پاسخ
در مورد آنچه که امروزه در رابطه با زیارت قبور صورت میگیرد و در باره تعارض آن با حدیث «زیارت قبور» قبلاً سخن گفتهایم، ما در اینجا فقط به بررسی روایاتی که آوردهاند میپردازیم:
اولاً: شاهد و دلیل تاریخی که تمام احادیث روایتشده را در رابطه با قبر پیامبر صرد میکند، این حقیقت است که قبر پیامبر صتا مدتها در اطاق عایشه بوده و او آنجا زندگی میکرد و امکان نداشت افراد به زیارت مرقد مبارک بروند و از خاک آن بر چهره بمالند و خانه اش را محل رفت و آمد قرار دهند و به قول شما از آن تبرکجویی نمایند!.
همانگونه که «ابن رسته» در کتابش مینویسد: «عمر بن عبدالعزیز هنگامی که از سوی ولید بن عبدالملک والی مدینه بود به دستور خلیفه در سال ۹۱ هجری، مسجد النبی را خراب نمود و دوباره به وسیله سنگهای مرمر منقوش و موازییک رومی آن را بازسازی کرد، و سقف مسجد را با چوپ ساج و آب طلا پوشانید، و اطاقهای همسران پیامبر را به صحن مسجد افزود، و بالإجبار قبر پیامبر صداخل مسجد قرار گرفت» [۳۹۷].
قبل از آن به قول «إبن تیمیه»: «هیچیک از اصحاب تنها به قصد زیارت قبر پیامبر صبه مدینه مسافرت نمیکردند، بلکه میآمدند و در مسجدش نماز میخواندند و هنگام ورود به مسجد و خروج از آن به پیامبر صصلوات میفرستادند و قبل از آن او در اطاق عایشه مدفون بود، و اصحاب به هیچ وجه وارد اطاق نمیشدند و حتی خارج از آن پشت در هم نمیایستادند.
در زمان خلافت أبوبکر و عمر بهنگامی که نیروی کمکی از یمن و مصر برای فتح شام و عراق به مدینه آمده بودند با آنکه پیامبر صاز ایمان اهل یمن بسیار تعریف کرده بود، وقتی برای نماز به مسجد آمدند هیچیک از آنان کنار قبر پیامبر صنرفت و داخل حجره نشد.
این حقیقت در کتابهای معتبر شیعه و سنی موجود است که پیامبر صاز رفت و آمد بر سر قبر نهی فرمودهاند، همانگونه که «سعید بن منصور» در «سنن» خود از «عبدالله بن حسن بن علی» نوه علی سنقل میکند که «مردی را دیده که به سر قبر پیامبر صبسیار رفت و آمد میکرد، (و این زمانی بود که قبر مبارکش به مسجد اضافه و در آن قرار گرفته بود) به او گفت: ای مرد! به راستی رسول خدا صفرمود: «لا تتخذوا قبری عیداً وصلوا علی حیثما کنتم! فإن صلاتم تبلغنی». «قبر مرا زیارتگاه قرار ندهید! هرکجا که هستید بر من صلوات بفرستید! زیرا صلوات شما به من میرسد».
همین روایت از امام زین العابدین سبه نقل از پدرش و از حضرت علی نیز آمده است، و «أبوعبدالله حافظ مقدسی» آن را در کتاب «مختار» آورده است [۳۹۸].
ثانیاً: بر این اساس، اینکه از قول عایشه لگفته شده که در خشکسالی مدینه به مردم گفت: «به قبر پیامبر نگاه کنید، وسعی کنید میان قبر و آسمان کانالی ایجاد نمایید تا خداوند ترحم فرموده و فیض خود را از آن مکان جاری سازد»، به کلی بیاساس است؛ زیرا در آن هنگام قبر پیامبر ص«مزار» نبود، گوینده این حدیث به این علت که از واقعیتهای تاریخی اطلاعی نداشته به چنین «جعلی» دست زده است!.
در ارتباط با قحطی و نیامدن باران همانگونه که در کتابهای شیعه و سنی آمده است، اسلام مردم را توجیه میکند که به صحرا رفته و نماز طلب باران «استسقاء» به جای آورند و همگی دعا کنند! و هرگز دستور نداده که به صاحب قبری حتی پیامبر صمتوسل شوند.
ثالثاً: این حدیث که «بلال بن حارث سبر سر قبر پیامبر صرفت و گفت: ای رسول خدا! برای ملت خود باران طلب کن! زیرا همه دارند هلاک میشوند، سپس پیامبر صبه خواب او آمد و خبر داد که باران خواهد بارید!»، نمیتواند مورد قبول شما باشد، زیرا شما ادامه حدیث را قیچی کرده و توجهی بدان ننموده اید؛ زیرا کامل آن چنین است:
«بلال بن حارث کنار قبر پیامبر صرفت و گفت: ای رسول خدا! برای امتت از خدا باران طلب کن که آنها دارند هلاک میشوند، رسول خدا صبه خوابش آمد و گفت: باران خواهد بارید! اما تو نزد عمر بن خطاب برو و سلام مرا به او برسان و به او بشارت بده که باران خواهد بارید، وقتی این سلام و بشارت رسول خدا صبه حضرت عمر رسید بسیار متأثر شد و به سختی گریست!» [۳۹۹].
اگر شما بخش اول حدیث را قبول کرده اید، با بخش دوم آن که پیامبرصبه حضرت عمر سلام رسانید و باریدن باران را به او مژده داد، چه میکنید؟! ولی ما این روایت را اساساً قبول نداریم! زیرا گذشته از ضعف اسناد و طرق روایت آن با شواهد تاریخی در مورد قبر پیامبر صدر آن زمان سازگاری ندارد!.
رابعاً: اینکه آورده اید: «فاطمه بر سر قبر رسول خدا صآمد و مشتی خاک را از آن برگرفت و بر چشم نهاد و گریست!» به فرض صحت خبر، با توسل و تبرکجویی از قبور چه ربطی دارد؟ اگر آن را صحیح بدانیم! تنها نوعی ابراز علاقه فرزند به پدرش بوده؛ نه اجرای یک دستور دینی، و نه دلیلی برای مشروعیت تبرکجویی از قبر پیامبر!.
اگر قرار بود چنین کاری جزو مستحبات و سنتهای جاری اسلام و از جمله عبادات شرعی و احترام به شعایر اسلامی به شمار آید، لازم بود که پیامبر صوصیت فرماید: او را در بیابانی وسیع دفن کنند، تا همه مردم به قبر مبارکش دسترسی داشته و بتوانند به آنجا رفت و آمد کنند!.
بیان مسائل اعتقادی بر پایه «خبر و روایت واحد یعنی غیرمتواتر» و یا جعلی از نظر علمای شیعه و سنی کاملاً مردود و غیرقابل قبول است، اما برخی از گویندگان و نویسندگان سنی و شیعی به این موضوع توجهی نداشته، و همین که خبری را در کتابی دیدند قبل از آنکه صحت و سقمش را بررسی کنند، آن را میگویند و مینویسند!.
خامساً: نقل کرده اید: «عمر بن خطاب روزی به مسجد پیامبر صرفت و معاذ بن جبل را دید که کنار قبر پیامبر صنشسته و دارد گریه میکند». این روایت جعل و دروغ آشکاری است! زیرا در زمان عمر سقبر پیامبر صداخل منزل حضرت عایشه قرار داشت، و هنوز جزو مسجد نشده نبود تا معاذ کنار آن بنشیند و گریه کند! راوی جاهل و کمحافظه!! قبر پیامبر صرا مانند زمان خود در مسجد پنداشته است! در حالی که قبر پیامبر صچنانکه گفتیم، سالها در حجره عایشه بود و در عصر اموی و در سال ۹۱ هجری به مسجد ملحق شد.
سادساً: از نقل ناتمام این روایت که آوردهاید: «بلال به طرف قبر پیامبرصآمد و خود را به خاک کشید و حسن و حسین را در آغوش گرفت و بوسید!» چه نتیجهای را میتوان گرفت؟.
به فرض صحت آن تنها بیانگر رنج و اندوه فراق رسول خدا صبوده نه توسل و عبادت! اضافه بر آن یکی از ادعاها این است که دین را تنها از اهل بیت پیامبر صچهارده معصوم باید گرفت! چه شد که یکباره تابع بلال و سایر اصحاب پیامبر صشدید؟! آیا اصول فقه شما رفتار غیرمعصوم را جزو منابع اربعه کتاب، سنت، اجماع و عقل به شمار میآورد؟!.
سابعاً:ً نقل میکنند که «چون عبدالرحمن بن أبی بکر فوت کرد، عایشه دستور داد بر قبر او خیمهای زدند و انسانی را به نگهبانی آن گماشتند!».. آیا چنین کاری به فرض صحت روایت جزو سنت پیامبر صبوده است؟ چرا پیامبر صچنین کاری را برای قبر خود یا دیگر یارانش مانند حمزه سو... انجام نداد؟ آیا پیامبر صآنها را دوست نمیداشت؟.
ثامناً: آخرین روایت این که عمر سدستور داد، چادری بر سر قبر زینب زدند! نیز به همان صورت است! آیا صحیح است اعتقادات اسلامی را بر مبنای این سخنان ثابت نشده و ناسره و غیرعلمی قرار داد؟ آیا عمری که دستور داد: «شجرة الرضوان» را که در زیر آن مردم مدینه با رسول خدا بیعت نموده و در زمان او عدهای به عنوان تبرک کنار آن درخت میرفتند، به خاطر نگرانی از دچارشدن مردم به شرک [۴۰۰]از ریشه برکنند، چنان کاری را میکند؟!.
[۳۹۷] الأعناق النفسیة، ابن رسته، ترجمه: دکتر حسین قره چانلو، ص۸۰، انتشارات امیر کبیر. [۳۹۸] در منابع اهل سنت چنین آمده است: «أبویعلی» از علی بن حسین- زین العادین سروایت کرده است که او مردی را در کنار قبر پیامبر جدید که برای رفع مشکلاتی دعا میکرد، نزد او رفت و او را از این کار نهی نمود و گفت: آیا حاضر هستی سخنی را که پدرم از جدم، و او هم از پیامبر جشنیده است، بشنوی؟ پیامبر جچنین فرمود: «لا تتخذوا قبری عیداً ولا بیوتکم قبوراً فإن تسلیمکم یبلغنی حیث کنتم»، «قبر مرا محل رفت و آمد و عیدگاه قرار ندهید و خانه هایتان را قبرستان نکنید، پس بر من سلام و درود بفرستید سلام شما هرکجا که باشید، به من میرسد».. (نقل از «حقیقة التوحید» دکتر یوسف قرضاوی». [۳۹۹] فتح الباری، ج۲- کنز العمال، ج۸، وفاء الوفاء، سمهودی، ص۱۳۷۴. [۴۰۰] حضرت عمر سپس از اینکه فهمید، گروهی از مسلمانان کنار آن درخت که اصحاب در حدیبیه، زیر آن با پیامبر جبیعت کردند و در قرآن نیز ذکر شده- جمع شده و نماز میگزارند و در مسجد حاضر نمیشوند، دستور داد که آن را از ریشه درآورند تا منجر به انحراف نشود!.