بررسی روایت آتشزدن خانة فاطمه و سیلی خوردنش از عمر و اجبار علی برای بیعت با أبوبکر!
به طور کلی در رابطه با بیعت حضرت علی با أبوبکر سسه روایت آمده که دو روایت افراطی و جعلی هستند، و تنها همان روایت سوم درست است که با مدارک قطعی و از جمله با سخنان و اقدامات علی سو فرزندانش کاملاً سازگار است.
روایت افراطی اولی میگوید: علی ساز بیعت با أبوبکر سخودداری کرد و قسم یاد کرد که هرگز با او بیعت نخواهد کرد، زبیر در آغاز ماجرا شمشیر کشید و مردم را تهدید میکرد که باید با علی بیعت کنند، و علی شبانگاه همراه با فاطمه به منازل انصار میرفت تا آنها را از بیعت با أبوبکر باز دارد و با خود او بیعت نمایند.
روایت دوم نیز میگوید: عمر همراه با جمعی از اصحاب به خانهاش هجوم بردند، او را تهدید کردند و به زور وارد منزلش شدند که درب خانه، به پهلوی فاطمه اصابت کرد و به گوش او سلی زدند، به گونهای که صورتش کبود شد و مُحسن فرزندی که در شکم داشت سقط گردید! خانهاش را نیز به آتش کشیدند، و سپس علی را با طناب بستند و کشان کشان به مسجد بردند تا با أبوبکر بیعت کند! علی نیز فریاد میزد: ای برادران! به فریادم برسید که این عده مرا خوار و درمانده نموده و چیزی نمانده مرا بکشند! [۳۶۶].
اما روایت سوم که به واقعیت نزدیک است، میگوید: علی سروز اول که مشغول غسل جنازه پیامبر صبود، از بیعت با أبوبکر سخودداری کرد، اما دلیل خودداریش را در آن روز إبن إبی الحدید از زبان علی سچنین آورده است:
«سپس أبوبکر برخاست و برای مردم سخن گفت و از آنها غذر طلبید و گفت: به راستی بیعت با من چیزی ناگهانی بود! خداوند ما را از زیان آن حفظ نماید! به خدا سوگند! من هرگز برای رسیدن به خلافت رغبتی نداشته ام، اما اکنون مسئولیت سنگینی بر دوش من نهاده شده که طاقت و توان آن را دارم، سپس علی و زبیر گفتند:
«ما غضبنا إلا في (عدم) الـمشورة! وإنا نری أبابکر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار وثانی اثنین، وإنا لنعرف له سنه، ولقد أمره رسول الله بالصلاة وهو حی» [۳۶۷]. «آنچه که ما را ناراحت ساخته، چیزی جز عدم مشورت با ما نیست، و إلا ما أبوبکر را شایستهترین انسان برای مقام «خلافت» میدانیم؛ زیرا او یار غار پیامبر و همدمش بوده و ما میدانیم که سنی از او گذشته، «او ریشسفید ماست» و رسول خدا نیز در ایام بیماری خود به او امر فرمود که امام جماعت مردم بشود».
شیخ طبرسی نیز از امام باقر سروایت میکند که «اسامه بن زید که رسول خدا صبسیار او را دوست میداشت، زمانی که همرا سپاهش به مدینه برگشت و دید مردم أبوبکر را به عنوان جانشین رسول خدا انتخاب کردهاند، نزد علی بن أبی طالب رفت و گفت: چه شده است؟ علی فرمود: همین که میبینی! أسامه گفت: آیا تو هم بیعت کردی! فرمود: آری!» [۳۶۸].
در روایت دیگر آمده است که «علی سپس از اینکه دید گروهی از قبایل اطراف مدینه مرتد شدهاند و اسلام در خطر است، و بنا به گفته صریح خویش داوطلبانه و از روی میل باطنی با أبوبکر سبیعت کرد، همانگونه که میفرماید:
«... فأمسکت یدی حتی رأیت راجعة من الناس رجعت عن الإسلام، یدعون إلی محق دین الله، فمشیت عند ذلك إلی أبی بکر فبایعته ونهضت معه في تلك الأحداث» [۳۶۹]. «... مدتی از بیعت با أبوبکر خودداری کردم، اما وقتی دیدم گروهی مرتد شده و از اسلام برگشتهاند و به نابودی دین خدا و آیین محمد و ابراهیم ‡دعوت میکنند، ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین نشتابم، شکاف و ویرانی بزرگی در اسلام پدید میآید که برای من در مقایسه با از دستدادن ولایت امور و خلافت سختتر است؛ ولایتی که کالای چند روزی است و سپس از دست میرود! پس در همان هنگام نزد أبوبکر رفتم و بیعت نمودم و به همراه او در سرکوبی مرتدین شرکت کردم، تا اینکه باطل از میان رفت».
حضرت علی جایی دیگر میفرماید:
«... فنظرت فی أمری، فإذا طاعتی قد سبقت بیعتی» [۳۷۰].
«... در باره شرایطی و امور خود اندیشیدم و دیدم که بیعت کردنم بر فرمانروا شدنم اولیت دارد».
بنابراین، روایت افراطی دوم کاملاً مردود است، و چنان که برخی از علمای شیعه نیز اقرار کردهاند، هم از لحاظ «محتوایی» و هم از لحاظ «روایتی» جعلی و فاقد سند است! و تمام محدثانی که این روایت را در کتب خود آوردهاند، هیچکدام سند و سلسله روایان آن را نیاوردهاند، و این خود دلیل کذب و بیاساس بودنش میباشد، همانگونه که إبن إبی الحدید (شیعی معتزلی و شارح نهج البلاغة) میگوید: «این ادعا را که میگویند: عمر خانه فاطمه را آتش زد و درب خانه را به پهلویش کوبید، باطل و غیرقابل قبول میدانیم» [۳۷۱].
نخستین کسی که به جعل این داستان پرداخت، «ابراهیم بن یسار نظام» (۲۳۱ - ۱۶۰ هجری) رییس «فرقه نظامیه» بود، چنان که «أبوالفتح شهرستانی» در کتاب خود میگوید: «یازدهمین مورد از کارهای ناروای او توهین به اصحاب رسول خدا بود، وی داستانی را جعل کرد و گفت: عمر در روز بیعت شکم فاطمه را زد و او سقط جنین شد، عمر فریاد میزد: خانه فاطمه را با ساکنانش بسوزانید! در حالی که علی و فاطمه و حسین در خانه بودند» [۳۷۲].
ابن أبی الحدید نیز به نقد آراء و عقاید ابراهیم بن یسار پرداخته و میگوید: «آنچه او در مورد حمله به خانه فاطمه ذکر کرده و اینکه هیزم جمع کردند تا آن را بسوزانند، خبر واحدی است که فاقد سند بوده و غیرموثق و بیاعتبار است!» [۳۷۳].
دکتر «سید محمد تقی آیت الهی» از محقیقین شیعه نیز در این مورد میگوید:
«تاریخنویسان بعدی مانند مسعودی و حتی سیوطی در مطالبی که به موضوع خلافت اختصاص دادهاند، تا آنجا که میدانیم مطلب تازهای را نیاوردهاند، اما قرنها بعد کسانی همچون: «طبرسی و مجلسی» که دارای طبیعتی جدلی بوده و روایات بسیاری را به طرفداری از باورهای خود ساختند و پرداختند که غالباً فاقد ارزش تاریخی هستند، اما برای بازسازی جریان سقیفه وپیامدهای انتخاب ابوبکر صدیق، بهترین روش این است که «سیره ابن اسحاق» را که نه تنها قدیمیترین تاریخنویس، بلکه آثارش از طریق سیره ابن هشام نیزبه ما رسیده است، اساس کار تحقیقی قرار بدهیم» [۳۷۴].
تیجانی و همفکران او با قبول این روایت ناخواسته توهین و جسارت بزرگی نسبت به علی سروا داشته و او را بسیار ضعیف و کمجرأت نشان دادهاند، علیای که در این روایت و چند روایت دیگر این همه ضعیف است، چگونه در روایاتی دیگر این همه شجاع و غیرتمند جلوه مینماید؟! چطور ممکن است که علی سبا آن همه شجاعتی که از او سراغ داریم به عمر سیا به خدمتگزارش قنفذ فرصت دهد تا به همسرش که دختر رسول خداصاست صدمهای وارد کنند و سبب سقط جنینی بنامی محسن بشوند؟! آیا علی ستا آن حد ضعیف بود که نتواند از حریم خانوادگی خود دفاع کند؟! اگر چنین شخصیتی داشت، چگونه میتوانست ادعای خلافت و رهبری جامعه مسلمانان را بنماید؟! چگونه میتوانست از امپراطوری پهناور و نوپای اسلام دفاع کند و آن را اداره نماید؟!.
آوردهاند: زمانی که فاطمه توسط عمر سمورد ضرب و شتم قرار گرفت، فاطمه فریاد میزد: ای پسر أبی طالب! جنینم را کشتند! اما علی نظارهگر این ماجرا بود و برای حمایت از همسرش کاری نمیکرد! [۳۷۵].
آیا این سخنان ناسره افراطیها با شأن و مقام علی سشیرخدا و شهسوار اسلام و قائل عمرو بن عبدودها! سازگار است؟!.
آیا این راویان اخبار و طوطیان شکرشکن! فکر میکنند، خادم اسلام و مسلمیناند؟!.
آیا این جسارتها و هتک حرمتها به علی و فرزندانش گناه نیست؟!.
آیا عمری که پهلوی فاطمه دختر پیامبر خدا صرا شکسته و بر صورتش سیلی زده و خانهاش را به آتش کشیده؛ سزاوار است که با دختر فاطمه و نوادهی پیامبر صازدواج کند، و خود علی سبزرگترین قاضی صدر اسلام ولی و عقد نکاحش باشد؟!.
به فرض محال اگر چنان کاری از حضرت عمر سر زده بود، علی سهرگز «ام کلثوم» دختر خود و فاطمه و خواهر تنی حسن و حسین و زینب را به نکاح عمر سدرنمیآورد، نه خود ام کلثوم و نه حسنین نیز هرگز حاضر نمیشدند، قاتل مادرشان را به عنوان عضوی از خانواده خویش قبول کنند!.
آری، به شهادت منابع شیعه و سنی علی سدخترش ام کلثوم را به همسری عمر سدرآورد و یک پسر به نام «زید» ثمرهی ازدواجشان بود که ام کلثوم وفرزندش زید هردو پس از شهادت عمر سدر یک روز فوت کردند [۳۷۶].
جالب اینکه میگویند: عمر بن خطاب دختر علی را غصب نموده، و علی نتوانست مانع از آن شود؟! چنانچه کلینی از امام جعفر صادق روایت میکند:
«إن ذلك فرج، غصب منا!» [۳۷۷]، یا میگویند: «علی نمیخواست دخترش را به عمر دهد، ولی از او ترسید. بنابراین عمویش عباس را در این مورد وکیل خود نمود!» [۳۷۸].
وقتی از علت سکوت و انفعال حضرت علی در برابر این فاجعه از مبلغین این روایت باطل سؤال میشود، میگویند: «علی به خاطر مصلحت اسلام چیزی نگفت.» به فرض صحت روایت اگر مصلحت حفظ وحدت مسلمانان چنان در نظر حضرت علی اهمیت و اولویت داشت که او انتقام و دفاع از حق خانوادگی خود را فدای آن ساخت، شما که مدعی پیروی از آن بزرگوار هستید، چگونه از نقل و تبلیخ آن روایت که قطعاً سبب تفرقه است، دست برنمیدارید؟! حضرت علی از اصل ماجرا گذشت، شما از نقل حادثه نمیگذرید؟!.
و همانگونه که استاد «محمد عزت دروزه» میگوید: «این روایت روایتی کاملاً جعلی و ساختگی است، و نتیجهی رقابتی سیاسی است که پس از خلفای راشدین بین امویان و هاشمیان پدید آمده بود» [۳۷۹].
[۳۶۶] تاریخ یعقوبی شیعی، ج۲، کتاب سلیم بن قیس، ص۸۳ تا ۸۹. [۳۶۷] شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۱، ص۳۳۲. [۳۶۸] الإحتجاج، طبرسی، ص۵۰، چاپ کربلا. [۳۶۹] الغارات، ثقفی، ص۳۹۲- مستدرک نهج البلاغه، شیخ کاشف الغطاء، چاپ لبنان، ص۱۱۹ و ۱۲۰- همچنین با کمی تفاوت نامه ۶۲، نهج البلاغه شرح فیض الإسلام. [۳۷۰] همان، مرجع کلام ۳۷. [۳۷۱] شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۱۷. [۳۷۲] الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۷۱. [۳۷۳] شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۴. [۳۷۴] تشیع در مسیر تاریخ، سید محمد تقی آیت اللهی، ترجمه دکتر جعفری، ص۵۷، چاپ دفتر نشر و فرهنگ اسلامی. [۳۷۵] الأمالی، طوسی، ص۲۵۹- حق الیقین، مجلسی، ص۲۰۳ و ۲۰۴- أعیان الشیعة، محسن امین، بخش اول، ص۲۶. [۳۷۶] فروع کافی، کتاب الطلاق، ج۶، ص۱۱۵- الإستبصار، طوسی، أبواب العدة، باب المتوفی عنها زوجها، ج۳، ص۳۵۳- تهذیب الأحکام، کتاب المیراث، ج۹، ص۲۶۲- حقیقة الشیعة، مقدس اردبیلی، ص۲۷۷، چاپ تهران- مجالس المؤمنین، شوشتری، ص۷۶ و ۸۲ و ۸۵- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۸۶، فصل ۶، تحت عنوان «ذکر أولاد امیرالمؤمنین»، چاپ ایران قدیم. [۳۷۷] فروع کافی، ج۲، ص۱۴۱، چاپ هند. [۳۷۸] حقیقة الشیعه، مقدس اردبیلی، ص۲۷۷. [۳۷۹] تاریخ العرب و الإسلام، محمد دروزه، ص۲۱.