آیا پیامبر کسی را به عنوان جانشین خود معرفی نمود؟
غالب شیعیان معتقدند که «امامت» و جانشینی پیامبر حکم و تصمیمی الهی است و انتخاب امام و رهبر به مردم واگذار نمیشود، زیرا خدا به پیامبر امر فرمود: حضرت علی را به عنوان جانشین خود تعیین کند و پیامبر نیز آن را به مسلمانان ابلاغ نمود.
ولی مسلمانان اهل سنت و محققین و میانهروهای شیعه معتقدند که رسول خدا هیچکس را به عنوان جانشین خود تعیین و یا معرفی نکرد، بلکه بعد از وفات پیامبر صبزرگان اصحاب از مهاجرین و انصار در راستای عمل به آیه ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸]. خود رهبر و یا خلیفه را انتخاب کردند، اهل سنت برای اثبات رای خود به موارد زیر نیز استدلال میکنند:
در کتاب مروج الذهب مسعودی که علمای شیعه او را از خود میدانند، میخوانیم: «مردم در زمان خلافت حضرت علی سو پس از ضربتخوردن آن حضرت نزد او رفتند و پرسیدند: ای امیرمؤمنان! خدایناکرده اگر تو را از دست دادیم، اجازه میدهی با فرزندت حسن بیعت کنیم؟ علی فرمود: من نه به شما توصیه میکنم که با او بیعت کنید و نه شما را از این کار نهی مینمایم، شما به امور خودتان آگاهتر هستید».
«همچنین مردم به علی سگفتند: ای امیرمؤمنان! آیا مقام خلافت را به کسی واگذار نمیکنی؟ فرمود: نه! من تصمیمگیری را به خود شما میسپارم، همچنان که رسول خدا صبه مردم حق داد که خود خلیفه و پیشوای شان را انتخاب کنند» [۱۱۷].
۲- در کتاب بحارالأنوار شیخ مجلسی جلد ۱۸ ص ۵۱۲ چنین میخوانیم: «حضرت علی سفرمود: در حکم خدا بر مسلمانان واجب است بعد از اینکه امام آنها فوت کرد یا به قتل رسید چه گمراه باشد چه هدایت یافته، مظلوم باشد یا ظالم،.... در هرصورت واجب است که مسلمانان اقدام به هیچکاری نکنند و پا فرا پیش نگذارند، مگر اینکه قبل از هرکاری برای خودشان امامی را انتخاب کنند، امامی که پرهیزکار بوده و به قضاوت و سنت آگاه باشد».
براساس این سند حضرت علی نیز امامت را امری انتخابی و اختیاری شمرده است نه انتصابی و معین شده از جانب خداوند.
۳- حضرت علی سفرموده است: «مردم فقط از شورای متشکل از سران مهاجرین و انصار تبعیت میکنند و آنها نمایندگان مردم در کار اداره حکومت و دینشان هستند» [۱۱۸].
۴- حضرت علی سدر نامهای به معاویه نوشته است: «کسانی که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردند به همان طریق با من نیز بیعت کردند، کسی که (در مراسم تعیین خلیفه) حاضر نشده حق ندارد نتیجه آن را نپذیرد، زیرا مشورت (و تصمیمگیری) حق (شورای) مهاجرین و انصار است، اگر آنها بر انتخاب شخصی توافق کردند و او را پیشوا و امام نامیدند مورد رضایت و خشنودی خدا نیز هست؛ اگر کسی کارشکنی کند و بدعتی بیافریند و از دستور ایشان سرپیچی نماید او را به اطاعت فرا میخوانند، اگر مخالفت کرد با وی مقابله مینمایند، زیرا از توافق و تصمیم جمعی مؤمنان سرپیچی کرده است» [۱۱۹].
با استدلال به این سند حضرت علی اولاً: انتخاب خلیفه را حق (شورا) دانسته است، ثانیاً: به نظر حضرت علی قیام علیه رهبر منتخب شورا در واقع بدعت و پیرویکردن از راه غیرمؤمنان است.
حضرت علی در خطبه ۱۹۶ نهج البلاغه میفرماید: «به خدا قسم! من به خلافت هیچ رغبتی نداشتم و به آن نیازمند نبودم، اما شما مرا به قبول آن دعوت کردید و این مسئولیت را بر دوش من قرار دادید».
به راستی اگر خلافت حضرت علی ساز سوی خدا تعیین شده بود، چرا به آن رغبتی نداشت؟ چگونه سوگند یاد میکند، به مقامی که خداوند برایش تعیین کرده تمایلی ندارد؟.
در خطبه ۹۲ نهج البلاغه میفرماید: «مرا رها کنید و (برای قبول خلافت) به کسی دیگر مراجعه کنید!».
این جمله را حضرت علی سزمانی بر زبان میآورد که مردم با رغبت بسیار نزد او آمده و تقاضا میکردند خلافت را بپزیرد و برای بیعت با او اسرار میکردند.
اگر خداوند وی را به حکومت تعیین کرده بود آن خودداری برای چه بود؟ و اگر فرضاً مصالحی مانع قبول خلافت از جانب او میشد، پس چرا همین که مردم بیشتر پافشاری کردند آن را قبول فرمود و همان روز زمام امور خلافت را بر عهده گرفت؟.
آیا اگر حکومت و خلافتش مقامی تعیینشده از جانب خدا بود، هیچ امکان داشت چنان امتناع و قبولی از طرف او صورت بگیرد؟.
همچنین در پایان خطبه ۹۲ نهج البلاغه میفرماید: «بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم، آنگونه که مناسب میدانم شما را رهبری میکنم و به سرزنش هیچکسی کمترین بهایی نمیدهم، اگر مرا رها کنید (برای قبول مقام خلافت زیر فشار قرار ندهید) من هم مانند یکی از شما خواهم بود، و شاید از همه در برابر کسی که حکومت را به وی میسپارید فرمانبردارتر باشم! اگر وزیر (و یاور) شما باشم، بهتر از این است که امیرتان شوم».
انصافاً کسی که از طرف خداوند برای امامت و حکومت تعیین شده باشد چنین باید سخن بگوید! و حاضر به اطاعت از کسی شود که توسط مردم انتخاب میشود؟.
یکی از محورهای اصلی کتابهای تیجانی همین مسئلهی «امامت و خلافت» است که همچون بسیاری از گویندگان و نویسندگان تلاش نموده ثابت کند که خداوند حضرت علی را به عنوان اولین جانشین پیامبر صتعیین و فرزندانش را یکی پس از دیگری به امامت و خلافت مردم برگزیده، و رسول خدا صهم به کرات آن را به مسلمانان ابلاغ فرموده است، اما بعد از رحلت پیامبر صاصحاب بلافاصله امر خدا و رسولش را نادیده گرفتند و شورایی را در «سقیفه بنی ساعده» تشکیل دادند، و ابوبکر را به عنوان جانشین پیامبر و خلیفه مسلمین برگزیدند و با او بیعت کردند، و چون برخلاف امر خدا و رسولش عمل کردند همگی ایشان به جز چند نفر مرتد شدند!.
تیجانی در کتابهای خود به ویژه کتاب «همراه با راستگویان» به آیاتی از قرآن با برداشتهایی نادرست و احادیثی که بعضی از آنها جعلی و بعضی هم صحیح هستند استناد نموده است، ما در اینجا به بررسی بعضی از آن آیات و احادیث میپردازیم:
[۱۱۷] مروج الذهب، جزء ۲ ص ۴۱۳ و ۴۱۴ [۱۱۸] بحار الأنوار، ج۸ ص۴۹۹، صفین اثر نصر بن مزاحم ص۹۸، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۴ ص۱۷. [۱۱۹] «نهج البلاغة مکتوب شمارة ۶- وقعه صفین اثر نصر بن مزاحم، ص۲۹».