نقش گروه سبأیه در جنگ صفین
بعد از جنگ جمل «جنگ صفین» به وقوع پیوست و تلاش سبأیه در برافروختن آتش آن کمتر از جنگ جمل نبود، اما زمینه وقوع این جنگ همچون جنگ جمل به همان حادثه قتل عثمان سبرمیگردد، در اینجا لازم است کمی به عقب برگردیم..
پس از شهادت عثمان سدر ۱۸ ذی الحجه سال ۳۵ هجری نعمان بن بشیر پیراهن خونآلود عثمان و انگشتان قطعشده همسرش را به معاویه در دمشق رسانید.. معاویه پیراهن و انگشتان همسر عثمان سرا در انظار مردم به نمایش گذاشت تا احساسات آنها را علیه قاتلان او برانگیزاند! [۳۴].
معاویه به سختی برای محاکمه و مجازات عبدالله بن سبا و باند برانداز او حضرت علی را تحت فشار قرار میداد و زیربار سخنان علی سمبنی بر بیعت با خلیفه تعیین شده از طرف «اهل حل و عقد» نمیرفت، در نهایت حضرت علی در محرم سال ۳۶ هجری حکم عزل معاویه را از ولایت شام صادر نمود و (سهل بن حنیف) را برای جانشینی او به دمشق فرستاد، اما معاویه زیربار نرفت و سهل بن حنیف را برگردانید و مجدداً از امر خلیفه راشد سر باز زد.
حضرت علی سنامهی دیگری را که در نهج البلاغه نیز موجود است توسط «جریر بن عبدالله بجلی» برای معاویه ارسال داشت و طی آن از او خواست که بیعت کند؛ زیرا مهاجرین و انصار و اکثریت امت اسلامی با او بیعت کردهاند و او خلیفه شرعی به شمار میآید، او در آن نامه چنین میفرماید:
«إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَکُنْ لِلشَّاهِدِِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِكَ لِلَّهِ رِضيً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَاخَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْـمُؤْمِنِينَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى. وَلَعَمْرِي، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّي کُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ، إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّي; فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ! وَالسَّلاَمُ» [۳۵]«به راستی کسانی با من بیعت کردند (و به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب نمودند) که با ابوبکر و عمر و عثمان نیز براساس همان شرایط بیعت کرده بودند، پس کسی که شاهد (بیعت) بوده نباید شخص دیگری را (برای خلافت) اختیار کند، کسی هم که غایب بوده حق ندارد رای ایشان (بزرگان اصحاب و شورای تعیین خلیفه) را نپذیرد! زیرا شورای (تصمیمگیری و) تعیین کننده امام و خلیفه شورای متشکل از مهاجرین و انصار است. بنابراین، اگر آنان در مورد شخصی به توافق رسیدند و او را امام نامیدند این کار موجب رضای خداوند نیز هست. پس از آن اگر کسی به سبب ناخشنودی از آن خلیفه تعیین شده و یا بناحق از امر ایشان سرپیچی نماید، برای جلوگیری از او اقدام میشود، اگر تجدید نظر ننمود و از مخالفت دستبردار نشد، به این سبب که راهی غیر از راه اتفاق مؤمنان را در پیش گرفته، با او برخورد میکنند و خداوند او را به «عواقب» راهی که خود در پیش گرفته میسپارد!.
ای معاویه! به جان خودم سوگند! اگر با عقل خود به موضوع بنگری و تأمل کنی و از خواهش نفس چشمپوشی نمایی، متوجه میشوی که دامن من از خون عثمان از هرکسی پاکتر است و من بیش از هرکس با ریختهشدن خون او مخالف بودم! مگر آن که به من تهمت بزنی و کشته شدنش را به من نسبت دهی و حقیقتی را که برای تو آشکار است پنهان نمایی. والسلام!».
ادعای معاویه نیز این بود که علی سنه تنها قاتلین عثمان سرا قصاص نکرده، بلکه آنها را در سپاه خود پناه داده و از تحویل دادنشان به دیگران نیز خودداری میکند! به هرحال! علی سشخص دیگری را نیز که حامل پیامی بود نزد معاویه به شام فرستاد، پاسخ معاویه این بود که «شصتهزار جوان جنگ آزموده شامی برای سرکوبی اشغالگران مدینه و قصاص از قاتلان خلیفه پشتسر من آمادهاند! » [۳۶].
علی سپس از دریافت این پیام از جانب معاویه نیروهایش را برای حمله به شام بسیج نمود.. در آن زمان به اطاعت درآوردن شام برای علی سزیاد مشکل نبود، زیرا تمام جزیرة العرب، عراق و مصر تحت فرمان او بودند و تنها ایالت شام بود که از معاویه حمایت میکرد، گذشته از این افکار عمومی مسلمانان هرگز نمیپذیرفت که استانداری معزول همچون معاویه یا هرکس دیگری در مقابل خلیفه منتخب مسلمانان دست به شمشیر ببرد! لذا شامیان تا آخر از معاویه حمایت نمیکردند.
به هرحال! علی ساز عراق (با هدف تمکین معاویه) و معاویه نیز از شام در ظاهر (با هدف سرکوبی سبأیه و قصاص قاتلین خلیفه) آماده شدند و برای مقابله با یکدیگر راه عراق را درپیش گرفتند و در محلی به نام (صفین) که در قسمت غربی فرات و در نزدیکی (الرقه) قرار داشت باهم روبهرو شدند.
[۳۴] ابن الأثیر، ج۳، ص۹۸- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۲۷- ابن خلدون، ج۲، ص۱۶۹. [۳۵] نهج البلاغه، فیض الإسلام، نامهی ۶- و وقعة الصفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹. [۳۶] تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۴۶- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۰۳ و ۱۰۴- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۲۸ و ۲۲۹- ابن خلدون، ج۲، ص ۱۵۲ و ۱۵۳.