ارتباط بین غلو و مهدویت
استاد احمد کاتب میافزاید:
در فصل دوم کتاب (سیردگرگونی اندیشه شیعی) ذکر کردیم که چگونه بیش از بیست گروه با اعتقاد به وجود مهدی (صاحب الزمان) بوجود آمدند، همچنین توضیح دادیم که بیشتر آنها زاییده گروههای «غالی و افراطی» بودند، و دیدیم که اولین گروه از آنها به مهدیبودن حضرت امیرالمؤمنین علی معتقد بودند، این گروه سبأیه (پیروان عبدالله بن سبا) بودند که به «ربوبیت» و خدابودن حضرت علی نیز باور داشتند [۴۰۳].
دومین گروه به مهدویت (محمد بن حنفیه) باور داشتند، نام این گروه (کیسانیه) بود که تحت تأثیر باورهای گروه (سبئیه) و غلات به ویژه گروه (کربیه) قرار داشتند [۴۰۴].
یکی از اعضای گروه (غلات کیسانیه) بنام (حمزه بن عمار بربری) بود که نظریه مهدویت (محمد بن حنفیه) را متحول کرد و به الوهیت و نبوت (ابن کرب) قائل شد و از او امامی ساخت که معتقد بود، با آسمان در ارتباط است [۴۰۵].
از آن فرقه، فرقههای دیگری جدا شدند که یکی از آنها به (بیانیه) منتسب به مؤسس آن (بیان نهدی) معروف بود که قائل به مهدویت (ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه) شدند، و در مورد او بسیار غلو میکردند، تا جایی که به نبوت او عقیده داشتند [۴۰۶].
عدهای دیگر از (غلات کیسانیه) که به (جناحیه) معروف بودند، به مهدویت انقلابی طالبی (عبدالله بن معاویه بن جعفر طیار) قائل بودند.
بیماری «غلو و افراط» به گروه زیدیه نیز منتقل شد، و آنان نیز به مهدویت (محمد بن عبدالله بن حسن ذوالنفس الزکیه) عقیده داشتند، این گروه مرگ او را باور نداشتند و قائل به غیبت و مهدویتش شدند، و آن غلو و افراطیگری که (کیسانیه) به آن دچار شدند، برای این گروه از زیدیه نیز حاصل شد.
در سایه غیبت (ذی النفس الزکیه) طبق ادعاهای این گروه از زیدیه شخصی بنام (مغیره بن سعد) نظریه مهدویت را تغییر داد و برای خود ادعای نبوت و رسالت کرد، او میگفت که جبرئیل از طرف خداوند برای او وحی نازل میکند [۴۰۷].
روش غلو و افراطیگری از فرقه (مغیره) به گروه (خطابیه) نیز سرایت کرد، (خطابیه) طرفداران «ابوخطاب محمد بن ابی زینب اجدع» بودند که در باره امام صادق تا حد خدادانستن او غلو و افراط میکردند، آنها به امامت فرزندش اسماعیل قائل بودند و حاضر نبودند مرگ او را که در زمان حیات پدرش اتفاق افتاد بپذیرند، در نتیجه به غیبت و مهدویتش قائل شدند [۴۰۸].
در آن فضای غبارآلود و غیرطبیعی و پر از غلو و مبالغه در مورد امامان، عدهای از شیعیان فطحیه به مهدویت (محمد بن عبدالله افطح بن جعفر صادق) معتقد شدند، و این عجیب و غریبترین اعتقاد به مهدویت در آن زمان بود! زیرا مهدویت را به کسی نسبت دادند که اساساً وجود خارجی نداشت تا او (مهدی غائب) شود! و تنها ساخته و پرداخته ذهن خود ایشان بود!.
وقتی که (عبدالله بن جعفر صادق افطح) فوت کرد و فرزندی را از خود بر جای نگذاشت تا جای پدرش را در منصب امامت پر کند، شیعیان «فطحیه» با وضعی بحرانی روبرو شدند، زیرا آنها بر ضرورت ادامه و دوام امامت نسل به نسل تا روز قیامت اعتقاد داشتند، آنها همچنین به عدم جواز جمع بین دو برادر در امامت بجز حسن و حسین قائل بودند [۴۰۹].
باور به وجود (محمد بن عبدالله افطح) ابتدا فرضیهای فلسفی بیش نبود، اما بعد از مدتی ایشان داستانهایی را برای اثبات واقعیت آن نظریه سرهم کردند، از قبیل: ملاقات و دیدار او با برخی از طرفدارانش در مناطق مختلف! همچنین معجزاتی غیبی را برای او وضع و جعل کردند، و از آن داستانهای خود بافته نتیجه میگرفتند که او موجود و زنده است! اضافه بر این آنها تحت تأثیر دیگر گروهای غالی و افراطی از قبیل: «بیانیه، جناحیه، کیسانیه و خطابیه» قرار گرفتند.
گروه دیگری از «شیعیان» که تحت تاثیر غلات گروه (واقفیه) بودند، به مهدویت و غیبت امام موسی کاظم باور داشتند، و ادعا میکردند که او تا زمانهای بسیار طولانی و نامعلوم زنده خواهد بود، اما عده دیگری میگفتند: میپذیریم که امام کاظم وفات یافت، اما او بعد از مرگ زنده شده و در جای نامعلومی مخفی گردیده است [۴۱۰].
گروه (واقفیه) نیز همان روشی را که رهبران دو فرقه شیعی (کیسانیه و زیدیه) درپیش گرفتند، یعنی اینکه از موقعیت خود سوء استفاده نموده و نظریه «غیبت و مهدویت» ائمه را تبلیغ میکردند و گاهی برای خود نیز ادعای امامت و نبوت مینمودند، درپیش گرفتند.
بدین صورت که شخصی بنام (محمد بن بشیر کوفی) ادعای خلافت و نیابت خاصه از حضرت امام موسی کاظم میکرد، او میگفت که حضرت کاظم غائب شده و من با او تماس دارم! و از این راه به پول و دارایی بسیار و موقعیت اجتماعی بلندی دست یافت. (محمد بن بشیر) وصیت کرد که بعد از خود نیابت به فرزندش (سمیع) و بعد از آن به نوهاش منتقل شود! او ادعا میکرد که خود او تا زمان ظهور امام موسی کاظم «امام واجب الإطاعه» میباشد، و حق جمعآوری «خمس و وجوه شرعی» از مردم تا ظهور امام کاظم تنها متعلق به اوست [۴۱۱].
نوبختی و اشعری قمی از تاریخنویسان نخستین شیعه میگویند: (محمد بن بشیر) آدمی بسیار غالی و افراطی بود و به تناسخ (بازگشت روح مرده به جسمی دیگر) و تفویض (سپردهشدن اداره امور جهان به امامان) و اباحه (روابودن گناه در زمان غیبت امام زمان) باور داشت [۴۱۲].
[۴۰۳] فرق الشیعة- نوبختی: ص۲۲، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۲۰ [۴۰۴] فرق الشیعة- نوبختی: ص۲۷، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۲۷. [۴۰۵] فرق الشیعة- نوبختی: ص۲۸، المقالات و الفرق- اشعری قمی: ص۲۷. [۴۰۶] فرق الشیعة- نوبختی: ص۲۹ و ۳۱ و ۳۴، المقالات و الفرق- اشعری قمی: ص۳۴ و ۳۷. [۴۰۷] فرق الشیعة- نوبختی: ص۶۳، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۷۷. [۴۰۸] فرق الشیعة- نوبختی: ص۶۸ و ۶۹، المقلات و الفرق- اشعری قمی: ص۸۱. [۴۰۹] المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۸۸. [۴۱۰] فرق الشیعة- نوبختی: ص۸۰، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۹۰ [۴۱۱] فرق الشیعة- نوبختی: ص۸۳-۸۴، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۹۱. [۴۱۲] فرق الشیعة- نوبختی: ص۸۴، المقالات والفرق- اشعری قمی: ص۹۱.