انحصار امامت در اولاد امام حسین
این سؤال همواره مطرح بود که با وجود برابری امام حسن وامام حسین چرا امامت تنها در فرزندان حسین منحصر شد. البته هر گـروهی از شیعیان معاصر در آن هنگـام نظر متفاوتی ارائه میدادند. برخی از منتسبین به امام حسن، امامت را از آنِ فرزندان این امام میدانستند، و حتی شماری از آنان مدعی بودند که مهدی منتظر از اولاد ایشان است. برخی دیگـر مانند (جارودیان) با استناد به احادیث مربوط به اهل بیت و بویژه حدیث معروف ثقلین: «من دو بار گـرانبها را نزدتان میگـذارم، یکی قرآن و دیگـری اهل بیتم هستند» نظریه خود را بر اساس امکان امامت هردو خاندان حسنی وحسینی بنا نمودند [۱۰۸].
یکی از روایتهای منقول در کتاب (كفاية الأثر) گـویای این امر است که پیروان شیعه در آن زمان انحصار امامت را در فرزندان حسین زیر سؤال میبردند. طبق این روایت جابر بن یزید الجعفی از امام باقر سؤال میکند که: برخی میگـویند خداوند تبارک و تعالی امامت را در اولاد امام حسن و امام حسین یکسان گـذاشته است؟ و امام باقر در پاسخ میفرماید: «دروغ میگـویند، مگـر آیه قرآن را که میگوید: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ﴾[الزخرف: ۲۸]. نشنیدهاند؟ آن تنها در اولاد امام حسین است» [۱۰۹].
در روایتی دیگـر آمده است که هشام بن سالم جوالیقی از امام صادق پرسید: چگـونه امامت پس از امام حسین در فرزندان او منحصر شد و فرزندان حسن از آن محروم شدند؟ و امام صادق در پاسخ میفرماید: خداوند تبارک وتعالی میخواست که سنت موسی وهارون در حسن وحسین نیز بطور همانند جاری سازد. آنان در نبوت شریک بودند، حسن و حسین در امامت نیز [۱۱۰].
طبق روایتی دیگـر پرسش مشابهی از سوی ابو عمرو زبیری مطرح شده و امام صادق این بار میفرماید: آنگـاه که تقدیر خداوند بر امام حسین جاری بود، جایز نبود که ایشان امامت را به برادر زادگـان خود واگـذارد چرا که طبق گـفته قرآن: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ﴾[الأنفال: ۷۵]. (خویشاوندان برخی بر برخی دیگـر – هرکدام که نزدیکتر هستند – اولویت بیشتری دارند) از اینرو امامت در فرزندان امام حسین که از نظر خویشاوندی نزدیکتر بودند بنا به حکم قرآن تا روز قیامت منحصر خواهد بود [۱۱۱].
امام باقر نیز گـویا در روایتی که به نقل از حمران بن أعین روایت شده است میگوید: «امام حسن پس از رحلت امیرالمؤمنین چهل هزار شمشیر را در نیام کشید و به معاویه تسلیم نمود. اما حسین تنها با هفتاد نفر خود را در راه خدا قربانی نمود. پس چه کسی برای خونخواهی حسین از ما بر حقتر است؟« [۱۱۲].
این روایت و انبوه روایات مشابه دیگـر دو مسأله را روشن میسازد. یکی کشمکش و رقابت سیاسی واقعی برای کسب رهبری شیعه در دوران اوجگـیری جنبشها و انقلابهای شیعی در مقابل امویان و عباسیان و مسأله دیگـر آنکه گروههای مختلف شیعه در آن زمان اصولاً با این دیدگـاه که امامان از زمان پیامبر و با ذکر نام از پیش تعیین شدهاند، آشنا نبودند. در غیر این صورت مجموع این سؤالات و پاسخها جلوه غیر منطقی به خود میگـیرد. در حقیقت نظریه امامت اثنی عشری در قرنهای بعدی شکل گـرفت و تکامل یافت. ما در فصول آینده این کتاب به چگـونگـی پیدایش و رشد این نظریه به تفصیل خواهیم پرداخت.
به نظر میرسد که این بهانه قوی و قانعکننده نبود، لذا شیعیان همچنان به سؤالشان ادامه دادند که چرا امامت در نسل امام حسین و نه در نسل امام حسن قرار گرفت؟ با اینکه فرزندان امام حسن قیامها را بر ضد ظالمان رهبری میکردند؟
شیخ صدوق نقل میکند که محمد بن ابی یعقوب البلخی از امام رضا پرسید: چرا امامت در فرزندان حسین منحصر شد؟ و امام رضا به سادگـی پاسخ دادند: به این دلیل که خواست خداوند چنین بود. خداوند را برای آنچه اراده میکند نمیتوان مورد پرسش قرار داد [۱۱۳].
پیداست که چنین پاسخی و همینطور پاسخهای امام باقر و امام صادق که در بالا ذکر شد، زمانی عنوان شدند که هنوز نظریه امامت اثنی عشری تبلور نیافته بود چرا که امامان میتوانستند در برابر این پرسشها به احادیث صریح پیامبر که گـویا نام امامان دوازدگـانه را یکایک بر شمرده است اشاره کنند.
به نظر میرسد که شیخ صدوق که خود این روایت را از امام رضا نقل میکند چندان به صحت روایت مطمئن نیست، چرا که در کتاب (اكمال الدين) دیدگـاه و بینش خود را به صورت دیگـری بیان میکند. او میگوید: «بدان که فرمان پیامبر مبنی بر پیروی از عترت و اهل بیت خود از آنروست که ایشان میخواستند عالمان و متقیان و پرهیزگـاران را از دیگـران برجسته و متمایز سازند. عقل و سیرت و عرف نیز همین اقتضا را دارد. بنابراین ما نیز میبایست کسی را بیابیم که عقل و برتری او با آگـاهی به احکام دین و همچنین زهد او با حکمت قرین شده باشد. آنگـاه باید همگام با تمسک به قرآن به او نیز اقتدا کنیم. حال اگـر چنین فضیلتهائی در دو نفر یکسان پیدا شد و یکی از آنان زیدی مذهب و دیگـری امامی مذهب بود، آنگـاه باید در درجه اول به نص وگـفتار امام پیشین رجوع کنیم. مرحله دیگـر آنکه ببینیم کدام یک از آنها علم خود را (علم به غیب) به نوعی آشکار میکنند. دیگـر آنکه از یکی از آنان نشانهای ظاهر شود که اقتدا به او را زیر سؤال ببرد. مثلاً گـفتار زیدیان در زمینه اجتهاد و استفاده از قیاس در شیوه فرائض و احکام خطاست و این نشان از آن دارد که آنان از شایستگـی امامت به دور هستند» [۱۱۴].
[۱۰۸] المفيد: الثقلان، ص ۱۰. [۱۰۹] الخزاز، كفاية الأثر، ۲۴۶. [۱۱۰] الخزاز: كفاية الأثر، ص ۲۴۶. [۱۱۱] العياشي، التفسير، ج۲ ص ۷۲. [۱۱۲] العياشي، التفسير، ج۲ ص ۲۹۱. [۱۱۳] الصدوق: عيون اخبار الرضا، ج۲ ص ۸۲. [۱۱۴] الصدوق: اكمال الدين، ص ۱۲۰.