در جواب میگوییم که:
۱- منظور آیه از امام «امامت پیامبری» است، نه امامت و خلافت صرفاً حکومتی، زیرا که هر پیامبری از جانب خدا انتخاب و برگزیده شده است، بدین معنا که هر پیامبری امام است، ولی هر امامی پیامبر نیست.
۲- اگر منظور از «امام» در آیه همانگونه که بسیاری از اهل تشیع معتقد هستند امامت خلافت میبود، در این صورت به مقام والای پیامبران الهی «علیهم السلام» اهانت شده است؛ زیرا خداوند در آیه به ابراهیم ÷که از بزرگترین پیامبران الهی است، میفرماید: «بعد از آزمونهایی که از تو به عمل آوردم، تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم».
اما کسانی که لفظ امام را (در این آیه) به امامت و جانشینی معنی میکنند، مقام امام را از مقام پیامبر و بالأخص ابراهیم ÷برتر و بالاتر به شمار میآورند، زیرا اگر بنا را بر ادعا بگذاریم، «امامت» مرحله بعد از «نبوت و رسالت» بالاتر و کاملتر از آن میشود، موضوعی که اقبال لاهوری را چنین گلهمند کرده است:
تا نبوت از ولایت کمتر است
عشق را پیغمبری درد سر است
همه میدانیم که ابراهیم ÷هم نبی بود و هم رسول و خلیل و هم صاحب کتاب، در واقع از نظر تیجانی و همفکران او چنین استنباط میشود که مقام «امام» از نبی الله، رسول الله، خلیل الله و به طور کلی از پیامبران اولوالعزم که صاحب کتاب بودهاند برتر است، زیرا ابراهیم ÷به تمام این ویژگیها متصف بوده و خداوند بنا به ادعای تیجانی پس از این درجات، درجه بالاتری هم که همان امامت خالفت و جانشینی است به او عطاء فرموده است! همانگونه که کلینی از حضرت صادق سروایت میکند: «خداوند تبارک و تعالی ابراهیم را قبل از آن که نبی بنماید، او را بندهای مطیع گردانید، او را نبی کرد، قبل از آن که او را رسول نماید، او را رسول گردانید، قبل از آن که او را خلیل خود کند و او را خلیل خود کرد، قبل از آنکه او را امام بنماید!»
[۱۲۴].
۳- بعد از اینکه خداوند خطاب به ابراهیم ÷میفرماید: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا﴾[البقرة ۱۲۴]. ابراهیم ÷بنا به سرشت انسانیاش گفت: آیا این مقام یعنی امامت پیامبری به فرزندان من نیز خواهد رسید؟ خداوند أچنین فرماید که ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. «پیمان من (مبنی بر دادن امامت پیامبری) به ظالمین و ستمگران نمیرسد» تا ابراهیم ÷بداند که این مقام ارثی و دودمانی نیست، همانگونه که در امامت نماز و هر رهبری دیگری نیز چنین است.
در قرآنکریم آیات بسیاری آمده نشان میدهند: بعضی از فرزندان و ذریه ابراهیم ÷به این مقام یعنی امامت پیامبری رسیدهاند. بنابراین، منظور از «امام» در آیه همان امامت پیامبری است، و همانگونه که میبینیم، این پیمان خداوند به کسانی از آنها رسید که «ظالم» و ستمگر نبودهاند، به اسحاق، اسماعیل، یعقوب، یوسف، موسی، عیسی و نهایتاً به محمد بن عبدالله ‡: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ ٧٢ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ ٧٣﴾[الأنبیاء: ۷۲-۷۳]. «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطا کردیم، و همه آنان را مردانی صالح و شایسته نمودیم (و آنها جزو ظالمین نبودند، پس) ما آنان را رهبران و پیشوایانی قرار دادیم که برابر دستور ما، امامت و رهبری میکردند، و انجام خوبیها و اقامه نماز و دادن زکات را بدیشان وحی میکردیم، و آنان فرمانبردار ما بودند».
همانگونه که میبینیم: خداوند بعضی از فرزندان ابراهیم ÷را که به پیامبری رسیدهاند، با لفظ «ائمه» یاد میکند، ابراهیم دو فرزند به نامهای اسحاق و اسماعیل داشت، یعقوب فرزند اسحاق است که از فرزندان یعقوب در قرآن به «أسباط» و «بنی اسرائیل» [۱۲۵]یاد شدهاند، بعض از آنها نیز همچون یوسف و موسی و هارون و عیسی به این مقام رسیدهاند، «قریش» نیز از نسل اسماعیل هستند که از این نسل نیز محمد صبه این مقام رسید؛ همچنان که میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٢٣ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ ٢٤﴾[السجدة: ۲۳-۲۴]. «به راستی ما به موسی کتاب (تورات) را دادیم، پس شک نداشته باش که موسی تورات را دریافت کرد و ما آن را مایه هدایت و رهنمای بنی اسرائیل گردانیدیم، و از میان بنی اسرائیل (پیامبران و) پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی مینمودند، آنگاه که (در راه خدا) صبر کردند و به آیات ما ایمان پیدا کردند».
چنان که ملاحظه میشود، «امامت» پس از احراز فضایل و کمالاتی اکتسابی است، لذا امامت ابراهیم ÷را بعد از اینکه از آزمایش الهی سربلند بیرون آمد و حق کلمات خدا را ادا کرد، اعلام فرموده و در مورد فرزندانش نیز شرط ﴿وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ﴾[الأنبیاء: ۷۲]. و ﴿بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ﴾[السجدة: ۲۴]. را ذکر نموده است، این نوع امامت، «امامت پیامبری» است؛ چنان که در موارد دیگر به جای لفظ «امام» و «ائمه» معنی واقعی آن را یعنی «رسول» و «النبییون» را به کار برده است؛ همانگونه که در این آیات میبینیم: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩﴾[البقرة: ۱۲۷-۱۲۹]. «آنگاه که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند، (دست به عا برداشته و گفتند:) پروردگارا! این را از ما قبول کن! پروردگارا!! چنان کن که ما دو نفر مسلمان و مخلص و فرمانبردار تو باشیم، و از فرزندان و نسل ما نیز امتی مسلمان که تسلیم تو باشند قرار ده! پروردگارا! در میان آنان (یعنی امت مسلمان) رسولی را از خودشان برانگیز (که محمد باشد) تا آیات تو را برایشان بخواند و کتاب (قرآن) و حکمت (سنتش) را بدیشان بیاموزد و ایشان را تزکیه کند و تعالی بخشد، به راستی تو صاحب عزت و حکمتی».
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦﴾[البقرة: ۱۳۶]. «بگویید: ما به خدا و آنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته، و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، فرزندان و نوادگان یعقوب نازل گشته، و نیز به آنچه که به موسی و عیسی و آنچه که به همه پیامبران از طرف پروردگارشان داده شده است ایمان داریم، ما بین هیچکدام از آنها فرق نمیگذاریم».
و در جای دیگری به جای ﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ﴾که در آیه فوق آمده است میفرماید: ﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦ﴾[البقرة: ۲۸۵]. «ما بین رسولانش هیچ فرقی نمیگذاریم».
بنابراین، «امامت نبوت» غیر از «امامت خلافت» است؛ به طوری که امامت جانشینی برخلاف امامت پیامبری از طریق وحی با نام و نشان مشخص نمیگردد.
البته ناگفته نماند که این نوع از امامت نیز بستگی به فضایل یا رذایل اخلاقی دارد؛ چنان که در بارة «عبادالرحمن» و بندگان شایسته خدا میفرماید: یکی از صفاتشان این است:
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا ٧٤﴾[الفرقان: ۷۴].
«(بندگان خوب خدا) کسانی هستند که میگویند: پروردگارا! همسران و فرندانی به ما عطا فرما که (به سبب طاعت و فضایل اخلاقی) سبب روشنی چشمان (و دل خوشیمان) گردند، و ما را امام و پیشوای پرهیزکاران گردان! (به گونهای که در امورشان به ما اقتدا کنند)».
خداوند در اینجا به مسلمانان دستور میدهد که همچون عبادالرحمن از او بخواهند تا آنها را به مقام امامت پرهیزکاران بگمارد، و به مرحلهای برساند که برای اهل تقوا از لحاظ فضایل اخلاقی سرمشق و الگو قرار بگیرند.
و برعکس، اگر با رذایل اخلاقی نسبت پیدا کنند، امام و پیشوای فاسقان و بدکاران خواهند بود؛ چنان که در مورد فرعون و لشکریانش میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ ٤١﴾[القصص: ۴۱]. «ما آنان را امامان و پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به سوی آتش (دوزخ) میخواندند، و روز قیامت (از سوی کسی) یاری نمیگردند».
در این آیه خداوند آنها را امام مینامد، اما نه به معنای اولی، بلکه بدترین مردم را بر آنها مسلط میگرداند و در نتیجه از روی تبهکاری از آنها پیروی میکنند، البته این تسلط نیز زاییده روابط اجتماعی آن مردم و اراده خداوند میباشد، یعنی هرگاه قومی به فساد تن در دادند، خداوند توفیق هدایت را از آنها سلب میکند، و در نتیجه زورگوترین افراد همچون فرعون و هامان و جنودشان امام و رهبرشان میشوند و بر ایشان تسلط پیدا میکنند، این جزو قوانین و سنتهای تغییرناپذیر الهی است [۱۲۶].
پس «امامت» در شکل مثبت آن چه نبوتی باشد و چه غیر از آن، مقامی است که با کمال نفسانی و شایستگی معنوی پیوند دارد و به هیچ وجه قابل غصب و سلب نیست؛ یعنی کسی نمیتواند مقام مزبور را از اهل آن بگیرد، از طرف دیگر مردمی که از چنین امامی پیروی میکنند، تبعیتشان بنابر اراده و احساس مسئولیت ایمانی است.
[۱۲۴] اصول کافی، ج۱، کتاب الحجه، ص۱۷۵، نظیر همین روایت را از امام باقر نیز آورده است. [۱۲۵] در تورات نام یعقوب، اسرائیل است، و بنی اسرائیل یعنی فرزندان یعقوب. [۱۲۶] ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾[الرعد: ۱۱]. «به حقیقت خداوند حال و وضع هیچ قومی را دگرگون نمیکند، تا زمانی که آنها خودشان حال و وضع خود را تغییر ندهند».