تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

مبحث دوم: نظریه نیابت پادشاهان از امام مهدی

مبحث دوم: نظریه نیابت پادشاهان از امام مهدی

در وقتیکه نظریه (نیابت عامه) به طور آرام و محدود به وسیله علمای حله و جبل عامل در قرن هفتم و هشتم هجری رشد می‌کرد، اما واقعیت سیاسی شیعیان امامیه در ابعاد اجتماعی به سرعت متکامل می‌شد.. تا اینکه سربه داران در نیشابور خراسان انقلاب به وجود آوردند و یک دولت تأسیس کردند از سال ۷۳۸ تا سال ۷۸۲ و به مدت پنجاه سال ادامه داشت، همانطوری که در صفحات قبل خواندید. کما اینکه دولتهایی در مازندران و خوزستان و جنوب عراق تأسیس کردند، بعد از آن در تبریز به دست صفویان حرکت جدیدی به وجود آمد. آن حرکت به رهبری نوجوانی که عمرش از چهارده سال نگذاشته بود و نامش (اسماعیل بن صفی الدین بن حیدر) رهبری شد، وی در اوائل قرن دهم هجری و در سال ۹۰۷ هجری در تبریز دولت صفویان را اعلان کرد، او یک (قطب) در حرکت صوفیان به حساب می‌آمد، واین لقب را از پدرش به ارث بُرد، او شیخ تکیه بود و دارای جایگاه بزرگی نزد پیروانش بود، مخصوصا که وی وابسته به سلاله علویه بود و وابستگی به اهل بیت جایگاه خاصی نزد صوفیان داشت. گرچه تطور بزرگی در نظریه (نیابت عامه فقهاء از امام مهدی) در زمینه خمس و زکات و حدود و نماز جمعه اتفاق افتاد، اما تا به آن تاریخ این نظریه (نیابت عامه) تبدیل به نظریه سیاسی کاملی که جای نظریه (امامت الهی) که لازمه آن (انتظار) را بگیرد به وجود نیامد. مدعیان نظریه (نیابت عامه) هنوز نمی‌توانستند اقدام به احدا انقلاب و اقامه دولت در عصر غیبت کنند، چون آن‌ها قائل به عصمت و نص و سلاله علویه حسینیه در امام (یا رئیس) وعدم جواز تولی غیر امام معصوم بودند. آن‌ها به نظریه قدیم امامیه که قائل به عدم جواز حاکمیت غیر معصوم ملتزم بودند، از این رو نظریه (انتظار) روی فقهای شیعه اثنا عشریه خود را تحمیل می‌کرد و حرکت آن‌ها را مشلول می‌ساخت و مانع تحرک سیاسی آنان می‌شد، وقتیکه صفویان خواستند تحرک نظامی داشته باشند تا دولت خود را بر پا سازند اما ملاحظه کردند که نظریه (انتظار) نه معقول است و نه واقعی است و آن را مانند سنگی دیدند که جلوی حرکت آن‌ها را می‌گیرد و مانع حرکت آن‌ها می‌شود. گرچه آنان از زمان‌های دور اعلان کردند که متمسک به مذهب اثنی عشری شده بودند، اما آن‌ها نتوانستند نظریه (امامت الهی) که عصمت و نص در امام شرط می‌داند درک کنند و صفویان آن نظریه را در عمل قبول نداشتند و آن را مانند یک نظریه تاریخی تلقی کردند، چون آن‌ها برای رهبرانشان که معصوم نیستند و نصّی روی آن‌ها از طرف پروردگار وجود ندارد، اجازه دادند که به قدرت برسند و به مسئولیت‌های امامت بپردازند، مانند امویان و عباسیان قیام کردند، برای صفویان دور زدن نظریه (انتظار) کار مشکلی نبود و از آن نظریه راحت تجاوز کردند. تجربه صفویان در مراحل اولش در ایام شاه اسماعیل بن صفی الدین با تجارب سابق سیاسی شیعیان مانند دولت بویهیان و سر به داران و مرعشیه و مشعشعیه اختلاف داشتند. تجارب فوق عبارت از قیام دولتهایی صد در صد سیاسی بوده یا بهتر به گوییم: قیام دولت بدون ایده اولوژی بوده است، اما قیام دولت صفویه امری است کاملاً مختلف بوده است، صفویان تلاش کردند که خود را به عنوان یک دولت بر اساس عقیده و مذهب ائمه اثنی عشریه چه از جنبه روحی و چه از جنبه غیبی معرفی کنند. واین یک تطور و انقلاب در فکر سیاسی شیعی به حساب می‌آید، که بر اثر آن شیعیان را از نظریه منفی و انعزالی (انتظار) به تخت سلطنت رساند. در زمان شاه اسماعیل صفوی فکر سیاسی شیعی کاملتر شد و نظریه (تقیه و انتظار) را کنار گذاشتند. اسماعیل صفوی روزی ادعا کرد که (صاحب الزمان مهدی منتظر) به وی اجازه دادند تا حکومت ترکمانان که در آن زمان در ایران حکومت می‌کردند براندازد. اسماعیل صفوی روزی همراه با رفقایش در منطقه تبریز به شکار می‌رود، به رود خانه‌ای می‌رسند، اسماعیل صفوی از دوستانش می‌خواهد در کنار رودخانه منتظر بمانند، او به تنهائی از رودخانه عبور می‌کند و وارد غاری می‌شود. اسماعیل صفوی در حالیکه شمشیر به کمر بسته بود از غار خارج می‌شود و به دوستانش خبر می‌دهد که وی در غار با (صاحب الزمان) ملاقاتی داشت، بنا به ادعای اسماعیل صفوی در آن ملاقات (صاحب الزمان) به وی گفت: «زمان خروج سر رسیده است». وسه بار (صاحب الزمان) او را از کمر بلند می‌کند و بر زمین می‌گذارد، و کمر بندش را سفت و محکم می‌کند و یک خنجری در آن (کمربند) می‌گذاردو به وی گفت: «برو که من به تو رخصت دادم» [۸۹۱].

اسماعیل صفوی بعد از آن، ادعا کرد که حضرت علی بن ابی طالب را در عالم خواب مشاهده کرد. حضرت علی او را به قیام تشویق کرد و دولت شیعه را اعلان کند و به وی گفت: «فرزندم.. نگرانی فکر تو را تشویش نکند.. گروه قزلباش را با اسلحه کامل به مسجد تبریز احضار کن و به آنان أمر کن که مردم را از هر طرف محاصره کنند.. اگر کسی از مردم در میان خطبه‌ای که بنام اهل البیت خوانده می‌شود اعتراض کند، سربازان کار را پایان دهند» [۸۹۲].

اسماعیل بن صفی الدین (قطب صوفی‌ها) دقیقاً همان کار را کرد و نیروهای (قزلباش) را احضار کرد و در یک جمعه مسجد تبریز را به محاصره در آورد و حکومت مذهب امامی اثنا عشریه را اعلان کرد و قیام دولت صفویه را بر ملا ساخت، و دولت صفویه بر دو مبنی تأسیس شد، مبنی اول: ادعای وکالت از (امام مهدی) و مبنای دوم: ادعای رؤیت حضرت علی بن ابی طالب در عالم خواب بوده است. این دو مُدعا سبب گردید که حرکت صوفیان صفویه از نظریه (تقیه و انتظار) آزاد شوند و دولت صفوی شیعی اثنا عشریه را به وجود بیاورند. راجر سیوری در کتاب (ایران در عصر صفویه) می‌گوید: «صفویان روی نظریه ایرانی قدیم که مربوط به دوره قبل از اسلام که هفت هزار سال پیش بود تکیه کردند. طبق آن نظریه پادشاهان حق الهی در سلطنت دارا می‌باشند، و صفویان این حق را وارث شدند. از طرفی دیگر صفویان سادات بودند و جد اعلای آن‌ها حسین بن علی با دختر یزدگرد پادشاه ایرانی ازدواج کرد و امام زین العابدین ثمره این ازدواج بود، روی این اصل دو حق مجتمعاً در بیت صفوی جمع شد، حق اهل بیت در خلافت طبق نظریه شیعیان امامیه، و حق پادشاهی ایرانی، این به اضافه نیابت از (امام مهدی)» [۸۹۳].

بنابراین شاه اسماعیل خود را به عنوان (نائب خدا و خلیفه رسول الله و دوازده امام و نماینده امام مهدی در عصر غیبت) می‌دید. و نیروهای (قزلباش) صوفی عقیده داشتند که وی تجسید خداوند می‌باشد [۸۹۴].

بعضی از روایات صوفی نقل می‌کنند که یکی از مشایخ صوفیه به نام (شیخ زاهد گیلانی) ظهور شاه اسماعیل را پیش بینی کرده بود، گیلانی به جدش (صفي الدين) که با دخترش ازدواج کرده بود گفت: «سلام بر تو ای فرزندم سید صدر الدین» و آن اشاره‌ای به نوه او که ادعا کرد او را قبل از تولد دیده بود و علائمی در باره (شاه اسماعیل) داد و به طور پیش بینانه گفت: «فرزندان این پیشوا مالک عالم خواهند بود، و روز به روز ترقی خواهند کرد تا وقت قیام مهدی منتظر» [۸۹۵].

این عقیده غیبیه در میان صوفیان متصوفه که دولت صفویان را برپا ساختند منتشر شد و عقیده مند شدند که آن دولت تا ظهور (مهدی منتظر محمد بن الحسن العسکری) دوام خواهد یافت، اما این عقیده بعد از شکست شاه اسماعیل در جنگ (چالداران) با سلطان عثمانی سلیمان قانونی سال ۹۲۰ هجری / ۱۵۱۲م متزلزل شد و نیروهای (قزلباش) کم‌کم از این عقیده مغالی که (شاه اسماعیل) را یک وجود الهی یا نصف الهی و اینکه وی سایه خدا در روی زمین می‌باشد دست کشیدند و از نفوذ و سیطره وی خارج می‌شدند و با هم می‌جنگیدند [۸۹۶].

وضع اعتقادی صوفیان صوفی شاه اسماعیل را کمک کرد که ادعای ارتباطِ شخصی با ائمه معصومین و اخذ تعلیمات به صورت مباشر از آنان کند، این کار سبب افزایش نفوذ وی گردید و یک بعد دینی و دنیوی به سلطه مطلق وی بخشید [۸۹۷]. گرچه تغییرات فکری عدیده‌ای صورت گرفت، اما نظریه (نیابت سلاطین از امام مهدی) استوار ماند و به هر صورتی تا مدت‌های دراز حکومت می‌کرد، و حتی بعد از فروریختن دولت صفوی پا بر جا ماند. مؤرخین ذکر می‌کنند که میرزا عبد الحسین ملا باشی (رئیس العلماء) در ایام نادر شاه، بعد از انقراض سلسله صفوی، به قدرت رسیدن نادرشاه را معارضه کرد و گفت: «حکومت شرعیه در سلسله صفویان می‌باشد که متمثل در (طهماسب میرزا) یا فرزندش (عباس میرزا) در حال حاضر می‌باشد» که نادر شاه وی را به قتل رساند [۸۹۸]. بعد از آن حکومت‌هایی به نام صفویان تشکیل شد و (کریم خان زند) بر سر زمین ایران چیره شد اما خود را به عنوان پادشاه ایران معرفی نکرد بلکه (کوچکی از خاندان صوفی) معرفی کرد. و خانواده قاجاری تلاش برای پیدا کردن رابطه خونی با خاندان صفوی کردند، و (فتح علی شاه قاجار) می‌خواست خود را به عنوان (شاه صوفی) به علت وجود خویشاوندی معرفی کند، اما رؤسای قاجار با وی مخالفت ورزیدند و مانع آن شدند [۸۹۹]. لازم به یاد آوریست که شاهان صوفی به جز بعضی از آنان علی العموم ملتزم به آیین و احکام دین حنیف اسلام نبودند، بعضی از آنان شارب الخمر بودند و مرتکب قتل‌های بی‌حساب می‌شدند و هر طور که میل داشتند مفاسد و محرمات را انجام می‌دادند و حکومت آن‌ها مانند هر حکومتی دیکتاتوری و طاغوتی و فاسد بود [۹۰۰]. اما دولت صفویان توانست روی این تناقضات بزرگ و انقلاب بر ضد ارزش‌های تشیع پوشش بگذارد و آن به وسیله راه انداختن طقوس و شعارات تند رو که نام شیعه و تشیع در طول تاریخ لکه دار ساخت. از قبیل لعنت سه خلیفه روی منابر که آن رویه مناقض و مخالف رویه اهل البیت، و اخلاق شیعیان جعفری می‌باشد، یا داخل کردن شهاده سوم (أشهد أن عليا ولي الله) در أذان، و آن عملی است که بعضی از متطرفین و غلات سعی در تنفیذ آن در قرن چهارم هجری داشتند، اما علمای شیعه امامیه آن را به شدت مردود و بدعتِ حرام شمردند، همانطوری که شیخ صدوق در کتاب (من لا يحضره الفقيه) نقل کرده است. همچنین صفویان تندروی در احیای شعائر حسینی از عزاداری و سینه زنی و بیارق و ابواق داشتند. آن‌ها تربت (مهر) برای سجود در موقع نماز ساختند. بدترین کاری که صفویان انجام دادند، و آن وادار کردن مردم، و از راه زور که مذهب (اثنا عشریه) را معتنق شوند، در نتیجه هزاران نفر از علماء و اصحاب مذاهب دیگر به قتل رسیدند. واین به نوبه خود عکس العمل دولت عثمانیان نسبت به این قتل عالم‌ها برانگیخت، اما خود عثمانیان مرتکب همان جنایت شدند وشیعیان ترکیه را قتل عام کردند. این اعمال از طرفین سبب پاره پاره شدن وحدت مسلمانان وکاشتن کینه‌های طائفی در میان شیعه و سنی از آن تاریخ تا به امروز گردید. قبل از این مذهب تشیع رمز نظریه انقلاب بود و از نظر سیاسی با دیگر اندیشان از مذاهب دیگر اسلامی پیرامون نظام دستوری مسلمانان اختلاف داشتند، آن‌ها در باره خلافت که به وسیله شوری یا به وسیله وراثت این یا آن بیت هاشمی نظریهای مختلفی داشتند، هیچ وقت شیعیان دشمن پیروان مذاهب دیگر نبودند یا یک دایره منعزل و مخصوص به خود در مقابل دایره بزرگ اسلامی تشکیل نمی‌دادند.. بلکه یک جریان سیاسی و فقهی در قلب امت اسلامی بودند، اما وقتیکه صفویان آمدند تشیع را از روح علوی و حسینی آن بیرون آوردند و آن را مسخ و تبدیل به یک عقده طائفی و دارای دشمنی با بقیه مسلمانان کردند. صفویان دورترین مردم نسبت به اخلاق اهل البیت از زهد و تقوی و تواضع بودند. صفویان در میان خود جنگ قدرت جریان داشت، همدیگر را برای تصاحب قدرت و سلطنت می‌کشتند.. حتی بعضی از سلاطین صفویه فرزندان و براداران و ارحام خود را به قتل می‌رساندند یا احیانا چشم آنان از حدقه بیرون می‌کشیدند و به آن‌ها مُثله می‌کردند. همه این قساوت‌ها به خاطر رسیدن به تخت سلطنت بود، در واقع احیاناً آن‌ها از سلاطین اموی و عباسی هم بدتر بودند و روی حکام سابقین و لاحقین از ناحیه ظلم و ستم سفید کردند. شیعیان تا به امروز هزینه اشتباهات آن‌ها را می‌پردازند. در حقیقت آن‌ها مصدر تمام بدعت‌هایی که به فرهنگ شیعه وارد شده می‌باشند. ما در صدد مطالعه تاریخ صفویان نمی‌باشیم، اما می‌خواستیم تاریخ حرکت صفویان و اثر آن روی تطور فکر شیعه را مورد بررسی قرار دهیم، چون گفته شده است که به قدرت رسیدن صفویان نتیجه فراغ سیاسی حاصله در فکر شیعی بر اثر وجود نظریه منفی وانعزالی که در آن روزها رواج داشت بود. وشاه اسماعیل صفوی از نظریه (امام مهدی غائب) سوی استفاده کرد و برای اخذ مشروعیت برای حکم استبدادی مطلق و منافی با روح تشیع از آن نظریه کمک گرفت. وقتیکه فکر ایست باشد و اندیشه متحجر می‌شود و علماء روی افکار نادرستی و مخدر امثال نظریه (انتظار) به خواب می‌روند، حتماً کس پیدا می‌شود که این افکار را نپذیرد، و اگر در مقابل وی فکر سالم و درستی نباشد شاید دنبال افکار منحرف کننده دیگری رود که از فکر سابق خطرناکتر می‌باشد، و نسبت به صفویان همین اتفاق صورت گرفت. شاهد بودیم که این نظریه خیلی خطرناکتر از نظریه (انتظار) بود. با تمام این تفاصیل در وهله اول تجربه نظریه صفویان مورد توجه شیعیان سرکوب شده در عراق و جبل عامل و سوریه و بحرین قرار گرفت وعلمای شیعه از دولت نوپای شیعی صفویان حمایت کردند، اما وقتیکه علماء با واقعیت سلاطین صفویه از نزدیک روبرو شدند احساس کردند که کلاه سرشان رفته، و بعضی از آنان به نجف برگشتند و ادعای شاه اسماعیل مبنی بر (نیابت خاص از امام مهدی) را استنکار کردند.

یکی از علماء شیخ محقق علی بن الحسین بن عبد العالی الکرکی بود که به ایران رفت. اما در سال ۹۱۶ هجری از ایران برگشت و در حوزه علمیه نجف اقامت گزید تا نظریه (نیابت عامه برای فقیه از امام مهدی) را متکامل کند. چون نظریه در آن زمان محدود و غیر سیاسی بود.

متأثرا بقيام الدولة الصفوية وزوال ظروف التقية، فقال: «إن الفقيه المأمون الجامع لشرائط الفتوي منصوب من قبل الامام المهدي، ولهذا تمضي أحكامه» «واجب است دیگران او را کمک کنند تا بتواند حدود را اقامه کند و میان مردم قضاوت کند» [۹۰۱]. او به طور جزم حکم کرد که در زمان غیبتِ (امام مهدی) فقیه می‌تواند حدود را اقامه کند [۹۰۲]. او به فقیه جامع شرایط اجازه داد قتل و جرح را تولی کند اگر مسئله امر به معروف و نهی از منکر متطلب باشد [۹۰۳]. او صلاحیت فقیه از حدود و قضاء به نماز جمعه گسترش داد و به صیغه استنکاری گفت: «برای فقیهی که منصوب برای حکم و افتاء گفته نمی‌شود که امر نماز از آن خارج می‌باشد.. حالا چون امام غائب می‌باشد می‌گوییم امر نماز جمعه ساقط می‌باشد؟! بنابراین نماز جمعه همانطوری که گفته شد و اخبار نقل کردند از طرف فقیه اقامه می‌شود، چون فقیه منصوب ائمه می‌باشد». از این رو به نظریه کرکی اقامه نماز جمعه به دون حضور فقیه جامع الشرایط مردود می‌شمارد [۹۰۴]. محقق کرکی برای اولین بار در تاریخ شیعی در (عصر غیبت) رساله تحلیل خراج نوشت، و آن را به نام (قاطعة اللجاج في تحقيق حل الخراج) نامید و در آن گفت: «از راه اهل البیت ثابت شده که: سر زمین عراق و اطراف آن که به و سیله زور و شمشیر فتح شده است به مالکیت شخص خاصی نمی‌باشد، بلکه آن ملک همه مسلمانان می‌باشد، و از آن خراج و مقاسمه گرفته می‌شود، و در امور رواج دین صرف می‌شود. اما باید به امر امامِ حق از اهل البیت باشد، همانطوری که زمان امیر المؤمنین اتفاق افتاد، و در عصر غیبت، ائمه برای شیعیان اجازه دادند که آن مال را از سلاطین جور بگیرند» [۹۰۵]. کرکی در فتواهایش موقعیت علماء را در دولت صفویان تثبیت کرد و مشروعیت را از صفویان سلب کرد، و آن را در دست فقهای امناء (نواب عام امام مهدی) قرار داد، و ادعاءات شاه اسماعیل صفوی مبنی بر نیابت خاصه مزعومه از طریق دیدار سرّی با (امام مهدی) یا (امام علی بن ابی طالب) در عالم خواب را مردود شمرد، اما وی به این مسئله تصریح نکرد. محقق کرکی در نجف ماند و برای شرعیت و دستوریت مسلح به نظریه (نیابت عامه فقهاء) بود. از طرف دیگر شاه اسماعیل صفوی به حکومت کردن ادامه داد و هیچ اعتنائی به اقوال کرکی نمی‌کرد. بعد از بیست و سه سال از حکومت مطلقه در سال ۹۳۰ هجری شاه اسماعیل صفوی از دار دنیا می‌رود. فرزندش (طهماسب) که عمرش از ده سال تجاوز نمی‌کرد به کرسی سلطنت نشست، واین به حد ذاته سبب گردید که اختلافات و نزاعات داخلی بین اقطاب صوفیه (قزلباش) شدت گیرد، و موقعیت آنان از جنبه معنوی صدمه به بیند و مشروعیت انقلابی آنان فرو بریزد. موقعیکه شاه طهماسب به سن نوزده سالگی رسید تصمیم گرفت که از فقهاء به عنوان (نواب عام امام مهدی) می‌باشند کمک بگیرد تا مشروعیت خود را تثبیت کند و ضربه‌ای به نیروهای (قزلباش) که برای تصاحب قدرت با هم نزاع می‌کردند، وارد کرده باشد، روی این اساس شیخ علی کرکی را از نجف اشرف در سال ۹۳۹ استدعا کرد و نام‌های برای او نوشت که معبر از التزام وی به نظریه (نیابت عامه) بود. در آن نامه آمده است: «.. به کسیکه به رتبه ائمه هدی در این زمان مخصوص شده است.. نائب امام.. با همتی عالی راستین، همه سادات عظام و اکابر و اشراف و بزرگان و امراء و وزراء و همه ارکان دولت را امر می‌کنیم که به مشار الیه اقتدا کنند. و او را پیش قرار دهند و از وی در همه امور اطاعت و پیروی و امرهای او را تنفیذ کنند، و از منهیات وی اجتناب به عمل آید. او می‌تواند هرکس را از مسئولین و متصدین امور شرعیه و نظامیه عزل و نصب کند و برای این کار امرِ دیگری لازم نیست» [۹۰۶]. بر اثر نامه فوق شاه طهماسب فرمان عامی در این زمینه صادرکرد و آن: «بسم الله الرحمن الرحیم. چون مؤدای حدیث امام صادق÷که می‌گوید: (نگاه کنید به کسیکه حدیث ما را نقل کرده و حلال و حرام و احکام ما را بداند او راضی باشید چون من او را به عنوان قاضی نصب کردم، اگر او حکمی کرد و کس به حکم وی اعتراض کند، آن شخص به حکم ما استخفاف و توهین کرده و حکم ما و خدا را رد کرده است، و آن در حد شرک به خدا می‌باشد). چون مخالفت با حکم مجتهدین و نگهبانان شرع سید مرسلین به منزله شرک به خدا می‌باشد، لذا مخالفت با خاتم المجتهدین و وارث علم سید المرسلین و نائب ائمه معصومین که نامش بلند و مرتفع باشد و عدم پیروی او حتماً ملعون و مطرود از دولت می‌باشد، و او را محاسبه و مجازات خواهی کرد.

کتبه

طهماسب بن شاه اسماعیل صفوی موسوی».

سید نعمت الله جزایری در اوائل کتاب (شرح غوالی اللئالی) می‌گوید: «وقتیکه شیخ کرکی به اصفهان و قزوین در عصر سلطان عادل (طهماسب) قدوم کرد، او شیخ را از ملک وسلطان تمکین کرد و به او گفت: تو به مُلک از من أحقتر می‌باشی، چون نائب امام هستی و من یکی از عمال تو خواهم بود و به امر و نهی تو عمل می‌کنم. کرکی به شاه طهماسب اجازه داد تا در بلاد حکومت کند به اعتبار اینکه او نائب (امام مهدی) می‌باشد و شاه طهماسب وکالتاً حکومت می‌کرد، و شاه طهماسب متقابلاً کرکی را به لقب (نائب امام) ملقب ساخت و او را به عنوان (شیخ الاسلام) تعیین کرد. اما شیخ کرکی در این منصب بزرگ خیلی باقی نماند و در همان سال ۹۴۰ هجری دار دنیا را وداع گفت. گفته شده است که شیخ بر اثر مسموم شدن از طرف بعضی از امراء (قزل باش) از دار دنیا رفت، چون بعضی از امراء راضی به تعیین آن در این منصب بزرگ نبودند» [۹۰۷].

گرچه تطور عملی و نظری بزرگ در فکرِ سیاسی شیعی به وجود آمد، اما محقق کرکی نتوانست کاملاً از شوائب نظریه (تقیه و انتظار) رهائی یابد، او کاملاً به شرعیت دولت صفویه که از وی تحصیل اجازه به عنوان فقیه و نائب امام کرده بودند ایمان نداشت و آن را به عنوان دولت (معصوم) به حساب نیاورد، لذا او واجب نکرد که مردم زکات را به دولت دهند بلکه او قائل به استحباب پرداخت آن به فقیه شد، او سهم مؤلفه قلوبهم و ساعی و غازی در (عصر غیبت) مگر هنگام نیاز، ساقط کرد [۹۰۸]. او در باره حکم خمس قائل به تخییر بین صرف کردن سهم امام یا حفظ آن تا وقت ظهور شده بود [۹۰۹]. او فتوا به وجوب نماز جمعه به صورت عینی نداد اما به فقهاء اجازه داد آن را اقامه کنند به عنوان اینکه آن‌ها (نواب عام از امام مهدی) می‌باشند. او فتوا به جواز جهاد در (عصر غیبت) نداد و آن را مشروط به اذن از (امام معصوم) کرد، او نظریه (نیابت عامه) را متکامل نکرد تا شامل همه ابواب فقه تعطیل شده در (عصر غیبت) شود. لازم به یادآوری است که نظریه (نیابت عامه) راهش را به آسانی در میان عامه مردم و ارکان دولت صفویان اصحاب طریقه صوفیه پیش نگرفت، لذا شاه اسماعیل دوم بن طهماسب، بعد از مرگ پدرش از این نظریه کاملاً دست کشید و از علماء دور شد. او علماء را متهم کرد که بازندگی پدرش بازی کردند، لذا او سعی در تقلیل نفوذ علماء کرد، اما علماء او را متهم کردند که به اهل تسنن میل پیدا کرده است [۹۱۰].

[۸۹۱] تاریخ شاه اسماعیل صفوى ص ۸۸ چاپ مرکز تحقیقات فارس ایران و پاکستان، اسلام آباد، و کتاب عالم آراى صفوى ص ۶۴. [۸۹۲] راجر سیورى، ایران درعصر صفویه ص ۲۶. [۸۹۳] راجر سیورى، ایران در عصر صفویه ص ۲۶. [۸۹۴] راجر سیورى، ایران در عصر صفویه ص ۲۶. [۸۹۵] دین و مذهب، ص ۴۹. [۸۹۶] راجر سیورى، ایران در عصر صفویه، ص ۳۰. [۸۹۷] همان، و تاریخ شاه اسماعیل ص ۸۸. [۸۹۸] نقش روحانیت، ص ۴۴. [۸۹۹] دکتر نورى علاء، جامعه شناس تشیع اثنا عشرى، ص ۵۰. [۹۰۰] سیورى، ایران در عصر صفویه، وتاریخ شاه اسماعیل، و جهکشاى خاقان، وجامعه شناسى تشیع اثنى عشرى. [۹۰۱] الكركى، جامع المقاصد، ج۲ ص ۳۷۸. [۹۰۲] همان ص ۴۹۰. [۹۰۳] همان، ص ۴۸۸. [۹۰۴] همان، ص ۳۷۷. [۹۰۵] کرکى، قاطعة اللجاج، ص ۲۰۹. [۹۰۶] افندى اصفهانى، رياض العلماء، ص ۴۴۸. [۹۰۷] تاریخ شاه اسماعیل، ص ۲۳ و ۲۴. [۹۰۸] کرکى، جامع المقاصد، ج۳ ص ۳۷ و ۴۷. [۹۰۹] همان. [۹۱۰] تاریخ شاه اسماعیل صفوى ص ۲۳ و ۲۴.