بازسازی باورها

فهرست کتاب

نظر «اهل بیت» در باره عصمت خود

نظر «اهل بیت» در باره عصمت خود

قبل از هرچیز یادآوری این موضوع را لازم می‌بینم که علامه شیخ عبدالله مامقانی متوفای ۱۳۵۱ هجری قمری در کتاب «تنقیح الـمقال في معرفة علم الرجال» که حاوی احوال تمامی رجال مورد بحث در روایات شیعی اعم از اصحاب و ائمه و دیگر روایان تا قرن چهارم هجری است در آن کتاب می‌گوید:

«إن کثیراً مما یعد الیوم من ضروریات الـمذهب في أوصاف الأئمة کان القول فیه في العهد السابق یعد من الغلو» [۲۳۱]«بیشتر آنچه امروز در مورد اوصاف ائمه جزو ضروریات مذهب شمرده می‌شوند، در گذشته (قرن اول تا چهارم) اعتقاد به آنها غلو و افراطی‌گری به حساب می‌آمدند» [۲۳۲].

برخلاف زمامداران اموی که تبلیغ ویژگی «عصمت» را برای تحکیم اقتدار سیاسی خود لازم می‌دیدند، ائمه اهل بیت با نسبت دادن این ویژگی به خود شدیداً مخالفت می‌کردند، نظریه پردازان (امامت الهی) تا حدود زیادی تحت تأثیر دیدگاه اموی‌ها قرار گرفته و به عنوان عکس العملی در برابر آنان «امامت و عصمت» را دو امر لازم و ملزوم یکدیگر قلمداد می‌کردند.

اما مخالفت ائمه اهل بیت با این دیدگاه را می‌توان مهم‌ترین مانع رشد و گسترش نظریه (امامت الهی) در آن دوره زمانی دانست، بسیاری از احادیث امامان اشاره صریح و آشکاری به این مسأله دارد که آنان مانند دیگر مردم عادی از اشتباه و خطا مصون نبوده و خود را از نقد و تذکر دیگران بی‌نیاز نمی‌دانستند.

امیرالمؤمنین علی سدر زمان زمداری خود و در مقابل انبوه جمعیت در مسجد کوفه می‌فرماید:

«هرکس به عظمت خداوند پی ببرد، آنچه را غیر اوست کوچک می‌شمارد، هرکس که از نعمت خداوند بیشتر بهره‌مند شود، باید به عظمت او و ناچیزبودن غیر او بیشتر یقین پیدا کند. بنابراین، زشت‌ترین صفت زمامداران آنست که در برابر مردم نیک تکبر ورزند و فخر بفروشند، من از اینکه برخی از شما در این اندیشه اید که چاپلوسی و ثناگوئی در من مؤثر افتد، بسیار ناخرسند و بیزارم، زیرا کبریائی و بزرگواری پروردگار را بیش از همه شایان ثناگوئی می‌دانم، هیچ‌گاه از من ثناگویی نکنید، مرا از انجام وظایف و احقاق حقوقی که هنوز آنها را به سرانجام نرسانده ام منصرف نسازید، با من مانند جباران و سلاطین سخن مگوئید، نزد من از محافظه کاری و از رفتار تصنعی بپرهیزید و در انجام عمل نیک بی‌پروا باشید! در آنچه که برای من ناصواب می‌دانید بدون واهمه حق را بگوئید! زیرا هرچند شنیدن حق سخت است، اما بی‌گمان انجام عمل حق و عدالت سخت‌تر است، من کار و رفتار خود را از عیب و اشکال و اشتباه مصون نمی‌دانم، مگر آنکه پروردگارم خود نفس مرا از خطائی مصون بدارد، زیرا که مقابله با هوای نفس تنها با توفیق او ممکن است، من و شما در برابر پروردگار بندگانی بیش نیستیم، اوست که بر نفس‌ها تسلط دارد، اوست که ما را از نیستی هستی داد، و به عمل صالح هدایت نمود و چشمان نابینای ما را از گمراهی به شاهراه هدایت رهنمون ساخت» [۲۳۳].

می‌گویند: فردی به نام (خربت بن ناجیه) که بعدها به (خوارج) پیوست، به امام علی توصیه می‌کرد که مخالفان خود را از بین برده و یا زندانی کند، اما امیرمؤمنان به سختی او را از گفتن این سخن برحذر داشت و به او و دیگران نیز گوشزد کرد که چنانچه خود او نیز چنین دستوری بدهد، بر آنان واجب است که مانع آن اقدام او شوند و او را اطاعت نکنند!.

پیداست گفتار امام که از هرگونه مبالغه‌گوئی به دور است، خود دلیلی واضح بر عدم صحت احادیث منسوب به امامان در زمینه «عصمت ذاتی و تکوینی» آنان می‌باشد.

«عصمت» امام و زمامدار را در هاله‌ای از تقدس فرو می‌برد و او را بر مقامی برتر و والاتر از نقد می‌نشاند و مخالفان و ناصحان را از حق انتقاد و نصیحت محروم می‌سازد و در بسیاری از موارد آنان را بر کرسی جرم و اتهام قرار می‌دهد، امام علی سکه خود نمونه تواضح و عدالت‌خواهی بود همواره اصحاب را به ایفای نقش سیاسی و انجام وظیفه نظارت بر خود فرا می‌خواند، او در یکی از نیایش‌هایش می‌فرماید:

«الها! گناهانی را که خود بیش از من از آنها آگاهی بر من ببخش! و اگر دوباره مرتکب آنها شدم، بخشش خود را دوباره شامل حال من کن! پروردگارا! آنچه را که با خود عهد کردم انجام بدهم، اما وفا نکردم بر من ببخشای، بار خدایا! آنچه را برای تقرب‌جستن به تو بر زبان آوردم، اما در دل با آن مخالفت کردم، عفو بفرما! خداوندا! لغزش‌های زبانی و کشش‌های ناروای نفسانی را بر من ببخش» [۲۳۴].

امیرمؤمنان در نامه‌ای ویژگی‌های زمامدار و حاکم را چنین برمی‌شمارد:

«... پیشوائی مسلمانان شایسته است که حافظ ناموس، جان و مال مردم باشد، زمامدار نباید جاهل و نادان باشد! زیرا که زمامدار جاهل مردم را گمراه می‌کند، او باید از جور و ستم پرهیز کند، زیرا که با جور و جفایش خود را از مردم دور می‌سازد، همچنین رهبر نباید اهل خیانت باشد! تا در اموال (بیت المال) طمع نکند، او نباید اهل تبعیض باشد! تا قومی و گروهی را بر قوم و گروه دیگر ترجیح ندهد، همچنین پیشوا نباید اهل رشوه باشد! تا حق را ناحق نکند، سرانجام اینکه زمامدار باید حافظ «سنت پیامبر» باشد! در غیر این صورت امت را به سوی نیستی و نابودی می‌کشاند» [۲۳۵].

امیرمؤمنان در خطبه‌ای دیگر زمامداری را حق کسی می‌داند که در اجرای دستورات الهی از دیگران قوی‌تر و داناتر باشد» [۲۳۶].

ملاحظه می‌فرمایید که در تمام آن سخنان امیرالمومنین در بیان صفات حاکم و «ولی امر» اثری از ویژگی «عصمت» دیده نمی‌شود، شیخ صدوق در کتاب (الإمالی) داستانی را از رفتار فاطمه زهرا كنقل می‌کند که با ویژگی عصمت امامان به هیچ وجه همخوانی ندارد، او می‌گوید:

«روزی امام علی تمام پول حاصل از فروش یک قطعه زمین را انفاق کرد و به مستمندان بخشید، و حتی یک درهم را هم برای خود نگاه نداشت، فاطمه زهرالپیراهن او را به نشانه اعتراض گرفت و کشید.

جبرئیل بر پیامبر نازل شد و او را از موضوع باخبر ساخت، پیامبر نزد آنان رفت و دخترش را به سبب اعتراض به آن اقدام حضرت علی سرزنش نمود، فاطمه زهرا در پاسخ به پدر گفت: من از این بابت از خدا بخشش می‌طلبم، و این کار را هرگز تکرار نخواهم کرد» [۲۳۷].

شریف رضی نیز در کتاب (خصائص الإمامة) روایت کرده که «امام حسن چیزی را از بیت المال به امانت گرفت، امیرمؤمنان از این کار او بسیار خشمگین شد و چند بار خطاب به او گفت: ای ابامحمد از آتش جهنم بترس! و آن کالا را با پس گرفت» [۲۳۸].

امام حسین سدر نامه‌ای به مردم کوفه که همراه با مسلم بن عقیل فرستاد می‌گوید:

«به جان خود سوگند می‌خورم! پیشوایی و امامت تنها از آن کسی است که به قرآن عمل کند و خود را وقف خدمت به دین خدا سازد، به احکام دین خدا پایبند باشد و براساس عدالت عمل کند» [۲۳۹].در اینجا نیز از شرط عصمت چیزی گفته نشده است.

امام باقر حدیثی را از رسول خدا صنقل می‌کند که شرایط لازم برای زمامداری را بر‌میشمارد، اما از مسأله عصمت صحبت نمی‌کند، حدیث پیامبر این است که:

«کسی که زمام امور امتم را در دست می‌گیرد، باید سه ویژگی در او وجود داشته باشد: یکی «تقواست» که او را از معصیت پروردگار مصون می‌سازد، دیگری «صبر» و بردباری است که مانع از خشم و خشونت او می‌شود، و بالاخره «رفتار نیک» با زیردستان است، زیرا این رفتار او را برای مردم پدری مهربان می‌گرداند» [۲۴۰].

از حدیث فوق می‌توان فهمید که زمامداری و امامت در انحصار خانواده و طبقه‌ی خاصی نیست، و هر انسانی که آن ویژگی‌ها را داشته باشد شورای عالی تصمیم‌گیری (اهل حل و عقد) می‌توانند او را بر مقام «امامت» و رهبری بنشانند.

امام صادق در مورد خود به صراحت تمام می‌فرماید:

«سوگند به خدا! ما انسان‌هایی هستیم که هیچ سود و زیانی را با خواست خود نمی‌توانیم فراهم کنیم، اگر رحمتی شامل حال ما شد، بی‌گمان از بخشش خداوند است، و اگر مجازات شدیم، قطعا به دلیل گناهان ماست، به خدا سوگند که ما از گناه و معصیت خداوند مصون نیستیم، ما هم می‌میریم، در قبرها دفن می‌شویم، دوباره زنده می‌شویم و در روز رستاخیز مانند دیگران مورد بازخواست خداوند قرار می‌گیریم، من نزد شما شهادت می‌دهم که هرچند از نوادگان پیامبر هستم، اما مصونیتی از گناه ندارم، اگر خدا را اطاعت کنم، بخشش او شامل حال من خواهد شد، و اگر از دستورات او سرپیچی نمایم، مرا به عذابی سخت دچار خواهد ساخت» [۲۴۱].

تأکید بیش از حد امام صادق در نفی و تکذیب «عصمت» خود نشان‌ دهنده اصرار گروهی از پیروان او در باره باور به «عصمت» امامان بوده است، همچنین می‌توان نتیجه گرفت که امام صادق از گسترش چنین باوری در میان مردم نگران و بیمناک بوده است.

روزی یکی از شیعیان به امام صادق سگفت: (یا اباعبدالله! گروهی ادعا می‌کنند که در میان شما اهل بیت امام (واجب الإطاعة) ای وجود دارد، آیا این سخن درست است؟ امام صادق فرمودند: خیر، من چنین شخصی را در میان «اهل بیت» خود نمی‌شناسم، گفتند: یا اباعبدالله، آنان (ادعا کنندگان) مردان عمل، زهد و تقوا هستند و می‌گویند که آن شخص جز خود شما کسی دیگری نیست، فرمود: خودشان مسئول گفته‌های خود هستند، من به آنان چنین چیزی را نگفته ام».

شیخ صدوق در کتاب (عیون اخبار الرضا) در زمینه ویژگی عصمت انبیاء دو روایت را از زبان امام رضا که در حضور مأمون و شخصی به نام علی بن محمد بن الجهم گفته شده است نقل می‌کند، در این دو روایت امام در مورد نسبت «معصیت» انبیاء را در ظاهر آیات قرآنی به قول شیخ صدوق تأویل نموده، و انبیاء را از معصیت منزه و مصون معرفی می‌کند [۲۴۲].

نکته حائز اهمیت این است که در چنین مناسبتی امام رضا در حضور مأمون خلیفه عباسی به صراحت و بی‌پرده در مورد امامت سخنانی ایراد کرده است و تنها به عصمت انبیاء اشاره می‌کند و به هیچ وجه در مورد «عصمت امامان» سخنی نمی‌گوید؟ علت این امر بی‌گمان آن است که امامان «اهل بیت» به معصوم‌بودن خود باور نداشتند.

عصمت امامان در آن دوره زمانی تنها از زبان (غالیان) و آنهم بسیار مخفیانه شنیده می‌شد، آنان روایت‌های نقل شده از امامان را که صراحتاً عصمت خود را نفی می‌کنند، چنین تأویل و توجیه می‌کردند که امامان این سخنان را تنها در مقام آموزش مردم و یا احتمالاً از روی «تقیه» می‌گفته‌اند، برخی از آنان حتی احادیثی را به امامان نسبت می‌دادند که در آنها ویژگی عصمت لازمه امامت شناخته شده است، اما باید دانست: بسیاری از آن روایات از نظر إسناد غیرمستدل و بعضی نیز روایات ضعیفی هستند.

در روایاتی منسوب به امام زین‌ العابدین آمده است که «امامان ما معصومند، مردم عصمت را که از پدیده‌های ناشناخته آفرینش است به درستی نمی‌شناسند؛ عصمت یعنی: اعتصام و تمسک به طناب نجات خداوند، طناب نجات خداوند همان «قرآن» است و قرآن مردم را به (رمز کسب مقام) امامت رهنمون می‌سازد.

در اینجا صرف نظر از نقد مستندبودن یا نبودن این حدیث می‌بینیم که عصمت از طریق التزام انسان به تعالیم قرآن حاصل می‌شود، نه آنگونه که متکلمان عصمت را نوعی «حصار الهی» معرفی می‌کنند که مانع ارتکاب معصیت و اشتباه توسط امامان می‌شود.

حدیث دیگر از امام صادق (معصوم) را شخصی معرفی می‌کند که «از محرمات خداوند پرهیز می‌کند» [۲۴۳]در قرآن نیز آمده است: ﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ[آل‌عمران: ۱۰۱]. «هرکس به (کتاب) پروردگار اعتصام و تمسک جوید، به راه راست راهنمایی شده است». این مطلب نیز تأیید کننده همان مفاهیم وارده در روایت امام سجاد است، شیخ صدوق در کتاب (اکمال الدین) از زبان سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین روایت می‌کند که «خداوند قرآن را در همه جا با ما قرین و جدائی ناپذیر ساخته است».

در کتاب «عیون الخبار الرضا» نیز از عبدالله بن عباس نقل شده است: «من از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: من، علی، حسن، حسین و نه تن از فرزندان حسین مطهر و معصوم هستیم».

مجلسی احادیثی را که به گفته او منسوب به (سلیم بن قیس هلالی) است، اما در کتاب هلالی دیده نمی‌شود آورده است. در یکی از این احادیث آمده است: «به راستی از خدا و رسول و اولیای امور باید اطاعت کرد، خداوند به این دلیل دستور اطاعت از اولوالامر را صادر فرمود که آنان معصوم و مطهر بوده و هیچ امری که در آن معصیت خداوند باشد، از آنها صادر نمی‌شود».

با توجه به روایت دیگری که از میان مورخین تنها شیخ صدوق آن را نقل می‌کند، گفته می‌شود که امام رضا در هنگام بیان برتری و ویژگی‌های اهل بیت در مقابل مأمون خلیفه عباسی عصمت آنان را نیز متذکر می شود، اما سند این روایت کاملاً ضعیف به نظر می‌رسد، زیرا که شیخ صدوق آن را از زبان «علی بن الحسین بن شاذویه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور» که از نظر علم الرجال افرادی «مهمل» و ناشناس هستند، همچنین از زبان «ریان بن الصلت» از یاران فضل بن سهل که این فرد نیز از نظر طبقه‌بندی علم الرجال فردی «ضعیف» به شمار می‌رود نقل می‌کند، این روایت حتی طبق روش معمول سند نویسی به روایت شخصی که خود در مجلس امام حضور داشته و مستقیما روایت را شنیده باشد، مستند نشده است.

به همین دلیل پیش از صدوق که در میانه قرن چهارم می‌زیسته، مؤرخ دیگری این روایت را ذکر نمی‌کند، اظافه بر آن در ذیل این روایت جمله‌ی آمده است که به عبارت قرآنی «و أنذر عشیرتک الأقربین» عبارت «و رهطک المخلصین» را افزوده است، و آن را عبارتی حذف‌شده از قرآن به شمار می‌آورد.! چنانکه می‌دانیم: باور (به تحریف قرآن) یکی از ادعاهای «غالیان» به شمار میآید، اما ائمه اهل بیت همواره از چنین ادعاهایی اظهار انزجار میکردند، نکته حائز اهمیت این است که هرچند مضمون روایت به دنبال اثبات عصمت و طهارت اهل بیت است، اما مصداق اهل بیت را مشخص نمی‌کند، این در حالی است که فرقه‌های گوناگون شیعه در آن زمان برداشت متفاوتی از مصداق «اهل بیت» بیان می‌کردند، تا آنجا که گاهی آنان همدیگر را به دروغ‌گوئی، نفاق و حتی انحراف و گمراهی متهم می‌کردند، این روایت در حقیقت نمونه کوشش برخی از متکلمان غالی برای تأویل قرآن متناسب با نظریه «عصمت و امامت الهی» است.

[۲۳۱] تنقیح المقال- جلد۱، ص۲۱۱-۲۱۲. [۲۳۲] به نقل از مقاله: «تلقی اولیه اسلام شیعی از اصل امامت» نوشته حجة الإسلام دکتر محسن کدیور، فصلنامه مدرسه سال اول شمار سوم، اردیبهشت ۸۵. [۲۳۳] روضة الكافی، کلینی، ص۲۹۳- ۲۹۲ و بحار الأنوار، مجلسی، ج۷۴ ص۳۰۹. [۲۳۴] نهج البلاغه، ص۱۰۴. [۲۳۵] همان، ص ۱۸۹ خطبه ۱۳۱. [۲۳۶] همان، ص ۲۷ خطبه ۱۷۳. [۲۳۷]الأمالی، صدوق: ص۴۷۰. [۲۳۸] خصائص الإمامة، شریف الرضی: ص۲۸. [۲۳۹] الإرشاد، شیخ مفید: ص۲۰۴. [۲۴۰] روضه کافی، شیخ کلینی: ج۱ ص۴۰۷. [۲۴۱] روضه الکافی، کلینی، ص۲۱۲ و إثبات الهداة، حرالعاملی: ص۷۷۰. [۲۴۲] کافی، الکلینی، ج۱ ص۱۵۵-۱۵۳. [۲۴۳] بین التصوف والتشیع، هاشم معروف الحسنی، ص۱۱۶.