بررسی آیه ۵۵ سوره مائده
به آیهی ۵۵ سورهی مائده استناد شده که ما قبلاً در بارهی این آیه سخن گفتهایم [۲۵۹]. بدانجا مراجعه شود، در حدیثی آمده است که حضرت علی سلباسی به بهای هزار دینار بر تن داشت، و آن را هنگامی که در رکوع دوم نماز ظهر بود به سوی فرشتهای که به صورت گدا درآمده و در مسجد گدایی میکرد «و معلوم نیست که چرا در نماز جماعت شرکت نکرده و گدایی را بر نماز مقدم داشته و مزاحم حضور ذهن نمازگزاران بود) انداخت و با دست اشاره فرمود که آن را بردارد، بدین سبب آیهی ۵۵ سورهی مبارکهی مائده نازل گردید!
اولاً: چرا حضرت علی لباس هزار دیناری را نفروخت و پول آن را میان چند تن از نیازمندان مدینه تقسیم نفرمود و همه را به یک نفر بخشید؟!.
ثانیاً: اگر امامت به بخشیدن انگشتر یا حله هزار دیناری است، پس اولاد امیرالمومنین علی یعنی یازده امام بعدی نیز هریک باید در حال رکوع به یکی از ملائکه چیزی بدهند تا امامتشان ثابت شود و به صفت علی متصف شوند! پس چرا پرداخت زکات در رکوع نماز از آنها روایت نشده است؟ از آن روایتسازان باید پرسید: مگر ملایک بر أئمه نازل میشدند؟ مگر ملائکه محتاج زکاتاند؟! آیا علی انگشتر و یا لباس هزار دیناری دربر میکرده است؟!.
ثالثاً: این روایت را بپذیریم یا روایت بخشیدن انگشتر را؟.
رابعاً: در این روایت چنان که گفتیم: ادعا شده، امیرالمؤمنین علی در رکوع نمازش لباس را به سوی سائل انداخت و به او اشاره کرد که آن را بردارد؟ میپرسیم: اگر امام در حال رکوع حله (ردای گرانبها) را انداخته و به سائل اشاره کرده که رکوعش و طبعاً نمازش باطل میشود، و اگر قبل یا بعد از رکوع انداخته و اشاره کرده یعنی در حالت رکوع نبوده است!.
خامساً: چرا پیامبر در خطبهی غدیر اعلام نفرمود که امام شما کسی است که در رکوع نمازش زکات بدهد؟.
عدهای دشمن دانا یا دوست نادان و متعصب قصههایی را ساختند و پرداختند و رفتند و مسلمین را گرفتار تفرقه و اختلاف کردند، و یک عده افراد ناآشنا با قرآن ومنفعت جو آن افسانهها را نوشتند و برای مردم گفتند و خواندند و عدهای هم باور کردند!.
من براستی از بیانصافی و تعصب برخی از گویندگان و نویسندگانی که از کسی چون کلینی که این قصهها را جمعآوری کرده است، این همه تجلیل و تقدیر میکنند، بسیار تعجب میکنم!.
* راوی هردو حدیث ۴ و ۶ باب امامت اصول کافی حدیث «ابوالجارود» است، او فردی کاملاً منحرف و بیهودهگو بوده است، او را قبلاً معرفی کرده ایم، راوی دیگر حدیث ششم «منصوب بن یونس» است که فرد فریبکاری بوده است.
در این حدیث به آیهی ۶۷ سورهی مائده استناد شده، ما نیز آیه و ترجمهاش را میآوریم تا خوانندگان خود قضاوت کنند:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ ٦٥ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ مِّنۡهُمۡ أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا يَعۡمَلُونَ ٦٦ ۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٨﴾ [المائدة: ۶۵-۶۸].
«اگر اهل کتاب ایمان آورند و پرهیزگاری پیشه کنند، البته گناهانشان را جبران نموده و میپوشانیم و ایشان را به بهشتهایی پر از نعمت وارد میسازیم، و اگر تورات و انجیل و آنچه از پروردگارشان بر آنان نازل شده برپا دارند، از بالا (=آسمان) و از زیر پایشان (=زمین) نعمت خورده و بهرمند میشوند، شماری از ایشان میانهرو و بسیاری کردارشان بد است. ای پیامبر! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، برسان که اگر چنین نکنی پیام حق را نرسانده ای، و خدا تو را [از آسیب] مردم (دشمن) محفوظ میدارد، و خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند. بگو: ای اهل کتاب! شما بر چیزی نیستنید [و چیزی به دست ندارید] تا این که تورات و انجیل و آن چه را که از پروردگارتان بر شما نازل شده برپا دارید [و بدان عمل کنید] و البته آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده بر سرکشی و کفر آنان میافزاید، پس بر گروه کافران افسوس مخور!».
میگویند: آیهی ۵۷ سوره مائده در نزدیکی «غدیرخم» نازل گردید، بدین معنی که ای رسول! آنچه را که در بارهی ولایت و خلافت علی بر تو نازل گردیده برسان، و اگر نرسانی رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای، و خدا تو را از شر مردم کافر و منافق حفظ میکند، و خدا قوم کافر را که ولایت علی را نمیپذیرند، هدایت نخواهد کرد!.
میپرسیم: «کافرین» که در این آیه مذکوراند چه کسانی هستند، و خدا که فرموده: رسول خود را از شر مردم حفظ میکند، کدام مردماند؟.
آیا خدا اصحاب پیامبر را که پس از آن همه فداکاریها و جانفشانیهای پیاپی در جنگها و فرمانبرداری از اوامر خدا و پیروی از رسول او که تازه از انجام اعمال حج فارغ شده بودند، کافر خوانده است؟!.
آیا خدا اصحاب پیامبر را که بسیاری از آنها سرزمین و اموال و خویشاوندان خود را رها کرده و برای رضای او تن به هجرت دادند، و خدا در مورد ایشان فرمود: «اگر در جایی از زمین به قدرت برسند، کارهای خیر و درست انجام میدهند» [الحج: ۴۱-۴۲]. «شماری از آنها از انصار مدینهاند و مهاجرین فقیر را در خانه و اموال خویش شریک ساختهاند و خدا فرموده واقعاً ایمان دارند» [الانفال: ۷۴] و دهها آیهی قرآن در مدح و تمجید آنها نازل شده، کافر خوانده است؟! [۲۶۰].
آیا معقول است که خدا جز سه تن از اصحاب پیامبر را کافر شمرده باشد؟!.
گمان نمیرود که مسلمان عاقل چنین سخنی را بگوید، زیرا اولاً: راویان اسلام که دین خدا را به ما رساندهاند همان اصحالاند، اگر آنان همه کافر و منافق بودند، پس اسلام راوی و ناقل مورد اعتماد نداشته، و جز اخبار «واحد» چیزی در دست ما نیست، خبر واحد نیز که برای اثبات عقیده اعتبار ندارد!.
دیگر آنکه خدا مکرراً در قرآن از اصحاب تمجید فرموده است و آیات فراوانی در فضل مهاجرین و انصار نازل شدهاند، اگر آنان کافر بودهاند، تمجیدهای قرآن بدون مصداق گردیده، و گویی نغوذبالله خدا اشتباه نموده است، در نتیجه تمام قرآن بیاعتبار میشود!!.
ثانیاً: اگر آیهی ۶۷ سورهی مائده در نزدیکی غدیرخم نازل شده باشد، نزول این آیه در زمانی است که اصحاب پیامبر أعم از مهاجرین و انصار همراه رسول خدا صبه مکه رفته و با نظارت و ارشاد پیامبر اعمال حج تمتع را به جای آورده و در راه بازگشت به مدینه بودهاند، آیا میتوان باور کرد که خدا به جای آن که به مهاجرین و انصار که وصفشان در سطور بالا گذشت و در موردشان آیه: «عَسی اَن یَتَقَبَّلَ اللهُ اَعمالَکُم» و نظایر آن را بفرماید، آنها را کافر و غیرقابل هدایت بخواند؟!.
ثالثاً: معنای کافربودن مهاجرین و انصار آن است که اصحاب پیامبر که بیواسطه با شخصیت والای رسول در ارتباط بودهاند، و تحت تأثیر تربیت و ارشاد مستقیم آن حضرت قرار داشتهاند، ایمان واقعی نیاوردند و مؤمن نبودند، یعنی تربیت پیامبر هیچ تأثیر قابل توجهی بر پیروانش نداشته، و نتیجهی بیست و سه سال زحمات پیامبر جز سه یا هفت تن مؤمن نبوده است!!.
رابعاً: سورهی مائده در اواخر عمر پربار پیامبر نازل شده که در آن وقت قسمت أعظم حجاز اسلام آورده بودند، پیغمبری که روز اول رسالت خود که هیچ یار و یاوری نداشت از بیان حق و ابلاغ آیات الهی به مردم دیار خویش هراسی نداشت، چگونه در اواخر عمر که هزاران فدائی و پیرو داشت از بیم مخالفت عدهای در بیان ما انزل الله تعلل و کوتاهی کرده است؟!.
خامساً: اگر شما منظور از «ما» موصوله در آیهی ۶۷ سورهی مائده مفاد آیهی بعدی نمیدانید، در این اصورت باید بگویید: آیهای که در قرآن راجع به خلات بلافصل علی سنازل شده و پیامبر از ابلاغ آن نگران بوده، در کجای قرآن است که در آیهی ۶۷ مائده راجع به ابلاغ آن به مردم سفارش و تأکید شده است؟! باید بگویید که آیهی خلافت علی کدام است که بر رسول خدا نازل شده، ولی پیامبر تا قبل از نزول آیهی ۶۷ آن را ابلاغ نکرده بود؟ چرا پیامبر در غدیرخم برای مردم سخنرانی کرد و به آیهی ۶ سورهی احزاب اشاره نمود و جملهی «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلَيٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» را فرمود، و کلمهای به کار برد که به قول شما ۲۷ معنی دارد، [۲۶۱]اما آیهای که در بارهی اصل امامت و خلافت بلافصل علی و اولاد اوست، بر زبان نیاورد؟!! براستی از چنین ادعایی باید تعجب کرد.
طرفداران کلینی و امثال او آنچه را در بارهی امامت انتصابی حضرت علی نازل شده به ما نشان بدهند، یا روایات امثال ابی الجارود ملعون و سهل بن زیاد را دور بیندازند.
سادساً: امیرالمؤمنین در استدلالهای خود در مقابل اصحاب به هیچ وجه به این آیه اشاره نفرمود، معلوم میشود که حضرتش آیه را مربوط به خود نمیدانسته است و اِلا از استناد بدان لااقل به منظور اتمام حجت دریغ نمیفرمود.
ما میگوییم آیهی ۶۷ به قرینهی آیات قبل و بعد راجع به کفر یهود و نصاری است، خصوصاً که در آیهی ۶۸ نیز «القوم الکافرین» تکرار شده که اشاره به اهل کتاب است، و منظور از «کافرین» در آیهی ۶۷ را توضیح میدهد، پیامبر اکرم صدر اواخر عمر و پس از اسلامآوردن قسمت اعظم حجاز با دولتهای قدرتمند کفر و توطئهی یهود و نصاری طرف بوده و از جانب آنها برای خود و امتش آسودهخاطر نبود و در برخورد با آنها مقداری احتیاط میکرد، زیرا آنها از قدرت نظامی فراوان برخوردار بودند و هم ایادی و مزدورانی در داخل حجاز داشتند، و میتوانستند از طریق آنها در داخل حجاز توطه و فتنه ایجاد کنند، لذا پیامبر تمایلی به تحریک آنها نداشت، آن دولتها علاوه بر این که از دین حقیقی و توحید خالص منحرف شده بودند، به تورات و انجیل که ادعای اعتقاد به آنها را داشتند عمل نمیکرند، لذا خداوند در آیهی ۶۶ فرموده که «اگر ایشان به تورات و انجیل عمل کنند، ما به آنها پاداش میدهیم». و در آیهی ۶۷ به پیامبرش میفرماید: دل قوی دار، و آنچه را بر تو نازل شده علناً ابلاغ کن و بیم مدار» و بلافاصله در آیهی ۶۸ میفرماید: «بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ چیزی نیستید تا این که تورات و انجیل و آنچه را که از پروردگارتان بر شما نازل شده برپا دارید».
در واقع بین فرمان خدا که فرموده: «پیغام را برسان!» با مفاد پیغام هیچ فاصلهای در بین نیست، و اِِلا معقول نیست که ارتباط آیات قبل و بعد را با آیهی میانی انکار کنیم و آیات قرآن را نامرتب و غیرمرتبط جلوه دهیم و بگوییم: آیهای که با تأکید بسیار و حتی تهدید فرموده: «پیام را برسان!» در اینجاست، اما خود پیام که منظور اصلی است پس از آن ذکر نشده است!! آیا قرآنی که مظهر اعلای فصاحت و بلاغت است، مقاصد خود را چنین بیان میکند؟!».
[۲۵۹] همچنین بنگرید به شاهراه اتحاد ص۱۴۵. [۲۶۰] شاهراه اتحاد ص۴۷ به بعد. [۲۶۱] شاهراه اتحاد ص۸۱.