امام حسن و شوری
ابن ابی الحدید در کتاب (شرح نهج البلاغة) میگوید: «آنگاه که علی سوفات یافت، عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب خطاب به مردم چنین گفت: امیرالمؤمنین وفات یافت و فرزند شایستهای از او به جای مانده است، اگر میخواهید پیشوایتان شود او به درخواست شما پاسخ مثبت خواهد داد، و اگر نمیخواهید هیچکس را بر دیگری حجتی و حق خاصی نیست، مردم از شنیدن این سخن اندوهگین شدند و گفتند: ما با پیشوایی او موافق هستیم» [۸۷].
با توجه به این روایت چنین برمیآید که امام حسن در دعوت مردم برای بیعت به هیچ حدیث و سفارشی از رسول اکرم صو یا از پدرش در مورد امامت خود اشاره ننموده است، ابن عباس نیز هنگامی که از منزلت و فضائل امام حسن یاد میکند، هرچند به مردم یادآوری میکند که او فرزند دختر پیامبر است، اما ملاک و مبنای استدلال او برای دعوت مردم به بیعت وجود نصی در باره امامت او نیست.
این موضع نشان میدهد که امام حسن در مورد انتخاب امام بیش از هرچیز به اراده جمعی مردم اهمیت میداد، این موضوع یعنی اهمیتدادن به امر شوری در نگارش و تنظیم بندهای معاهده صلح با معاویه نیز تجلی پیدا میکند، زیرا در یکی از بندهای آن آمده است: «معاویه حق ندارد پس از خود کسی را به عنوان جانشین تعیین کند، بلکه موضوع تعیین خلیفه از طریق شورای حل و عقد صورت خواهد گرفت.
[۸۷] ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸ و ج۱۶ ص۲۲، و البدایة والنهایة ج۸ ص۱۳ و مروج الذهب، ج۲ ص۴۴.