دچار اشکالی نیز بودند از قبیل عمر و علم آن حضرت است. اما این گروه توجیه می‌کردند، می‌گفتند: درست است که در امام جواد به خراسان حمل شد و ابو جعفر (امام جواد) چهار ساله بودند و کسی که در این سن و سال نمی‌تواند ریز و درشت مسائل معرفت دینی را تمیز بدارد، اما خداوند متعال در موقع بلوغ به وسائل مختلف علم را به او می‌آموزد، مثلاً از طریق الهام و تلنگر زدن روی قلب و گوش یا از طریق رؤیای صادقه در حال خواب و یا ملک محدث و دیدن عمودی از نور و مصباح و همچنین مسأله عرض اعمال می‌باشد [۲۰۵].

امامیان که در بسیاری از موارد امامت را با نبوت همانند می‌دیدند، امامت و حکومت کودکان را با استناد به آیات قرآن امری روا دانستند. قرآن در خصوص نبوت یحیی می‌فرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡحُكۡمَ صَبِيّٗا١٢[مريم: ۱۲]. (ما حکم – نبوت – را کودکی به او بخشیدیم). عیسی نیز در کودکی به مقام پیامبری رسید. پس چرا امامت جواد در سن هفت سالگـی امری محال تلقی شود؟ گـویا امام جواد خود در پاسخ این شبهه می‌فرمود: «خداوند با وحی به داود دستور داد سلیمان را که کودکی بود و به پرورش گـوسفندان می‌پرداخت جانشین خود سازد» [۲۰۶].

گـروهی دیگـر تفسیر متفاوتی از امامت جواد ارائه می‌کردند. آنان می‌پذیرفتند که وحی و ارتباط مستقیم الهی و نزول فرشتگـان پس از پیامبر بنا به اجماع مسلمانان بطور کلی منقطع شده است. از اینرو در تفسیر خود می‌گـفتند که امامت جواد تا پیش از بلوغ جنبه اجرائی نداشت بلکه تنها به معنی انحصار امامت در او و نفی امامت دیگـران است. آنان در مورد علم امام می‌گـفتند که امام جواد علم را در هنگـام بلوغ از روی کتاب‌های پدرش و آنچه به او به ارث رسیده بود فراگـرفت و بدین ترتیب فراگـیری علم از طریق الهام و رؤیای صادقانه و روش‌های مشابه را امری غیر معقول می‌دانستند. برخی از آنان بر این اعتقاد شدند که امام جواد در تبیین احکام از قیاس و اجتهاد استفاده کردند و این امر برای دیگـران مجاز نبود اما چون امام شخصی معصوم است پس در استفاده از قیاس دچار اشتباه وخطا نمی‌شود [۲۰۷].

در برابر این دیدگـاه این سؤال نیز مطرح بود که اگـر امامت جواد را تنها از هنگـام بلوغ نافذ بدانیم پس در دوران کودکی او چه کسی متصدی مقام امامت بود؟ چه کسی قیم او بود؟ آیا در این مدت زمین از حجت خالی بود؟

به هرحال می‌توان به یقین گـفت هیچ نص صریحی و هیچ وصیتی از سوی امام رضا در مورد جانشینی فرزندش وجود ندارد. از سوی دیگـر امام جواد خود نیز پس از وفات پدر، ادعای امامت نمی‌کرد. از این رو نظریه پردازان (امامت الهی) در خصوص دلائل اثبات امامت ایشان این بار تنها معجزات غیبی را مورد توجه قرار دادند. نقل شده است که امام جواد که در هنگـام درگـذشت پدرش در مدینه بود در همان ساعت و در یک چشم برهم زدن به خراسان رفته و مراسم غسل و کفن پدرش را انجام داد و در همان شب نیز به مدینه بازگـشت. همچنین گـفته شده است، یک بار عصائی که در دست او بود به سخن آمد و به امامت وی گـواهی داد. دیگـر آنکه امام جواد در یک مجلسی سی هزار مسأله فقهی را به گـروهی از شیعه پاسخ داد [۲۰۸].

درگـذشت زود هنگـام امام جواد یک بار دیگـر ابهاماتی را در مسأله تداوم امامت (امامت الهی) پدید آورد. امام جواد در سن بیست وپنج سالگـی درگـذشت و تنها دو فرزند ذکور به نام‌های علی و موسی از او به جای ماند که سن هیچ‌یک از آن‌ها از هفت سال نمی‌گـذشت. به همین سبب امام جواد در هنگـام وفات وصیت نامه خود را خطاب به شخصی به نام (عبد الله بن مساور) نگـاشت و مسؤولیت نگـهداری از اموال، املاک و کنیزان و بردگـان را به او سپرد تا در هنگـام بلوغ به فرزندش علی تحویل دهد. شخصی به نام احمد بن ابی خالد به عنوان گـواه این وصیت نامه نیز قرار داده شده است [۲۰۹].

بدین ترتیب این سؤال مجددا مطرح شد که اگـر علی فرزند امام جواد از نظر ایشان برای نگـهداری اموال واملاک نیاز به قیم دارد، پس چگـونه می‌تواند وظایف امامت را به جای آورد. ابهام دیگـری نیز مطرح بود و آن اینکه کدام یک از فرزندان خردسال امام جواد را باید امام شناخت، موسی یا علی؟

کلینی و مفید شرایط دشوار و ابهام آمیز آن روز در نوشته‌های خود بازگـو کرده‌اند. به روایت آنان بزرگـان شیعه و یاران امام برای تعیین تکلیف در منزل محمد بن فرج اجتماع کردند.آنگـاه شخصی به میان جمع آمد و آنان را از وصیت (البته سری) امام جواد در خصوص امامت علی فرزندش آگـاه ساخت [۲۱۰].

حیرت و نامعلوم بودن وضع امامت منجر به دو شقه‌شدن پیروان امام جواد شد، گروهی قائل به امامت امام هادی شدند و گروهی قائل به امامت برادرش (موسی المبرقع) شدند [۲۱۱].

البته شیخ مفید در نگـارش تاریخ این دوره انقسام میان شیعه را نادیده گـرفته و تاکید کرد که امامت علی هادی به اجماع شیعه اتخاذ شد، واین اجماع «خود دلیلی است که ما را از ذکر نصوص بی‌نیاز می‌سازد» [۲۱۲].

در اینجا بازهم برای تکمیل دلائل اثبات امامت علی هادی معجزاتی چند به ایشان نسبت داده شد. از جمله آنکه ایشان در مدینه می‌زیست از زمان درگـذشت پدر در بغداد بلا فاصله آگـاه شد. دگـر آنکه ایشان کشته‌شدن واثق – خلیفه عباسی – و جانشینی متوکل و همچنین کشته شدن ابن الزیات را در بغداد به اطلاع یاران در مدینه رساند، واین در حالی است که اولین مسافر بغداد شش روز بعد وارد مدینه شد. همچنین گـفته می‌شود که ایشان به طور غیبی از بیماری یکی از عمو زادگـان خویش آگـاه بود. از دیگـر معجزات ذکر شده اینست که گـویا امام هادی یکی از یاران خویش به نام اسحاق جلاب را در یک چشم برهم زدنی از سامرا به بغداد منتقل کرد. دیگـر آنکه یک بار ایشان محلی را که خان الصعالیک (کاروانسرای محل اقامت تبهکاران) نام داشت، به گـلشنی معطر و باغی بهشتی تبدیل کرد که در آن رودها روان شدند و پرندگـان به پرواز در آمدند و گـویا حتی حورالعین و غلامانی که به مانند سنگ‌های گـرانبها می‌درخشیدند در این باغ دیده شده‌اند [۲۱۳].

[۲۰۰] النوبختي، فرق الشيعة، ص ۸۸ والاشعري القمي، المقالات والفرق، ص ۹۷ – ۹۶. [۲۰۱] الاشعري، المقالات والفرق ص ۹۶ والمفيد، الفصول المختاره، ص ۱۲۳ – ۱۱۲. [۲۰۲] الاشعري، همان، ص ۹۷ والنوبختي ۸۸. [۲۰۳] المفید، همان ص ۲۵۶. [۲۰۴] الاصفهاني، همان، ص ۵۷۹ والطبري، ج ۷ ص ۲۲۳. [۲۰۵] النوبختي، همان، ص ۸۶ – ۹۰ والاشعري، همان نص ۹۹. [۲۰۶] الكليني، همان، ص ۴۹۴ و۴- ۳۸۲. [۲۰۷] النوبختي، همان، ص ۹۰. [۲۰۸] ابن بابويه، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص ۲۲۲ والكليني، الكافي، ج ۱ ص ۳۵۳ و۴۹۶. [۲۰۹] الكليني، همان، ص ۳۲۵. [۲۱۰] الكليني، همان ص ۳۲۴ والمفيد، الارشاد، ص ۳۲۸. [۲۱۱] النوبختي، همان، ص ۱۹۱. [۲۱۲] المفيد، الارشاد، ص ۳۲۸. [۲۱۳] الصفار، بصائر الدرجات، ص ۴۶۷ والكليني، همان، ص ۵۰۲ و۴۹۹ – ۴۹۸.