فصل ششم: به سوی امامت اثنی عشری
بررسی دیدگـاه عمده فکری شیعه در خلال سدههای دوم و سوم هجری ما را به این نتیجه میرساند که بینش آنان در این دوره با بینش تدوین کنندگـان مکتب رسمی تشیع در قرن چهارم هجری و پس از آن تفاوت فاحشی دارد. در سدههای دوم و سوم هجری که تاریخ شیعه آکنده از مبارزات حق طلبانه و جنبشهای اصول گـرایانه بوده است، شیعیان راه پیوستن به جریان مبارزات میخواستند آماج فکری خود را عینیت ببخشند. هدف عمده اغلب نهضتهای شیعی جلوگـیری از انحرافی است که زمامداران اموی و عباسی در جامعه اسلامی پدید آورده بودند. بنابراین از دیدگـاه این جنبشها که هر بار هزاران و صدها هزار نفر از مردم شیعه را به زیر پرچم خود متحد میکردند تنها راه درست اصلاح جامعه و جلوگـیری از انحراف سپردن مسؤولیت جامعه به افرادی از اهل بیت است. اما سیر حوادث نشان میدهد که منظور آنان از اصطلاحهای اهل بیت و آل محمد جسلسله و اشخاص معینی نبوده است چنانچه مثلاً در جنبشهای زید و فرزندش یحیی و پس از او عیسی و همچنین در جنبشهای محمد ذو النفس الزکیه و برادرش ابراهیم و در بسیاری دیگـر از جنبشهای تودههای مردم شیعه فرماندهان این نهضتها را به عنوان امام میپذیرفتند و در راه تحکیم جنبش و صیانت از عقائد خویش جانفشانی میکردند. برای تودههای مردم شیعه انتساب این رهبران به خاندان محمد جبرای اطلاق اصطلاح (اهل بیت) کافی مینمود. در آن دوره عموم شیعیان امامت و پیشوائی را منحصر به فرزندان و نوادگـان حسین نمیدانستند. و اعتقاد به امامت عمودی و وراثی در نسل آن حضرت (امام حسین) تا روز قیامت نبودند، بنابراین عموم شیعیان از نظریه امامت الهی که متکلمان آن زمان به اهل بیت منسوب میکردند بعید بودند، و اهل بیت خود را از این نظریه مبرّا میساختند. در حقیقت امامت در نزد شیعیان تا پایان سده اول هجری کاملاً جنبه بشری داشته است.
با آغاز سده دوم هجری و متناسب با تحولات اجتماعی وسیاسی، به تدریج در میان شیعیان بینش جدیدی که بعدها به نام مکتب (امامیه) شهرت یافت، شکل گـرفت. در این بینش چنانچه دیدیم امامت کمکم جنبه الهی به خود گـرفت. امامان نیز با این دیدگـاه برای مردم عادی دیگـر میسر نبود بلکه وجود نص یا نصوص الهی که نام امامان را از پیش ذکر کرده باشد به عنوان شرط و ملاک امامت شناخته شد.
باورهای مکتب امامیه نیز در طول سدههای دوم و سوم هجری مصون از تغییر و تحول نبوده است. بررسی متون و گـفتار پیشتازان مکتب امامیه نشان میدهد که در آغاز امامت در تعداد و یا دوره زمانی محدودی منحصر نبود بلکه در دیدگـاه آنان امامت نسل به نسل در فرزندان امام حسین تا روز قیامت میبایست ادامه یابد، اما با درگـذشت امام حسن عسکری در سال ۲۶۰ هجری که از خود فرزندی نداشت و بدون آنکه او شخص معینی را برای جانشینی مشخص سازد این دیدگـاه با بحران فکری گـستردهای مواجه شد. از آنجا که در این دوره یعنی در نیمه سده سوم هجری نظریه امامت اثنی عشری هنوز متولد نشده بود معتقدین مهدویت نیز بر این باور نبودهاند که فرزند مخفی امام حسن عسکری آخرین امام است و تا روز قیامت زنده خواهد ماند بلکه میپنداشتند که امامت مانند گـذشته در فرزندان او نسل به نسل منتقل خواهد شد.
ما در فصل گـذشته تعداد زیادی از احادیثی که بر چنین مضمونی دلالت دارد ذکر کردهایم. میتوان گـفت که در میراث فرهنگـی و ادبیات منقول سده دوم و سوم هجری شیعه دهها وشاید صدها حدیث وجود دارد که در آن امامت به طور نا محدود از نظر تعداد و زمان معرفی شده است. محدود کردن شمار امامان به (دوازده امام) تنها از سالهای پایانی سوم هجری به بعد در ادبیات متکلمان و نویسندگـان شیعه راه یافته است. تا پیش از آن (امامان) به پیوستگـی و تداوم امامت تا روز قیامت باور داشتند.
اگر روایات متواتره که درباره امتداد امامت تا روز قیامت را بررسی کنیم، ملاحظه میکنید که آنها مطلقه و (مقصودة العموم والاطلاق) میباشد، و به بعبارت دیگر این روایتها تخصص وتقیید در اشخاص و عدد معینی نمیپذیرد.
این روایتها بازگو کننده نظریه (امامت الهي) که موازی با نظریه (شوری) ئیکه ممتد تا روز قیامت میباشد، و این قبل از به بن بست رسیدن نظریه امامت بوده است.
امامیان سده اول و دوم هجری تنها امامت علی÷را مبتنی بر نصوص الهی صادره از پیامبر میدانستند، اما در مورد امامان بعدی، آنان معمولاً وصیت امامان پیشین را در تشخیص امام و جانشین ملاک میدانستند [۲۱۸].
هرچند که وصیتهای مورد استناد همواره از صراحت کافی برای تایید شخص ویژهای برخوردار نبود، اما طرفداران این نظریه گـاهی نیز که اصولاً وصیت نامهای در میان نبود (مانند مورد امام سجاد) و یا اینکه وصیت نامه عادی مشترکاً خطاب به مجموع خانواده و نه یک نفر تنظیم شده بود (مانند وصیت امام کاظم) پای دلائل دیگـر مانند برخورداری از معجزات غیبی، بزرگـتر بودن در میان فرزندان ذکور، برخورداری از علم غیب و یا به ارث بردن سلاح ویژه پیامبر به میان کشیده میشد. برای تایید این نتیجه که امامیان در سده دوم و سوم هجری بر خلاف امامیان سده چهارم به بعد معتقد نبودند که امامان دوازده گـانه از پیش تعیین شده ونام آنها نیز قبلاً ذکر شده است، بررسی روایتها نشان میدهد که خود ائمه دانا به امامت خود یا امامت امام بعدی نبودند، مـگر در دم مرگ آنها بوده است.
می توان به روایاتی اشاره کرد که طبق آنها امامان خود تنها در هنگـام وفات از نام و هویت جانشین خود آگـاه میشدند [۲۱۹].
رفتار یاران نزدیک و سرشناس امامان در هنگـام درگـذشت هر امامی نیز حاکی از این است که آنان هر بار برای تشخیص امام جدید دچار سردرگـمی و حیرت میشدند. در روایات متعددی آمده است که یاران برای نامداری امامان برای احتراز از بروز چنین وضعیتی با اصرار از امام میخواستند که جانشین و امام بعدی را برای آنان مشخص کند. این موضوع آشکارا مبین آن است که در این دوره هنوز هیچکس حتی یارانی که خود از راویان مورد اعتماد (ثقه) به شمار میرفتند با نام امامان دوازده گـانه از پیش آشنا نبود. حتی در متون سده چهارم هجری به بعد علیرغم گـسترش نظریه امامت اثنی عشری هنوز در مورد نشانههای امامت و چگـونگـی تشخیص امام جدید روایات متعددی ذکر میشد. به عنوان مثال کلینی وصفار در کنار احادیثی که نام هردوازده امام را از زبان پیامبر تصریح میکند، روایاتی نیز آوردهاند که نشانهای لازم در تشخیص امام جدید را بر شمرده است. آنان عموماً به ویژگـیهائی مانند بزرگـتر بودن در سن، پاکی نسب، وصیت امام پیشین، برخورداری او از علم غیب، داشتن وقار و سکینه.. اشاره میکردند. و آن دلالت میکند که نظریه امامت در مرحله نخست تا روز قیامت امتداد داشت، ومقتصر به عدهای معین نبوده است.
[۲۱۸] الحر العاملي / اثبات الهداة ج۲ ص ۷۱۷. [۲۱۹] الصفار، بصائر الدرجات، ص ۴۷۳ والكليني، الكافي، ج۱ ص ۲۷۷ و۳۰۹ والمفيد، الارشاد والحميري، قرب الاسناد، والعياشي، التفسير.