تفسیر و تأویلهای انحرافی باطنیها
اضافه بر اعتقاد به «مهدویت» و غلو و مبالغه در مورد ائمه، نظریه دیگری بنام (نظریه باطنیه) وجود داشت، در واقع عقاید باطنیه به گونهای بودند که تنها با تفسیر و تأویلهای خاصی میشد برای جاانداختن آنها استدلال نمود.
تنها با آن تفسیر و تأویلهای واژگونه و بیربط میشد، برای اثبات جریانها، رویدادها، دیدگاهها و اشخاصی که زایده ذهن خود ایشان بودند و واقعیت خارجی نداشته استدلال کرد و عدهای را جمع کرد و به حمایت از خود واداشت، برای نمونه به موارد زیر توجه فرمایید:
«عدم اعتراف به مرگ حضرت علی، محمد بن حنفیه، مرگ فرزندش ابوهاشم، شهادت ذوالنفس الزکیه، وفات امام صادق، وفات فرزندش اسماعیل، وفات حضرت کاظم، جعل فرزندی برای عبدالله افطح در حالی که او در زمان مرگ هیچ فرزندی نداشت، اما میگفتند: او در مورد وجود فرزندش تقیه کرده و او را پنهان نموده بود».
گروه «خطابیه» پیروان ابوخطاب محمد بن ابی زینب اجدع در مورد امام صادق بسیار غلو و مبالغه میکردند و به او نسبت خدایی میدادند!.
میگویند: عدهای از آنها که به حج رفته بودند، به این صورت تلبیه میگفتند: «لبیك یا جعفر لبیك!» اما حضرت صادق با شنیدن آن نوع لبیکگفتن از شدت ناراحتی لرزه به اندامش افتاد و در برابر خداوند سجده نمود و کار آنها را به شدیدترین صورت تقبیح کرد! و (ابوخطاب) را مورد لعن و نفرین قرار داد.
وقتی پیروان ابوخطاب نزد او رفتند و گفتند که امام صادق او را مورد لعن و نفرین قرار داداه است.
او در جواب گفت: امام صادق مرا شخصاً لعن نکرده، بلکه مرادش فرد دیگری است که در بصره زندگی میکند!.
آنان در فرصتی دیگر برای ملاقات با امام صادق به مدینه رفتند و ادعای ابوخطاب کوفی را به وی گفتند، این بار امام صادق با ذکر دقیق اسم و همه خصوصیات و محل زندگیش دوباره او را مورد لعن و نفرین قرار داد.
وقتی اتباع او مجدداً موضوع نفرین دوباره امام صادق را به وی خبر دادند، او از ادعای خود عقبنشینی نکرد، و لعن و نفرین امام صادق را تأویل کرد و گفت: حضرت صادق او را تنها از باب (تقیه) با این دقت مورد لعنت قرار داده است! این موضوع به جریان سوراخکردن کشتی به وسیله حضرت خضر تا آن را از مصادره نجات دهد مشابهت دارد، و این آیه را تلاوت کرد:
﴿أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا ٧٩﴾ [الکهف: ۷۹] [۴۱۳].
باطنیها بیشتر باورها و آرای خود را با تفسیر و تاویلهای غیرعلمی به «ائمه اهل البیت» نسبت میدادند، اما ملاحظه میکنیم که باورها و عملکردهای اهل البیت با ادعاهای آنها کاملاً ناسازگار است.
وقتی که ائمه اهل البیت ادعاهای عجیب و غریب آنها را باطل و دروغ مینامیدند، باطنیها بازهم از باورهای خود دستبردار نبودند و مخالفت ائمه را با عقاید خود به تقیه و ترس آنان تفسیر میکردند، و میگفتند: ائمه اهل البیت از گفتن حرف حق هراس دارند، زیرا مردم تواناییشنیدن سخنان مهم و سنگین آنان را ندارند!.
نمیخواهم شکل منفی تقیه را که نزد اهل البیت مردود بوده و با رسالت آنها در حفظ اسلام و قرآن منافات داشته است بررسی کنم، اما حقیقت این است که غلات باطنی در تاریخ تشیع و در به انحرافکشیدن مردم از خط اصیل باورها و عملکرد «اهل البیت» نقش بسزائی داشته و در تمامی دوران زندگی ائمه آنان نقش تخریبی خطرناکی را بر عهده گرفته بودند، تا اینکه زمان حضرت امام حسن عسکری فرا رسید.
[۴۱۳] المقالات والفرق- اشعری: ص۵۱.