بازسازی باورها

فهرست کتاب

تاریخ‌نگاران نخستین شیعه چه می‌گویند؟

تاریخ‌نگاران نخستین شیعه چه می‌گویند؟

استاد احمد کاتب محقق شیعی عراقی در کتاب «سیر دگرگونی اندیشه شیعی» می‌گوید: «تاریخ‌نگاران نخستین شیعه مانند: نوبختی، اشعری قمی و کشی اولین هسته‌های تحول فکری در میان اصحاب امیرمؤمنان علی سرا به شخصی به نام (عبدالله بن سبا) نسبت داده‌اند، گفته می‌شود که او ابتدا اهل کتاب بوده و بعد به دین اسلام روی آورده است، نوبختی در باره ابن سبا می‌گوید: «او نخستین کسی بود که به واجب بودن باور به «امامت علی سآشکارا دعوت می‌کرد، ابن سبا در دوران پیش از مسلمان‌شدنش قائل به وصی بودن «یوشع بن نون» پس از موسی بود، و پس از گرویدن به اسلام نیز علی را وصی رسول خدا صمی‌دانست، او آشکارا از مخالفان علی اظهار بیزاری می‌کرد و با ایشان به مجادله می‌پرداخت و به ابوبکر، عمر و عثمان و دیگر صحابیان آشکارا ناسزا می‌گفت» [۱۱۱].

گذشته از این موضوع که عبدالله بن سبا چگونه شخصیتی بود و اینکه آیا وجود خارجی داشته یا خیر، می‌توان گفت که مورخین شیعه پیدایش اندیشه خاص سیاسی «غلات» را با موضوع «وصیت» پیامبر به امام علی سمرتبط می‌دانند، وصیتی که بیشتر جنبه شخصی و روحانی داشت، اما مورخان با افزودن جنبه سیاسی آن را شبیه وصیت موسی به یوشع بن نون دانستند، گفتنی است که وصیت موسی منجر به موروثی‌شدن کهانت در میان قوم یهودیان و انحصاری‌شدن آن در فرزندان و نوادگان یوشع شد.

در دوران خلافت امام علی نظریه «وصیت» بعنوان مبنای مشروعیت خلافت پیروان چندانی نداشت، امام علی نیز خود با نظر کسانی که ولایت او را با (یوشع) مقایسه می‌کردند به شدت مخالفت می‌کرد، ولی این جریان زمانی زمینه رشد یافت که معاویه خلافت را به فرزندش یزید واگذار کرد، بدین ترتیب امر خلافت از آن زمان صورتی موروثی به خود گرفت و در مقابل طرز تفکر اقلیتی از شیعه به عنوان عکس العملی به اقدام معاویه رواج بیشتری یافت، در این دوران نیز امام حسن و امام حسین با ترویج آن باور به هیچ وجه موافق نبودند، از این ‌رو تا پیش از واقعه کربلا مسأله «امامت» در میان شیعه هنوز صورت موروثی و مبتنی بر (وصیت) بخود نگرفته بود.

پس از واقعه کربلا و اوج‌گرفتن احساسات پیروان اهل بیت مسأله بدست گرفتن رهبری مبارزه اهمیت بیشتری یافت، از آنجا که امام سجاد از مسائل سیاسی کناره‌گیری می‌کرد، گروه‌هائی از شیعه که به تندروی مشهور بودند از محمد بن حنفیه فرزند دیگر امام علی سبه عنوان (وصی و جانشین حضرت علی) پیروی می‌کردند، از جمله آن گروه‌ها سبئیان از (پیروان عبدالله بن سبا) بودند که در صفوف کیسانیان رخنه کرده و در قیام مختار ثقفی که در کوفه برای خوان‌خواهی امام حسین بپا ساخته بود شرکت جستند، آنان بر این عقیده بودند که مسأله ولایت بر مبنای وصیت امام علی به محمد بن حنفیه اختصاص دارد.

می‌دانیم که مختار ثقفی ادعا می‌کرد که او به دستور محمد بن حنفیه امام مشروع زمان خود از قاتلان امام حسین انتقام می‌گیرد، این نکته نیز گفتنی است مختار هرگز خلفای پیشین یعنی ابوبکر و عمر را لعن و تکفیر نمی‌کرد، بلکه لشکریان صفین و جمل را به انحراف سیاسی و شورش متهم می‌نمود [۱۱۲].

اشعری قمی در این زمینه می‌گوید: «کیسانیان به کیسان فرمانده گزمه‌های مختار منسوب بودند، او بود که بیش از همه مختار را به انتقام از شرکت کنندگان در قتل امام حسین تشویق می‌کرد، همچنین او بود که به تعقیب یکایک آنان می‌پرداخت، کیسان که رازدار مختار بود و نفوذ فراوانی نزد او داشت بسیار افراطی‌تر عمل می‌کرد، او مختار را وصی محمد بن حنفیه و والی او در منطقه کوفه می‌دانست، او آشکارا به خلفای پیشین نیز همانند لشکریان صفین و جمل نسبت کفر می‌داد [۱۱۳].

علی‌رغم سقوط زود هنگام دولت مختار پیروان جنبش کیسانی همچنان رهبر روحانی خود را در شخصیت محمد بن حنفیه جستجو می‌کردند، و این اندیشه را تبلیغ می‌کردند که امامت در محمد بن حنفیه و فرزندان او منحصر گشته است [۱۱۴].

گفته می‌شود: محمد بن حنفیه هنگام وفات فرزند خویش عبدالله (ابوهاشم) را امیر شیعیان خواند و او را توصیه کرد که در صورت فراهم‌شدن شرایط مناسب به دنبال بدست‌گیری مقام خلافت باشد [۱۱۵].

بدین ترتیب: در سال‌های پایانی قرن اول هجری ابوهاشم رهبری بدون رقیب عموم شیعیان را بدست گرفت، پس از مرگ او جنبش کیسانیان به گرایش‌های متعددی تقسیم شد که هرکدام رهبری را بنا به وصیتی که گویا از او در دست داشتند از آن خود می‌دانستند، چنان که عباسیان نیز که در این دوره با شیعیان طرفدار مبارزه با امویان هم عقیده بودند، ادعا می‌کردند که ابوهاشم وصیت کرده است که محمد بن علی بن عبدالله بن عباس پس از او برای طلب خلافت قیام کند، و این وصیت را گویا در حضورشماری از شیعیان بیان کرده بود، محمد بن علی نیز در تمام طول زندگی خود به دعوت پرداخت، و پس از مرگ رهبری شیعه را به ابراهیم الامام (پیشوای مشهور عباسیان) سپرد [۱۱۶].

گروهی دیگر از شیعه که به نام (جناحیون) شهرت داشتند، مدعی شدند که ابوهاشم به عبدالله بن معاویه بن جعفر بن ابی‌طالب برای جانشینی وصیت کرده است، این شخص در سال ۱۲۸ هجری در کوفه قیام کرد و قلمرو دولت خود را که همزمان با دوره پایانی حکومت امویان بود تا سرزمین فارس گسترش داد.

(حسنیون) گروه دیگری از شیعه امامت را همچنان در خاندان امام حسن منحصر می‌دانستند، رهبری این گروه با محمد بن عبدالله بن حسن مشهور به (ذوالنفس الزکیه) بود.

به هرحال، می‌توان گفت که پیدایش گروه‌های مختلف شیعه و پایه‌های فکری این گروه‌ها در سال‌های پایانی قرن اول و آغازین قرن دوم هجری پیرامون همین مسأله (وصت) دور میزد، ناگفته پیدا است که منشأ همه آنها همان (وصیت) عادی و شخصی پیامبر به امام علی بود که کم‌کم جنبه سیاسی به خود گرفت، و هر گروهی عقیده پیدا کردند که این وصیت به شخص ویژه‌ای مانند محمد بن حنفیه یا ابوهاشم و.. به ارث می‌رسد، بدین ترتیب مشروعیت رهبری سیاسی نیز در گروهی خاص منحصر می‌شد.

[۱۱۱] فرق الشیعة، نوبختی، ص۲۲، المقالات والفرق، اشعری قمی، ص۱۹، الرجال کشی: محمد زین الدین: الشیعة في التاریخ، ص۱۷۲. [۱۱۲] المقالات والفرق، اشعری قمی، ص۲۲-۲۱. [۱۱۳] همان منبع. [۱۱۴] الفصول المختارة، شیخ مفید، ص۲۴۰. [۱۱۵] الإمامة والسیاسة، منسوب به ابن قتیبه: ج۲، ص۱۳۰. [۱۱۶] الإمامة والسیاسة ابن قتیبه: ج۲ ص۱۳۲-۱۳۱، المقالات والفرق اشعری قمی، ص۶۵، تاریخ یعقوبی، ج۳ ص۴۰، مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ص۱۲۶.