فلسفه عصمت
فلسفه عصمت از نظر علم کلام بطور کلی بر پایه (ضرورت اطاعت مطلقه از ولی امر) مبتنی شده است. این نظریه در مقابل نظریه (اطاعت مشروط از حاکم) پدید آمده است که به رعیت اجازه میدهد از حاکمی که ممکن است گـناهی مرتکب شود و یا امر به گـناه بکند در آن زمینه اطاعت نکنند وحتی زمینه خلع حاکم را در هنگـامی که به فسق و انحراف مبتلا میشود فراهم میسازد.
در حقیقت نظریه اطاعت مطلق از حاکمان – حتی در صورت اظهار اعمال ناروا – نظریه ایست که پیش از همه از سوی امویان ترویج یافت. امویان آیه معروف ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾[النساء: ۵۹]. را از دستاویز اطاعت مطلق را تنها در صورتی روا دانستند که امام شخصی باشد که از سوی خداوند معصوم شده باشد تا اصولاً دستوری مبنی بر معصیت خداوند صادر نشود.
شیخ طوسی در کتاب (تلخیص الشافی) میگوید: «اثبات معصوم بودن از آن روست که مردمان به او اقتدا میکنند و به همین خاطر او را امام میخوانند. مثلاً امام جماعت کسی است که نماز گـزاران به او اقتدا میکنند بنابر این چنانچه مسلمانان اجماع کنند که امامی را مقتدای خود قرار دهند ضرورتاً چنین امامی میباید از معصومین باشد چرا که در غیر این صورت اجرای فرمانهای امام مانند قصاص و اخذ اموال، جنبه قتل و گـناه به خود میگـیرد بنابراین امام خود میبایستی مصون از گـناه باشد». شیخ طوسی با توجه به همین ویژگـی عصمت با مفهوم اطاعت نسبی و مشروط از امام کاملاً مخالفت میکند. او چنین استدلال میکند: «و اگـر گـفتیم که اقتدا منحصر به اعمال نیکوی امام است وتبعیت از اعمال ناروا و همچنین اعمالی که مورد شک هستند جائز نیست، میگـوئیم که این شیوه، اصل اقتدا و تبعیت را کاملاً منتفی میسازد زیراکه در این صورت این امام است که به تبعیت رعیت خویش در آمده است و غلط بودن چنین شیوهای آشکار است» [۸۷].
شیخ مفید نیز در کتاب (النكت الاعتقاديه) میگوید: «اصولاً غرض از منصوب ساختن امام تبعیت از اوست، پس اگـر خطا کار باشد باید او را از خطا نهی کرد و این موضوع او را از محبوبیت میاندازد و این یعنی نقض غرض. از سوی دیگـر دست برداشتن از عمل واجب و نهی از منکر خود باطل است پس اگـر امام معصوم نباشد یا افراط بوجود میآید یا تفریط» [۸۸].
حلّی نیز عقیده امامیه اثنی عشریه را چنین توصیف میکند: امامیه بر آنست که امامان مانند انبیاءاند از کودکی تا مرگ از تمام خطاها و گـناهان عمدی وسهوی مبرّا هستند، و بعبارتی امامان معصوماند زیرا که آنان درست مانند پیامبر استوار کننده وحافظ شرع هستند. دلیل دیگـر آنکه میان ظالم و مظلوم است. وظیفه امام جلوگـیری از تعدّی زورجویان و جلب مردم به سوی اطاعت از خداوند و پرهیز از گـناه دادن حدود و تعزیرات است. پس اگـر امام خود مرتکب چنین گـناهی بشود و یا اینکه حتی محتمل باشد که چنین خطائی مرتکب شود، دیگـر سودی از امامت عاید نخواهد بود. در چنین حالتی وجود یک امام دیگـر لازم و ضروری میباشد واین یعنی دور تسلسل» [۸۹].
[۸۷] الطوسي: تلخيص الشافي، ج۱ ص ۱۹۲ [۸۸] المفيد: النكت الاعتقاديه، ص ۴۸ [۸۹] الحلي: نهج الحق وكشف الصدق، ص ۱۶، الحلي: منهاج الكرامه في اثبات الامامه، ص ۵۱ چاپ سنگـی، محمد صادق صدر: الشيعه الامامية، ص ۱۲۹.