امام حسین و شوری
میدانیم که امام حسین سحتی پس از وفات برادرش امام حسن بر بیعت با معاویه که به دنبال معاهده صلح با او صورت گرفته بود، تا مرگ معاویه همچنان پایبند باقی ماند، گفته میشود که پس از وفات امام حسن از میان شیعیان اهل کوفه پیشنهادات و دعوتهائی از ایشان به عمل آمد تا رهبری جنبشی را علیه معاویه بدست گیرد، اما ایشان با اشاره به معاهده صلح خود با معاویه نقض عهد و پیمانشکنی را جایز ندانست.
اما تنها زمانی از مردم برای امامت خود دعوت به عمل آورد که معاویه با نصب و تعیین یزید به عنوان جانشین خود آشکارا معاهده صلح را نقض نموده بود، امام حسین از بیعت با یزید سر باز زد و برای اصلاح اوضاع امت اسلامی و جلوگیری از آن انحراف بزرگ بپا خاست و در عراق ناخواسته به جنگی نابرابر کشانیده شد، و با وجود تعداد اندک طرفدارانش در برابر سپاه ستم یزید و عمر بن سعد سر تسلیم فرود نیاورد، و در سال ۶۱ هجری همراه با بسیاری از یاورانش در کربلا به شهادت رسید.
شیخ مفید این رویداد را صراحتاً نقل نموده که امام حسین در زمان معاویه از کسی برای بیعت خود دعوت نکرد، اما او علت این موضوع را در «تقیه» و لزوم وفاداری به عهد و استفاده از فرصت آتش بس حاصل از معاهده تفسیر و توجیه میکند [۸۸].
در تمامی صحنههای رویداد کربلا ما شاهدی برای تأیید صحت نظریه (نص) و منصوببودن قبلی امام نمییابیم، نه دعوت شیعیان کوفه از امام و نه پاسخهای مکتوب او هیچیک علت قیام را تعیین قبلی و (امامت منصوصه) قلمداد نمیکند.
شیخ مفید در کتاب (الارشاد) مینویسد: «شیعیان کوفه در منزل سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمده و از شنیدن خبر کشتهشدن معاویه خداوند را سپاس گفتند، سلیمان بن صرد به آنان گفت: حسین پس از مرگ معاویه بیعت خود را با این گروه پس گرفته و به مکه رفته است، و شما که از حامیان پدرش هستید اگر خود را عملاً یاور او میدانید و حاضر هستید با دشمنانش تا مرز فداکاری و قربانیشدن به جهاد و مبارزه برخیزید او را دعوت کنید! اما اگر از ضعف و شکست میترسید شما را بخدا او را دعوت نکنید و فریبش ندهید.! همه آنان گفتند: ما در مقابل دشمنانش خواهیم ایستاد و پیشمرگ او خواهیم بود، او گفت: پس دعوتش کنید! و آنان نیز ضمن نامهای به امام حسین چنین نوشتند: «از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجیه، رفاعه بن شداد البجلی، حبیب بن مظاهر و پیروان مؤمن ایشان و عموم مسلمانان کوفه
به: حسین بن علی.
سلام بر تو!
خداوند را سپاس میگوئیم که جز او معبودی نیست..
اما بعد: سپاس خدای را که کمر دشمن جبار منش و سرکش تو را درهم شکست، دشمنی که به ناحق قدرت و سرنوشت امت را در قبضه خود گرفت و درآمدهای بیت المال را تصاحب نمود، با خودخواهی امر و نهی کرد، نیکاندیشان را به قتل رساند و زشت سیرتان را بر مردم چیره کرد، مال و ثروتی را که از آن خدا بود در میان ثروتاندوزان و دولتمردان جبار متمرکز کرد، نفرین خدا بر او باد!.
ما مردم کوفه امام و پیشوائی نداریم، به میان ما بیا! شاید خدای متعال تو را وسیلهای برای اتحاد ما بر محور حق قرار دهد، و بدان که نعمان بن بشیر (والی امویان در کوفه) هم اکنون در قصر خود پناه گرفته و بر اوضاع چیره نیست، کسی با او ملاقات نمیکند و کسی از ما برای نماز عید هم به او اقتدا نمیکند، اگر مطمئن باشیم که تو به عراق میآئی، بیدرنگ او را به سوی دیار شام خواهیم راند».
و پاسخ امام حسین نیز چنین بود: «از حسین بن علی.
به: مؤمنان و مسلمان (کوفه)!.
اما بعد: من آخرین نامهی شما را به وسیله هانی و سعید دریافت کردم و از آنچه ذکر نمودید و خواست همگی شما بود چنین فهمیدم که میگویید: «ما امام و پیشوایی نداریم به میان ما بیا تا خداوند تو را سبب اتحاد ما بر حول محور حق و هدایت قرار دهد.» بنابراین، من برادر و پسر عموی مورد اعتمادم مسلم بن عقیل را نزد شما میفرستم، اگر او برای من گزارش کند که عموم مردم و همچنین بزرگان و صاحبان فضل و اهل نظر در باره آنچه در نامهیتان آمده اتفاق نظر دارند، من انشاءالله به زودی نزد شما خواهم آمد، به جان خود سوگند میخورم و به شما یادآور میشوم که امام کسی است که براساس کتاب خدا حکم کند، عدالت را برپا دارد، بر دین حق استوار باشد و زندگی خود را وقف خشنودی پروردگار بنماید! والسلام».
ملاحظه میکنیم که مفهوم «امام» از نظر امام حسین شخص معصومی که از سوی خداوند از پیش تعیین شده باشد نیست، بلکه «حکم به کتاب خدا، برپایی عدالت و زندگی خود را خالصانه وقف دین کردن» صفتهای اصلی امام را تشکیل میدهند.
همچنین از روی نامه امام حسین این مطلب را آشکارا درمییابیم که تلاش او برای بدستگرفتن مقام خلافت به دلیل «فرزند امامبودن» نیست، بلکه به این خاطر بوده که امام حسین خود را شایسته آن مقام میدانیسته و در اندیشه اصلاح اوضاع امت مسلمان بوده است.
از طرف دیگر امام حسین امامت را به هیچیک از فرزندانش نسپرد و حتی وصیتنامه خود را نه به نام تنها فرزند باقیماندهاش (علی بن حسین) بلکه خطاب به خواهرش زینب و دخترش فاطمه نوشت، این وصیت آنچنان که تاریخ ذکر میکند: وصیتنامه ایست عادی که به امور خانوادگی و مادی اختصاص دارد و از مسایل مربوط به خلافت و امامت مطلبی در آن نامیده است.
آنچه بیشتر نشاندهنده عدم رواج نظریه (امامت الهی) در آن زمانی است، اشارهنکردن امام علی بن حسین (امام زینالعابدین) به چنین موضوعی در خطبه مشهور خود هنگام اسارت در شام است، او در مسجد اموی و در برابر یزید حاکم ستمگر شجاعانه فریاد برآورد و فرمود: «ای مردم! ما اهل البیت از شش صفت نیکو برخوردار هستیم، و از هفت جهت بر دیگران برتری داریم.
ما از علم، بردباری، بخشش، فصاحت، شجاعت و محبوبیت مؤمنین برخورداریم، و اما فضیلتهای خاص ما اینست که پیامبر و افرادی چون صدیق، طیار، شیر خدا، شیر رسول خدا و دو سبط این امت از ما هستند».
او سپس در باره فضائل جد خود امام علی میگوید: «من فرزند صالحترین مؤمنان، وارث پیامبران، محبوب مسلمانان، نور مجاهدان و شکستدهنده ناکثیت، قاسطین و مارقین هستم، او بود که با پایداری در اعتقاد و استواری در جهاد، لشکر احزاب را پراکنده نمود، او پدر سبطین این امت او علی بن ابیطالب است».
امام زینالعابدین در این سخنرانی که در مقام بیان فضایل خویش ایراد نموده و شجاعانه و بدور از هرگونه تقیه میخواهد حقانیت و برتری خویش را بازگو کند، اشارهای به موضوع (وصیت و امامت الهی) در میان نیست، حتی ایشان این موضوع را که (امامت مشروع و مفترض الطاعه) پس از پدرش از آن اوست ذکر نمیکند، آیا میتوان این همه را بر تقیه و ترس ایشان حمل کرد؟.
[۸۸] الارشاد، شیخ مفید ص۱۹۹-۲۰۰.