امامت الهی
می بینیم که از این دوره به بعد نظریه (امامیه) با این ویژگـی که امامت (امری الهی) است، تبدیل به نظر رسمی شیعه میشود. امام تنها از سوی خداوند منصوب میشود وحتی امام پیشین نیز نمیتواند نظر شخصی خود را در تعیین امام بعدی ملاک قرار دهد. عمرو بن اشعث به نقل از امام صادق میگوید: «شاید به نظرتان بیاید که ما امر امامت را به کسی که دلخواه ماست واگـذار میکنیم؟! بخدا سوگـند که امامت عهدی است که از زبان رسول خدا به نام یکایک امامان آمده است تا اینکه به صاحب الامر منتهی میشود» [۸۴].
اسماعیل بن عمار میگوید که از امام کاظم در باره امامت سؤال کردم: آیا این وظیفه الهی امام است که پیش از مرگ شخص دیگـری را به امامت منصوب کند؟ فرمود: بلی. گـفتم: آیا وظیفهای که از سوی خداوند محوّل شده است؟ فرمود: بلی [۸۵].
در روایت دیگـر آمده است که یحیی بن مالک از امام رضا در مورد معنی آیه: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء: ۵۸]. (خداوند به شما دستور میدهد که امانات را به صاحبانشان باز گـردانید) سؤال میکند، و امام رضا در پاسخ میفرماید: یعنی اینکه از هر امامی به امامی دیگـر سپرده شود وسپس فرمود: ای یحیی، بدان که این موضوع به دلخواه او نیست بلکه از سوی خداوند است [۸۶].
می توان گـفت که استدلالهای فوق مهمترین فرازهای استدلال نخستین پیروان مسلک امامیه را تشکیل میدهد. نخستین تدوین کنندگـان این طرز تفکر نیز کسانی مانند کشّی، نجاشی، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی وحلی بودهاند. گـروهی از متکلمان قرن سوم و چهارم شیعه، گـسترش بیشتری به مبانی فکری امامیه اثنی عشریه دادند. یکی از آنان فضل بن شاذان بن الخلیل الأزدی النیشابوری (متوفی در میانه قرن سوم هجری) که کتابهای متعددی مانند (مسائل في الامامة، وكتاب الامامة الكبير، و الخصال في الامامة، و فضل اميرالمؤمنين، وكتاب القائم)را به رشته تحریر در آورد. متکلمان دیگـری نیز بودند که عهدهترین آنان راوندی که او نیز کتابی به نام (الامامة) نگـاشت، وثُبَیت بن محمد العسکری، یار ابو عیسی وراق. همچنین فضل بن عبد الرحمن وابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی (متوفی به سال ۲۹۰ هجری)، ابو جعفر عبد الرحمن بن قبه ( متوفی در میانه قرن چهارم) ونویسنده کتاب (الانصاف والانتصاف في الإمامة) والشریف المرتضی (متوفی به سال ۴۴۱ هجری) است که کتاب معروف (الشافي في الامامة) از اوست.
[۸۴] علی بن بابویه قمی: الامامة والتبصرة من الحيرة، ص ۱۶۵. [۸۵] همان. [۸۶] همان، ص ۱۶۶.