تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

دیدگـاه کیسانیان

دیدگـاه کیسانیان

تاریخ نگـاران نخستین شیعه مانند نوبختی، اشعری قمی وکشی، اولین هسته‌های تحول فکری در میان اصحاب امیرمؤمنان علی÷را به شخصی به نام (عبدالله بن سبأ) نسبت داده‌اند. گـفته می‌شود که این شخص ابتدا یهودی بوده و به دین اسلام روی آورد. نوبختی درباره ابن سبأ می‌گوید: «او نخستین کسی است که به واجب بودن امامت علی آشکارا دعوت می‌کرد. ابن سبأ در دوران یهودی‌گـری‌اش قائل به وصی بودن یوشع بن نون پس از موسی بود. پس از گـرویدن به اسلام نیز علی را وصی رسول خدا می‌دانست. او آشکارا از دشمنان علی اظهار بیزاری می‌کرد و با مخالفانش به مجادله می‌پرداخت و به ابو بکر و عمر وعثمان و دیگـر صحابیان آشکارا ناسزا می‌گـفت» [۲۹].

گـذشته از این موضوع که عبد الله بن سبأ چگـونه شخصیتی است و اینکه آیا وجود خارجی داشته یا خیر، می‌توان گـفت که مورخین شیعه پیدایش اندیشه خاص سیاسی تشیع را با همین موضوع وصیت مستند پیامبر به امام علی÷مرتبط می‌دانند، وصیتی که بیشتر جنبه شخصی و روحانی داشت، اما مورخان با افزودن جنبه سیاسی آن را شبیه وصیت موسی به یوشع بن نون دانستند. گـفتنی است که وصیت موسی منجر به موروثی شدن کهانت در میان قوم یهودی وانحصاری شدن آن در فرزندان و نوادگـان یوشع شد.

در دوران خلافت امام علی نظریه (وصیت) بعنوان مبنای مشروعیت در مسأله خلافت پیروان چندانی نداشت. امام علی نیز خود با کسانی که ولایت او را با یوشع مقایسه می‌کردند به شدت مخالفت می‌کرد، ولی این جریان زمانی زمینه رشد یافت که معاویه خلافت را به فرزندش یزید واگـذار کرد. بدین ترتیب امر خلافت از این پس صورتی موروثی به خود گـرفت. در مقابل، طرز تفکری که در میان اقلیتی از شیعه مورد قبول بود از این پس رواج بیشتری یافت. در این دوران نیز امام حسن وامام حسین با ترویج این فکر روی موافقی نشان ندادند. از اینرو تا پیش از واقعه کربلا مسأله رهبری در میان پیروان شیعه هنوز صورتی موروثی ومبتنی بر (وصیت) بخود نگـرفته بود.

پس از واقعه کربلا و اوج گـرفتن احساسات پیروان اهل بیت، مسأله کسب رهبری مبارزه اهمیت بیشتری یافت. با توجه به این امر که امام سجاد از مسائل سیاسی کناره‌گـیری می‌کرد، از اینرو گـروه‌هائی از شیعه که مشهور به تندروی بودند به تبعیت محمد بن الحنفیه فرزند دیگـر امام علی÷و نیز (وصی) آن، در آیند. از جمله این گـروه‌ها، سبئیان بودند (پیروان عبد الله بن سبأ، از غلات شیعه) که در صفوف کیسانیان رخنه کرده و در قیام مختار ثقفی که در کوفه بپاخاسته بود شرکت جستند. آنان بر این عقیده بودند که امر ولایت بر مبنای وصیت امام علی به محمد بن الحنفیه اختصاص دارد.

می‌دانیم که مختار ثقفی بر این ادعا برد که او به دستور محمد بن الحنفیه امام مشروع زمان خود، از قاتلان امام حسین انتقام می‌گـیرد. این نکته نیز گـفتنی است که مختار هرگـز خلفای پیشین یعنی ابو بکر و عمر را تکفیر نمی‌کرد بلکه تنها به لشکریان صفین وجمل صفت کفر نسبت می‌داد [۳۰].

اشعری قمی در این زمینه می‌گوید: «کیسانیان منسوب به کیسان فرمانده گـزمه‌های مختار هستند. اوست که بیش از همه مختار را تشویق به انتقام از شرکت‌کنندگـان در قتل امام حسین می‌کرد و او بود که به تعقیب یکایک آنان می‌پرداخت. کیسان که رازدار مختار بود ونفوذ فراوانی در نزد او داشت بسیار افراطی‌تر عمل می‌کرد. او مختار را وصی محمد بن الحنفیه و والی او در منطقه کوفه می‌دانست و آشکارا به خلفای پیشین نیز همانند صفینیان و لشکریان جمل نسبت کفر می‌داد [۳۱].

علیرغم سقوط زود هنگـام دولت مختار، پیروان جنبش کیسانی همچنان رهبری روحانی خود را در شخصیت محمد بن الحنفیه جستجو می‌کردند، و این اندیشه را تبلیغ می‌کردند که امامت در محمد بن الحنفیه و فرزندان او منحصر گـشته است [۳۲].

گـفته می‌شود که محمد بن الحنفیه در هنگـام وفات فرزند خویش عبدالله (ابو هاشم) را پس از خود امیر شیعه خواند و او را توصیه کرد که در صورت بروز شرایط مساعد، به طلب امر خلافت برای خود بپردازد [۳۳].

بدین ترتیب در سال‌های پایان قرن اول هجری ابو هاشم رهبری بدون رقیب عموم شیعه را بدست گـرفت. پس از مرگ او جنبش کیسانیان به گـرایش‌های متعددی منقسم شد که هرکدام رهبری را بنا به وصیتی که گـویا از او در دست داشتند از آن خود می‌دانستند، چنانچه عباسیان که در این دوره زمانی با صفوف این دسته از شیعیان در مبارزه با امویان هم عقیده بودند، نیز ادعا کردند که ابوهاشم وصیت کرده است که محمد بن علی بن عبد الله بن عباس پس از او برای طلب خلافت قیام کند، و این وصیت را گـویا در حضور شماری از شیعیان ادا کرده بود. محمد بن علی نیز در تمام طول زندگـی خود به دعوت پرداخت و پس از مرگ رهبری شیعه را به ابراهیم الامام (پیشوای مشهور عباسیان) سپرد [۳۴].

گـروهی دیگـر از شیعه که به نام (جناحیون) شهرت داشتند، مدعی شدند که ابو هاشم به عبد الله بن معاویه بن جعفر بن ابی طالب وصیت کرده است. این شخص در سال ۱۲۸ هجری در کوفه قیام کرد وقلمرو دولت خود را که همزمان با دوره پایانی حکومت امویان بود، تا سرزمین فارس گـسترش داد.

(حسنیون) گـروه دیگـری از شیعه، امامت را همچنان در خاندان امام حسن منحصر می‌دانستند. رهبری این گـروه با محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن مشهور به (ذو النفس الزكيه) بود.

بهر حال می‌توان گـفت که پیدایش گروه‌های مختلف شیعه و پایه‌های فکری این گـروه‌ها در سال‌های پایانی قرن اول وآغازین قرن دوم هجری پیرامون همین مسأله (وصیت) دور می‌زد. ناگـفته پیدا است که منشأ همه آن‌ها همان (وصیت) عادی و شخصی پیامبر به امام علی بود که کم‌کم جنبه سیاسی به خود گـرفت وهر گـروهی عقیده پیدا کردند که این وصیت به شخص ویژه‌ای مانند محمد بن الحنفیه یا ابو هاشم.. اختصاص دارد. بدین ترتیب مشروعیت رهبری سیاسی نیز در گـروهی خاص منحصر می‌شد.

[۲۹] نوبختي/ فرق الشيعه، ص ۲۲، الاشعري القمي: المقالات والفرق، ص ۱۹، الكشي: الرجال، محمد زين الدين: الشيعه في التاريخ، ص ۱۷۲. [۳۰] الاشعري القمي: المقالات والفرق، ص ۲۲ – ۲۱. [۳۱] همان منبع. [۳۲] المفيد: الفصول المختاره، ص ۲۴۰. [۳۳] ابن قتيبه: الامامة والسياسة، ج۲ ص ۱۳۰. [۳۴] ابن قتيبه: الامامة والسياسة، ج۲ ص ۱۳۲-۱۳۱ والاشعري القمي: المقالات والفرق، ص ۶۵، تاریخ یعقوبی، ج۳ ص ۴۰ والاصفهاني: مقاتل الطالبيين، ص ۱۲۶ والمسعودي: التنبيه والاشراف، ص ۲۹۲.