بررسی روایت غدیر «من کنت مولاه، فهذا علی مولاه»
تیجانی و بیشتر شیعیان ادعا میکنند که پس از پایان مراسم حجة الوداع در مسیر بازگشت به مدینه پیامبر صاز جانب خدا مأمور گردید که علی سرا به امامت و جانشینی پس از خود به مردم معرفی کند؛ لذا در محلی به نام «غدیرخم» از شترش پایین آمد و فرمود: مردم جمع شوند! و سپس این جمله را در مورد حضرت علی سفرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلَيٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ!».
برخی از روایان عبارت مشکوکی [۱۳۳]مانند: «وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» «پروردگارا! یاری کن کسی را که علی را یاری کند و خوار کن کسی را که علی را تنها میگذارد!» را به آن اضافه کردهاند.
پس از آن معرفی بود که خداوند آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]. را نازل فرمود و با انتصاب علی سبه این مقام دین اسلام تکمیل شد و...!.
در این مورد که پیامبر صچنین جملهای را در مورد علی سفرموده، اکثر علما نظر موافق دارند، اما باید پرسید که چرا رسول خدا صاین موضوع را در آن اجتماع بیان فرمود؟.
برای بیان حقیقت به روایات و تواریخ معتبر و متواتر باید مراجعه کرد تا دید چه مسألهای پیش آمده بود که سبب گردید، پیامبر صدر مورد حضرت علی چنان بفرماید.؟ و چرا لفظ ولایت (وال و والاه) را در برابر عداوت (عاد و عاده) قرار داد؟.
زمانی که در مورد شأن حدیث توجه میکنیم، میبینیم که پیامبر صتنها خواستار محبت و دوستی و حمایت از علی سبود، زیرا رویدادی پیش آمده بود که باعث گردید: پیامبر صدر ضمن جملاتی تکریم و حمایت و جانبداری خویش از علی سرا به مردم نشان دهد، و از آنان خواست که دوستی خود با علی سرا حفظ کنند؛ هرچند مسلمانان میدانستند که پیامبر صعلی سرا دوست دارد و همواره یاور اوست، لکن سخنی که در مورد علی سفرمود، به خاطر حادثهای بود که رخ داده بود، حادثهای که ممکن بود در بین مسلمانان شکاف و تفرقه به وجود آورد، لذا پیامبر صلازم دانست به وسیله سخنانی حمایت و جانبداری و یاوری خود را نسبت به علی ساعلام کند، تا میان مردم تفرقه ایجاد نشود و منافقین همچون همیشه سوء استفاده نکنند.
تمام تواریخ آوردهاند و شیعه و سنی چنانکه خواهیم آورد، در این مورد اتفاق نظر دارند که پیامبرصگاهی به مناسبتهایی جمعی از اصحاب برگزیده را در قالب گروههایی به مناطق مختلف اعزام میکرد که در تواریخ به عنوان «سریه» از آنها یاد شده است، آن سال نیز قبل از حجة الوداع معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری سرا به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کنند [۱۳۴].
پس از مدتی پیامبر صخالد بن ولید سرا نیز که مجاهدی توانا بود به ولایتی دیگر در یمن روانه ساخت [۱۳۵]و به او فرمان داد: آنها را به اسلام دعوت کند و جز در صورت امتناع از پذیرش پیمان صلح با آنها وارد جنگ نشود!.
«... خالد پس از رسیدن به یمن همانگونه که پیامبر صفرموده بود با مردم به جنگ نپرداخت، زیرا با موقعیتی روبهرو نشد که جنگ لازم باشد، بسیاری از مردم اسلام آوردند و غنایمی را در اختیار خالد سنهادند، خالد به پیامبر صنامهای نوشت تا کسی را برای جداکردن خمس غنایم بفرستد، پیامبر صهم علی سرا به این منطقه اعزام نمود تا آنگونه که از روایات گوناگون برمیآید [۱۳۶]، خمس آن غنایم را تعیین و بقیه را تقسیم کند.
این حقیقت را نمیتوان انکار کرد که حضرت علی سبه سبب انجام اقداماتی در زندگی و در میدان جهاد مانند: کشتن بسیاری از سران مشرکین، در میان برخی از قبایل آن روز محبوبیتی نداشته است؛ به ویژه در میان افراد وابسته به خاندانها و گروههایی که در «بدر، احد، خندق و حنین» علیه پیامبر صجنگیده بودند و طعم تلخ شمشیر علی سرا که همچون شمشیر عمویش حمزه سبود، چشیده و بسیاری از نزدیکان و بزرگان خویش را از دست داده بودند.
به هرحال، زمانی که علی سخمس غنایم را جدا کرد گروهی و از جمله «بریده» نارضایتی خود را از شیوه تقسیم آن اعلام کردند.
زمانی که بقیه غنایم و اموال زکات را با خود و اشخاصی که همراه او آمده بودند به طرف مکه برمیگردانید تا به پیامبر صبرساند، و او نیز در میان مسلمانان تقسیم کند، طبق روایت بیهقی: از جمله ابوسعید خدری سدر بین راه گروهی از همراهان از او خواستند تا قدری شتران خود را استراحت دهند، و بر شترانی که به عنوان غنایم و اموال زکات گرفته شده و هنوز تقسیم نشده بودند سوار شوند، اما علی ساز پذیرش این خواسته ایشان قاطعانه خودداری کرد و فرمود: «سهم شما در این شتران همانند سهم دیگر مسلمانان است» [۱۳۷].
آنان قصد استفاده از غنایم و زکات تقسیمنشدهای را داشتند که معلوم نبود سهم آنان میشود یا کسی دیگر؟ علت خودداری علی ساز این خواسته همین بود.
در همان شرایط بود که پیامبر صبرای انجام و تعلیم مراسم حج آماده میشد، به همین مناسبت نامههایی به رؤسای قبایل و مناطقی که اسلام آورده بودند، نوشت و از آنان خواست تا برای انجام حج در مکه حاضر شوند و مراسم حج مشروع را مستقیماً از او بیاموزند، از جمله نامهای نیز به علی سکه در راه بازگشت به مدینه بود نوشت، حضرت علی بعد از دریافت نامه اندیشید که اگر بخواهد اموال زکات و بیت المال را که بیشتر آن شتر و گاو و گوسفند بودند با خود حمل کند، نمیتواند در زمان مقرر به مکه برسد، لذا ناچار شد کسی را به عنوان جانشین خود بر همراهان بگمارد و خود زودتر از لشکریان و همراهان حرکت کرد.
تواریخ آوردهاند که علی سبریده اسلمی سرا برا آنها گماشت و اموار تحت مراقبت او قرار داد و خود با سرعت بیشتر روانه مکه شد [۱۳۸].
همراهان علی سفرصت را غنیمت شمردند و قبل از رسیدن به مکه از بریده سخواستند تا آنچه را که علی سبرای ایشان برآورده نساخته بود برآورده سازد و اجازه دهد تا از شتران بیت المال استفاده کنند، او خواسته آنان را پذیرفت و علاوه بر آن به هرکدام از آنها یک دست لباس فاخر حلههای یمانی از غنایم تقسیم نشده، بخشید.
زمانی که این افراد به مکه رسیدند، پیامبر صعلی سرا به سراغشان فرستاد، و همین که علی سبه میان آنان برگشت و دید که از شتران و لباسهای غنیمتی استفاده کردهاند، خشمگین شد و همانگونه که عادتش بود، بریده سو سایرین را به خاطر استفاده و تصرف در اموال بیت المال با قاطعیت تمام مورد عتاب و مؤاخذه، و براساس برخی از روایات مورد ضرب و شتم قرار داد! [۱۳۹].
این برخورد بجای علی سبر آنها سخت گران آمد و باعث دلخورشدن ایشان از جمله بریده سگردید و از تندی و سختگیری علی سشروع به گلایه نموده و نزد پیامبر صاز او شکایت کردند! [۱۴۰].
این دو برخورد بجا و قاطعانه علی سبا همراهانش یعنی سختگیری او در جلوگیری از استفاد از مرکبهای زکات و اقدام او در باز پسگیری لباسهایی که در غیابش توزیع شده بودند، باعث کینه و دشمنی آنها با علی سگردید و گلایه و شکایتهای خود را دهان به دهان منتقل کردند وافراد زیادی را در انتقاد و اعتراض به علی سبا خود همراه ساختند!.
این اعتراضات از طرف شاکیان، نه اینکه زمانی که حتی مراسم حج را به پا میداشتند پایان نیافت، بلکه بیشتر شد و بسیاری از آنها نزد پیامبر صرفتند و در باره علی سسخنان فراوانی گفتند؛ همانگونه که شیخ مفید در کتاب «الارشاد» میگوید: «فما دخلوا مکة کثرت شکاویهم من أمیرالـمؤمنین، وأمر الرسول الله جمنادیا فنادی في الناس: ارفعوا ألسنتکم عن علی بن أبیطالب فهو خشن في ذات الله أغیر مداهن فی دینه» [۱۴۱]. «همین که همراهان حضرت علی وارد مکه شدند و شکایاتشان از امیرالمؤمنین بالا گرفت، پیامبر صکسی را فرستاد تا در بین مردم اعلام کند که زبانهایتان را از علی کوتاه کنید؛ زیرا او در کار خدا سختگیر است، و در دین او هرگز کوتاهی و سستی نمیکند».
شیخ مفید و أبو الفتح رازی آوردهاند که بریده و سایر شاکیان قبل از ملاقات رسول خدا صدر باره علی سنزد مردم بدگویی کردند، و سخنان ایشان بر بسیاری از مردمی که هنوز علی سرا به درستی نمیشناختند، تأثیر منفی بر جا گذاشت.
بدین ترتیب، پیامبر صو به همراه ایشان آن افرادی که از حضرت علی بسیار گلهمند بودند، و علناً آن گلهمندی را نزد دیگران اظهار میکردند، راه مدینه را درپیش گرفتند، رسول خدا صنگران آن بود که منافقین از آن موضوع سوء استفاده کنند و زمینه تفرقه را در بین مسلمانان ایجاد نمایند.
برای جلوگیری از چنان رویدادی رسول خدا در فرصتی مناسب یعنی قبل از متفرقشدن مسلمانانی که از گوشه و کنار جزیرة العرب برای ادای فریضه حج آمده بودند و اکنون در مسیر بازگشت به مناطق خود بودند، و پیش از آن که امواج این گلهمندیها در مورد علی سبه جاهای دیگر خصوصاً مدینه نیز منتقل شود، هنگام نماز ظهر در غدیرخم محلی در نزدیکی جحفه سخنانی را ایراد فرمود و از علی سجانبداری کرد و قضیه را همانجا فیصله بخشید.
إبن کثیر نیز در تاریخ خود میگوید: «همین که بگو مگوها دربار علی سبه سبب جلوگیری اش از به کارگرفتن شتران و باز پس گرفتن جامههای غنیمتی که جانشین او به آنان داده بود بیشتر شد، گرچه حق کاملاً با او بود، اما به هرترتیب موضوع در بین حجاج شایع گردید، لذا زمانی که رسول خدا صاز حج فارغ گشت و در راه بازگشت به مدینه بود، در غدیرخم و در میان مردم خطبهای خواند و ساحت علی سرا از آنچه میگفتند، پیراسته دانست و منزلت او را والا برشمرد و فضل او را به دیگران یادآور گردید، تا آنچه را نسبت به او در دلهای بسیاری از مردم جای گرفته بود، از بین ببرد» [۱۴۲].
او چنین ادامه میدهد: «رسول خدا صدر روز یکشنبه هجدهم ماه ذی الحجه آن سال (یعنی سال دهم) در غدیرخم در زیر درختی که در آنجا قرار داشت، خطبهای پر محتوا ایراد کرد، و در آن از امور مختلفی سخن به میان آورد و از فضل و امانتداری و عدالت علی سو خویشاوندیش با او چندان سخن گفت که آنچه را که در دلهای بسیاری از مردم نسبت به او وجود داشت، از بین برد» [۱۴۳].
علامه امینی از «بریده» چنین روایت کرده است: «عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ غَزَوْتُ مَعَ عَلِىٍّس الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج ذَكَرْتُ عَلِيًّا فَتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ ج يَتَغَيَّرُ فَقَالَ « يَا بُرَيْدَةُ أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. قُلْتُ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ» [۱۴۴]. «با علی سرهسپار یمن شدم و در این سفر از او تندی دیدم، چون نزد رسول الله صآمدم، علی را به بدی یاد کردم و از او انتقام نمودم، دیدم که چهره پیامبر صدگرگون شد و فرمود: ای بریده! آیا من به مؤمنین از خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردم: آری، ای رسول خدا! فرمود: هرکس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست».
بنابراین، روایت غدیر نیز برخلاف ادعای تیجانی و افراطیهای شیعه هیچگونه دلالتی بر جانشینی حضرت علی سبعد از پیامبر صندارد، و تنها برای رفع اتهامات و شکایاتی بوده که علیه آن بزرگوار صورت گرفته است.
[۱۳۳] زیرا این عبارت فاقد سند است. [۱۳۴] اسلامشناسی، دکتر علی شریعتی، ص۳۹۰ و ۴۰۹- البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج۵، ص۹۹-۱۰۱. [۱۳۵] اسلامشناسی، شریعتی، ص۴۰۹ و ۴۱۰. [۱۳۶] بخاری و امام احمد با سند خویش از بریده روایت کردهاند. [۱۳۷]البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۰۵. [۱۳۸] تفسیر روح الجنان، ابو الفتوح رازی، به تصحیح علی اکبر غفاری، ج۴، ص۲۷۵ و ۲۷۶-مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج۱، ص۴۳. [۱۳۹] مرجع قبلی. [۱۴۰] همان مأخذ- اسلامشناسی، شریعتی، ص۴۲۴- البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۰۵ و ۱۰۶. [۱۴۱] الإرشاد، شیخ مفید، ص۱۶۱- تفسیر روح الجنان، أبوالفتوح رازی، ذیل آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ﴾ابن هشام نیز از ابی سعید خدری سنیز همین روایت را چنین نقل میکند «عن ابی سعید الخدری قال: «اشْتَكَى النَّاسُ عَلِيًّا. فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِينَا خَطِيباً فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ « أَيُّهَا النَّاسُ لاَ تَشْكُوا عَلِيًّا فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لأَخْشَنُ فِى ذَاتِ اللَّهِ أَوْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ من أن یشکی» «از ابی سعید خدری نقل کرده است که گفت: مردم از علی سشکایت کردند، پس رسول خدا جبه عنوان خطیب برخاست و فرمود: ای مردم! از علی شکایت نکنید، زیرا به خدا قسم! او در جهت اجرای فرمان خدا از همه حساستر است، یا در راه خدا از کسی که از او شکایت میکند، سختگیرتر است!». [۱۴۲] البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۰۶. [۱۴۳] همان، ص۱۰۸ و ۲۰۸. [۱۴۴] الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۳۸۴، چاپ سوم- امام احمد نیز همین روایت را در مسندش از إبن عباس و او هم از بریده نقل کرده است، و ابن کثیر، إسناد این روایت را «حسن» و تمام روایان آن را مورد اعتماد دانسته است.