شورش گروه عبدالله بن سبأ و قتل خلیفه سوم س
در این دوران یعنی خلافت ابوبکر و عمر و عثمان تعداد زیادی از مردم در سرزمینهای مختلف از ملتها و قبایل گوناگون از مذاهب و عقاید پیشین خود دست برداشتند و به اسلام گرویدند، در بین این افراد کم نبودند کسانی که از روی نفاق با داشتن کینه و بغض شدید نسبت به اسلام در ظاهر مسلمان شدند و به جامعه مسلمانان پیوستند، در حالیکه از هرفرصتی برای فتنهجویی و تباهی در بین مسلمانان استفاده میکردند، در میان تظاهرکنندگان به اسلام فردی یهودی به نام (عبدالله بن سبا) از یهودیان یمن بود، در زمان عثمان ساعلان کرد که اسلام آورده و آنگونه که از روایات برمیآید، به مدینه نزد عثمان سآمد و در حضور او مسلمانشدن خود را اعلام نمود!.
او دوست داشت که حضرت عثمان سمقام و منصبی را به او بسپارد و تلاش فراوانی کرد که حُسن ظن و اعتماد او را نسبت به خود جلب نماید، اما عثمان سهیچ مقام و منصبی به او نسپرد و او را از هیچ امتیاز خاصی برخوردار ننمود! این نقطه آغاز توطئه چینیهای «ابن سبا» بود، زیرا او میدانست که نمیتواند رو در رو در مقابل مسلمانان بایستد و بجنگد! او هنوز از یاد نبرده بود که اسلافش یعنی: یهودیان بنی قریظة، بنی نضیر، بنی قینقاع و خیبر این تجربهی تلخ را آزموده، و جز شکست و سرافکندگی چیزی نصیبشان نشده بود، لذا او با همیاری عده دیگری از یهودیان این نقشه را کشیدند که تنها با تظاهر به اسلام و رخنهکردن در بین مسلمانان میتوانند زهر شان را بریزند و انتقام شکستهایشان را بگیرند!.
هدف او این بود که بعد از پیوستن به صفوف مسلمانان و حصول مقام و امتیازی خاص اقدام به تخریب و تحریف اسلام و ایجاد تفرقه در بین مسلمانان بنماید، همان تحریفهایی که یکی از اجداد خبیثش بنام (پولس یهودی) در آیین مسیحیت ایجاد نمود.
اما پس از مدت کوتاهی که در مدینه اقامت داشت فهمید نمیتواند در روابط استوار اصحاب پیامبر صهیچ خللی ایجاد کند، پس از آن تصمیم گرفت به سرزمینهایی که مردم آنها تازه مسلمان شده و از ایمان و آگاهی و تربیت محکمی برخوردار نبودند و هنوز عقاید آباء و اجدادشان در قلوب و عقول و زندگیشان وجود داشت، برود و اجرای طرحش را پیگیری کند.
او ابتدا به بصره سپس به کوفه و آنگاه به شام رفت، اما در شام به سبب هوشیاری و برخورد به موقع مسئولین با او فرصتی برای پیادهکردن نقشهی پلیدش نیافت و این بود که به مصر سفر کرد، آنجا بود که توانست با سخنرانیهای خود گروهی از مردم عوام را فریب بدهد و دور خود جمع کند، و درست همان روشی را به کار برد که (پولس) یهودی قبلاً در مسیحیت به کار گرفته بود، یعنی «غلو و افراط» در مورد شخصیت بزرگان دین و زیادهروی در مدح و ستایش آنها، روشی که در بین عوام و تازه مسلمانان خیلی زود نتیجه میداد و کاری عملی و کمخطر به شمار میآمد!.
مورخان آوردهاند که او با زیرکی هرچه تمامتر ابتدا با غلو در مورد شخص پیامبر صکارش را شروع کرد، او در بین مردم میگفت: «به راستی از کسانی که به بازگشت و آمدن مجدد عیسی بن مریم به این دنیا ایمان دارند، تعجب میکنم که به بازگشت سید و سرورمان حضرت محمد صبه این دنیا ایمان ندارند! در حالیکه او از عیسی و دیگر انبیاء برتر است! زیرا خداوند أمیفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ﴾[القصص: ۸۵]. همان کسی که قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محل موعود برمیگرداند قطعاً او بار دیگر به این دنیا باز خواهد گشت و او از عیسی به رجوع و بازگشت شایستهتر است! [۸].
سخنان او بر افراد نا آگاه از دین -کسانی که زودتر از همه به خرافات تن می دهند- تاثیر میگذاشت . درواقع او بانی باور به رجعت به شمار می آید واعتقاد به ظهور مهدی و منجی پس از پیامبر صاز همان باور او سرچشمه می گیرد.
بعد از آن که دید برخی از مردم به سادگی این سخن او را پذیرفتند، در باره نزدیکترین فرد به رسول خدا یعنی حضرت علی سبه «غلو و افراط» پرداخت و چنین وانمود می کرد که علاقه و محبت خاص و فوق العادهای نسبت به علی سدارد، در باره او معجزات و کرامات عجیب و غریبی را نقل می کرد و تلاش مینمود که او را شخصیتی فوق بشری معرفی کند؛ و «علم غیب» را به او نسبت میداد، او گفت: هرچیزی که علی ساز آن خبر بدهد، اتفاق خواهد افتاد و اگر چنان نشد، بدانید که برای خدا - معاذ الله - (بداء) پیش آمده است!! [۹]. و از همین جا بود که بعدها در بین بعضی از فرقه ها- یعنی غلات - عقیدة (بداء) رواج پیدا کرد!.
ابن سبا مخفیانه نامههای بسیاری را به مناطق مختلف میفرستاد و ازهواداران خود میخواست از ضعف ها و اشکالات حکومت عثمان و أمرایش سخن بگویند، و آنگونه که تواریخ آوردهاند، «خالد بن ملجم و سودان بن حمران و کنانه بن بشر» نیز به او پیوستند و باهم مردم را به شورش علیه عثمان و أمرایش تحریک میکردند.
لذا همه مخالفین زیر پرچم شورش علیه عثمان به رهبری عبدالله بن سبای یهودی (متظاهر به مسلمانی) جمع شدند و درشرایطی که بسیاری از مردان مسلمان درمیدان جهاد در روم و بسیاری دیگر نیز به حج رفته بودند، در ظاهر به عنوان ر فتن به حج از مصر و عراق مسلحانه به طرف مدینه حرکت کردند و نهایتاً عثمان سرا - با آن که میتوانست همگی ایشان را از بین ببرد، ولی از این کار خودداری کرد ! – در خانهاش به شهادت رساندند [۱۰].
چون عثمان سهیچ مقام و منصبی را به عبدالله بن سبا واگذار نکرد، و در مقابل تعدادی از خویشان و نزدیکان خود را به منصبهای مختلف گماشته بود؛ آن هم افرادی مانند مروان بن حکم - که از شخصیت آرام و لطیف عثمان سو اعتمادش سوء استفاده می کردند و در اموال بیت المال و بسیاری امور دیگر، تصرفات زیادی مینمودند که به طور طبیعی مسؤولیت همۀ آنها بدون شک متوجه حضرت عثمان سمیگردید، لذا پیروان ابن سبا این موضوع را بهانه کردند و مردم را با این حربه به اعتراض و شورش علیه عثمان سو کارگزارانش دعوت مینمودند..
آشوبگران عراقی آن زمان نیز - که بعدها ضربههای جبران ناپذیری را به اسلام وارد ساختند- ادعاهای عبدالله بن سبا و گروه توطئهگرش را باور کردند و با آنها همراه شدند.
گلهمندی بسیاری از مردم از حضرت عثمان سپیرامون عملکرد نادرست برخی از نزدیکانش شرایط مساعدی را برای سوء استفاده گروه توطئهگر وفتنهجوی عبدالله بن سبا فراهم آورد و بهانۀ مناسبی به دست آنها داد تا عده دیگری هم بیعت و پیمان خود را با خلیفه شکستند و خانهاش را محاصره کرده و او را در سن هشتاد سالگی در حال تلاوت قرآن به شهادت رسانیدند و اموالش را به غارت بردند.
در جریان آن رویداد، انگشتان نائله همسر عثمان سنیز قطع شد. زمانی که شورشیان به خانهاش ریختند و او را به شهادت رساندند- طبق روایتهای تواریخ شیعی: علی، طلحه، زبیر و سعد و چند نفر دیگر از مهاجرین و انصار، خود را به خانه عثمان رساندند، دیدند که حسن و حسین و چند نفر از بنی امیه در کنار پیکر بیجان عثمان ایستاده و گریه میکنند و همسر عثمان نیز فریاد میزد که عثمان کشته شد!.
حضرت علی سفرزندانش حسن، حسین بو محمد پسر طلحه و عبدالله پسر زبیر را به سختی مورد عتاب قرار داد و به ایشان فرمود: شما که جلوی در منزل نگهبان بودید چرا گذاشتید امیرالمؤمنین کشته شود! [۱۱].
طبق روایات موجود در تواریخ شیعه حسن و قنبر نیز که حضرت علی سآنها را همراه با چند نفر دیگر برای محافظت و دفاع از عثمان سبه منزلش فرستاده بود در آن ماجرا مجروح شده بودند! [۱۲].
با شهادت عثمان سوحدت مسلمانان که پیامبر صآن را به وجود آورده بود و ابوبکر و عمربآن را تقویت کرده و با فداکاریهای زیادی در حفظ آن تلاش نموده بودند، با چالش سختی رو بهرو گردید!.
در آن زمان که سبأیه قاتلین عثمان سبر مدینه تسلط پیدا کردند، حسن ساز پدرش علی سخواست که مدینه را ترک کند تا اگر فتنهای برپا شود او در آنجا نباشد! [۱۳].
پس از شهادت عثمان سبسیاری از مردم و از جمله گروه عبدالله بن سبا به حضرت علی سروی آوردند و او را به قبول خلافت ترغیب کردند.! اما عبدالله بن عباس و فرزندش حسن ساز او خواستند که به خواسته آنان تن ندهد و از آنها اعلام برائت نماید، در غیر این صورت فردا مردم مسئولیت خون عثمان را بر دوش او میاندازند! [۱۴].
به هرحال! علی سرأی ایشان را نپذیرفت و در مدینه باقی ماند و مصلحت را در آن دید که مقام خلافت را بپذیرد، لذا همهی مردم از جمله مهاجرین و انصار به جز مردم شام که در آن زمان معاویه والی آن بود و ۱۷ نفر صحابی نیز در بین آنها بودند با او بیعت کردند.
علی سهنگامی به خلافت رسید که اوضاع مسلمانان در اثر قتل عثمان سبه حدی آشفته بود که امید هرامیدواری را به یأس و ناامیدی مبدل میکرد؛ زیرا همان شورشیان آشوبگری که عثمان سرا به قتل سانیده و بیت المال مسلمانان را غارت کرده بودند، و تعدادشان حدود دوهزار نفر بود، بر مدینه مرکز خلافت کاملاً تسلط یافته بودند و تمام قدرت در دست آنها بود، گذشته از آن در مصر و بصره و کوفه نیز حامیانی داشتند!.
طولی نکشید که جنگهای (جمل) و (صفین) بازهم بر اثر توطئهای که عبدالله بن سبا ریخته بود به وقوع پیوستند و خرافه پراکنی و عوام فریبی او در بین مردم ساده و جاهل همچنان ادامه داشت، تا پس از شهادت علی سادعا کرد که او کشته نشده، بلکه همچون عیسی بن مریم به آسمان رفته و مجدداً ظهور خواهد کرد و زمین را از جور و ستم پاک و عدل و داد را در سراسر زمین حاکم خواهد ساخت! او میگفت: علی در میان ابرهاست، رعد صدا و برق نیز شلاق اوست! به مردم میگفت: هرگاه صدای رعد را شنیدید! بگویید: علیک السلام یا امیرالمؤمنین! همچنین میگفت: علی سایه خدا در این دنیاست! روح خدا در علی حلول کرده است! علی با خدا فاصلهای ندارد! و به راستی خداوند علی را برای نبوت و رسالت برگزیده بود، اما جبرئیل اشتباهاً وحی را بر محمد بن عبدالله عرضه کرد! [۱۵].
آوردهاند که بعد از جنگ جمل و قبل از صفین عبدالله بن سبا روزی خطاب به حضرت علی سگفت: یا علی تو دابـﺔالارض هستی! فرمود: از خدا بترس!.
پس از مدتی میگفت: تو فرشته هستی! علی فرمود: از خدا پروا کن!.
روزی دیگر میگفت: تو همان خدایی هستی که تمامی موجودات را آفریده و روزی و نعمت را گسترانیده است!.
حضرت علی سوقتی کفرگوییهای او را دید و متوجه شد دستبردار نیست، دستور قتلش را صادر کرد و خواست او را بسوزاند، اما گروهی از مدعیان هواداری از حضرت علی که از افراد خود ابن سبا بودند، مانع شدند و گفتند: چگونه میخواهی کسی را بکشی که تو را دوست میدارد؟! او را مکش و به مداین تبعیدش کن! علی سنیز دید که بسیاری از هوادارانش افراد همین عبدالله بن سبا هستند، و با کشتن او در بین سپاهش اختلاف میافتد و نمیتواند به جنگ با معاویه به شام برود، لذا او را به مداین تبعید کرد! [۱۶].
[۸. -[ ]تاریخ طبری، ج ۵، ص ۹۸ و ۹۹- البدایة، ابن کثیر، ج۷، ص۱۶۷- مقالات الإسلامیین، اشعری، ج۱، ص۵۰. [۹. -[ ]همان منبع. [۱۰] تاریخ طبری، ج ۵،ص ۱۰۳ و ۱۰۴، تاریخ ابن خلدون، ج ۲،ص ۱۳۹، تحت عنوان (بدأ الانتفاض علی عثمان)- لسان المیزان، حافظ ابن حجر، ج ۳ ص ۲۸۹ - التبصیر فی الدین، ابومظفر اسرافیینی، ص ۱۰۹. [۱۱] مروج الذهب، مسعودی شیعی، ج۲، ص ۳۴۴، چاپ لبنان. [۱۲] نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید شیعی، تحت عنوان (محاصره عثمان و منعه الماء) همچنین (مشعل اتحاد)، دکتر بیآزار شیرازی، ص۲۵ و ۲۶ تحت عنوان (حمایت از عثمان). [۱۳] الطبري، ج۳، ص۴۰۲- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۰۰. [۱۴] الطبري، ج۳، ص۴۰۴- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۰۱- ابن خلدون، ج۲، ص.۱۵۱ [۱۵] الملل والنحل، شهرستانی، ج۲، ص۱۱. [۱۶] تاریخ این عساکر، ج۷ ،ص۴۳۰ و دیگر تواریخ.