توقف اجتهاد کلامی در قرن هفتم
قرنهاست که همت علما و حوزههای علمیه ما مصروف اجتهاد در فروع دین شده است؛ لذا اصول دین ما کمتر مورد واکاوی و اجتهاد و بحث استنباطی قرار گرفته است، به عنوان مثال ما در زمینهی روایات فقهی کتاب مفیدی مانند «وسائل الشیعه» داریم، این کتاب مجموعه روایاتی است که یک فقیه امامی نیازمند آنها است، جا دارد بپرسیم: کدام کتاب را سراغ دارید که همه روایات اعتقادی معتبر شیعه در آن گرد آمده باشند، و همانند «وسائل الشیعة» بتوان به آن استناد کرد؟ کدام کتاب را سراغ دارید که در آن همه روایات معتبر اخلاقی ما را گرد آورده باشند، تا بر مبنای آن بتوان چهره اخلاقی اهل بیت را معرفی کرد؟.
وقتی گردآوری منضبط وجود نداشته باشد به طریق اولی اجتهاد و بحث و اظهار نظر هم در این حوزهها بسیار محدود و اندک است، از همین روست که هنوز متون قرون ماضیه به عنوان متون درسی تدریس میشود، این بدین معناست که هنوز فکر عالم دینی عصر ما نسبت به فکر عالم قرن هفتم در حوزه اعتقادات تفاوتی نکرده است، هنوز همانگونه از خدا، رسول، معاد، وحی و امامت سخن میگوییم که عالم پنج یا شش قرن قبل سخن میگفت، آیا در این هزاره اتفاقاتی نیفتاده است تا بتوانیم مسائل جدیدی به اعتقادات بیفزاییم؟ و یا تقریر تازهای از مباحث کهن ارائه نماییم؟ یا برخی جزئیات گذشته را «کأن لم یکن» فرض کنیم و به سراغ مسائل جدیدی برویم؟.
یکی از حوزههای مهم اعتقادی بحث «امامت» است، میتوان به این اصل اصیل مذهبی نگاه متفاوتی داشت، نگاهی متفاوت نسبت به آن نگاه رسمی و تاریخی که تاکنون بوده است، به شرط آن که بتوان به منابع دینی از منظری متفاوت نگریست و آنها را مجتهدانه بنگریم نه مقلدانه، ابن ادریس در مورد شیخ طوسی در قرن پنجم گفته است: «همه علمائی که بعد از شیخ طوسی آمدهاند مقلد او بودهاند» (السرائر). اجازه دهید ما نیز به همین قرینه بگوییم: «همهی کسانی که پس از خواجه نصیرالدین طوسی آمدهاند در حوزهی اعتقادات مقلد او هستند، ما از قرن هفتم اجتهاد در اعتقادات را نیازمودهایم».
به همین سبب سخنان امروز ما در حوزهی اعتقادات با سخنان گذشتگانمان تفاوت چندانی ندارد، وقتی به عنوان یک طالب علوم دینی به ادله بسیاری از مباحث اعتقادی مراجعه میکنم، میبینم بسیاری از آنها امروز قابل مناقشه است، میتوان برخی ادعاها را به گونه دیگری مطرح کرد؛ برخی از ادعاها متناسب با انسانشناسی دیروز هستند؛ بعید است این انسانشناسی ذاتی دین و مذهب ما باشد، چه بسا بتوانیم با تأملی دوباره انسانشناسی تازهای ارائه نماییم، پیشفرضهای اکثر ادله عقلی که در حوزه اعتقادات در کتب سنتی ما نوشته شدهاند امروز قابل مناقشهاند؛ اگر آن پیشفرضها مورد مناقشه قرار گیرند، آن صغری و کبری و استدلال نیز از قوت خواهند افتاد، قصدم ورود به مبحث ادله عقلی نیست، در باره عقل و دلیل عقل و تطورات حکم عقل در طی قرون اخیر در مجالی دیگر سخن خواهم گفت».
در این مجال، موضوع بحث، ادله نقلی مباحث اعتقادی است، در مباحث اعتقادی اختلافی کمتر به آیات قرآن اشاره شده است، لذا مشخص است که وقتی بحث مورد اختلاف دو فرقه بزرگ اسلامی است که هردو هم به قرآن باور دارند، کمتر به آیات قرآن استناد میکنند و بیشتر به سراغ روایات اختصاصی خود میروند؛ روایاتی که مستند مسائل اعتقادی هستند متمرکز میشوند، البته گاهی برای این مسائل ادله عقلی هم ذکر شدهاند که غالباً ارزشی بیش از مؤید ندارند، پرسش بنیادی، اعتبار روایات در حوزه اعتقادات مذهبی است.