بازسازی باورها

فهرست کتاب

نقش گروه سبأیه در جنگ جمل

نقش گروه سبأیه در جنگ جمل

همانگونه که گفتیم اختلافات سیاسی بین مسلمانان در دوران خلافت حضرت علی سدوچندان شد، به حدی که به جنگ و خون‌ریزی نیز کشیده شده!.. طلحه و زبیر از علی سخواستند که انتقام خون عثمان سرا از قاتلینش بگیرد..

معاویه نیز از طرف دیگر مجازات قاتلین عثمان سرا شرط بیعت با علیسقرار داد، در حالیکه علی ساگرچه خلیفه شده بود، اما در واقع شورشیان و اشغالگران مدینه از قدرت و نفوذ زیادی برخوردار بودند.. جنگ جمل، صفین و سپس نهروان زاییده همین اختلافات بود که در اینجا ناچاریم، برخلاف میل باطنی خود به طور خلاثه این اختلافات سیاسی را مورد بررسی قرار دهیم [۱۷]؛ اختلافاتی که عبدالله بن سبا و گروهش که در تاریخ به «سبأیه» مشهور شده‌اند، نقش اصلی را در به وجودآوردن آنها بازی کردند!.

پس از قتل عثمان سسوء استفاده عبدالله بن سبا و افراد دیگری همچون مروان بن حکم از شرایط به وجود آمده همچنان ادامه یافت، هردوی آنها توانستند روابط بین اصحاب را دچار تیرگی کنند و در میان مردم بذر دشمنی بپاشند، به گونه‌ای که مروان بن حکم برای رسیدن به خواسته‌هایش بارها سخنرانی‌های تندی را ایراد می‌نمود و برخی از همراهان او از جمله سعید بن‌ العاص می‌گفتند: باید قاتلین عثمان را کشت! باید علی و طلحه و زبیر را کشت! چون قاتلین عثمان تنها آنانی نیستند که او را به قتل رسانده‌اند، بلکه اینان نیز در قتل و آشوب علیه وی دست داشته‌اند!‌ مروان گفت: نه! ما آنها را نمی‌کشیم، بلکه آنها را به جان هم خواهیم انداخت تا خود یکدیگر را بکشند؛ طرفی که شکست خورد از بین می‌رود و طرف دیگر به حدی تضعیف می‌شود که مقابله با آن بسیار آسان خواهد بود [۱۸].

علی سزمانی زمام امور را بدست گرفت که سپاه ‌شورشی دوهزارنفری ابن سبا بر مدینه تسلط داشتند، در همین هنگام بر پایه روایتی از طبری و ابن خلدون، صلحه و زبیر همراه با چند صحابی دیگر با علی سملاقات نمود و گفتند:‌ «ما به شرط اجرای حد شرعی در مورد قاتلین عثمان با تو بیعت کردیم، اینک از تو می‌خواهیم به این وعده خود عمل نمایی و قاتلین او را قصاص کنی».

حضرت علی سدر پاسخ به ایشان فرمود: «برادران! آنچه شما می‌دانید من نیز از آن بی‌خبر نیستم، اما من در این شرایط چگونه می‌توانم آنها را قصاص کنم؟ در شرایطی که آنها بر ما تسلط دارند، نه ما بر آنها! [۱۹]آیا شما در این اوضاع و احوال قصاص قاتلین را میسر می‌دانید؟! همه گفتند: خیر! علی سگفت: تا زمانی که آرامش حاکم نشود من مجال انجام کاری را که از من می‌خواهید ندارم.! قسم به خدا! رأی من نیز همان رأی شماست! شما برای تحقق آرامش بکوشید تا اذهان مردم متمرکز شود و پراکندگی فکری رفع گردد، آنگاه اعاده‌ی حقوق امکان‌پذیر می‌شود! [۲۰].

در روایت ابن کثیر آمده است: «طلحه، زبیر و جمعی از اصحاب پس از اخذ بیعت با علیس نزد او رفتند و از او خواستند بر قاتلین عثمانس اقامه‌ی حد کند، علیس از آنها کمک خواست و گفت: در این موقعیت ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم، طلحه و زبیر گفتند: از مردم کوفه و بصره کمک می‌گیریم، علیس گفت: فرصت دهید تا ببینیم چه کار می‌توانیم بکنیم! [۲۱].

در روایت ابن اثیر نیز آمده است که «حضرت علی فرمود: چگونه می‌توانیم با گروهی دربیفتیم و حدشرعی را بر آنها جاری سازیم، در حالی که آنها بر ما تسلط دارند، نه ما بر آنان!» [۲۲].

بدین ترتیب طلحه و زبیر از علی ساجازه خواسته و عازم مکه شدند، در آنجا با عایشه لکه قبل از قتل عثمان سبه حج رفته بود ملاقات کردند، عایشه لبر این باور بود که وقتی چنین است و علی سنمی‌تواند آنها را مجازات و قصاص کند، ما خود این کار را به جای او انجام می‌دهیم!.

با این هدف یعنی برای گرفتن انتقام از قاتلین عثمان سکه حضرت علی را نیز در شرایط سختی قرار داده بودند، از کوفه و بصره که حامیان طلحه و زبیر در آنجا فراوان بودند کمک خواستند.

وقتی که ایشان از مکه به سوی بصره حرکت کردند سعید ابن ابی العاص و مروان بن حکم نیز با حامیان‌شان از بنی امیه با آنان همراه شدند، و اینجا بود که مروان می‌توانست نقش‌ی خویش را عملی سازد!.

بدین ترتیب حضرات طلحه، زبیر و عایشه ببا هدف قصاص قاتلین حضرت عثمان نه جنگ و رویارویی با حضرت علی سپاهی متشکل از هزاران نفر از حامیان خویش را در عراق آماده ساختند.

از طرفی دیگر علی سکه برای گرفتن بیعت از معاویه و تسلیم او در برابر خلیفه مشروع آماده می‌شد و می‌خواست به شام برود، اما سران سبأیه که از تشکیل لشکری در بصره برای سرکوبی و قصاص خود باخبر شدند، در مورد هدف طلحه و زبیر و عایشه و سپاهی که فراهم کرده بودند به حضرت علی ساطلاعات غلط دادند و آنان را حامیان معاویه قلمداد کردند، در نتیجه حضرت علی سچنان صلاح دید که قبل از رفتن به جنگ با معاویه از اقدام طلحه و زبیر و عایشه و هواداران بصری آنان آسوده‌خاطر شود.

اما اکثر اصحاب که با حضرت علی همراه بودند از وقوع فتنه و خونریزی میان مسلمانان نگران بودند، با حضرت علی در این باره موافق نبودند، فرزندش حسن سنیز او را از این کار به شدت منع کرد و گفت: «پدر! از این کار خودداری کن که سبب ریخته‌شدن خون مسلمانان خواهد شد و بر دامنه اختلافات موجود خواهد افزود، اما حضرت علی بر درستی نظر خود اصرار فرمود و پرچم فرماندهی را نه به حسن و نه حسین بلکه به محمد بن حنفیه داد!» [۲۳].

در نتیجه قاتلین عثمان سو توطئه‌گران به سرکردگی عبدالله بن سبا که همواره به دنبال چنین فرصت‌هایی بودند به سپاه علی سپیوستند و گفتند: اگر اصحاب پیامبر صتو را یاری نمی‌دهند ما در کنار شما هستیم!.

این موضوع سبب گله‌مندی‌های بسیار از حضرت علی شد، بسیاری از مردم می‌گفتند: علی سنه تنها از قاتلین عثمان قصاص نگرفت، بلکه اجازه داد به صفوف سپاهیان او ملحق شوند.

زمانی که حامیان طلحه و زبیر و علی بدر خارج شهر بصره باهم روبه‌رو شدند جمع زیادی از اصحاب سعی کردند که از وقوع هرگونه درگیری خلوگیری کنند، آنان موفق شدند طرفین را به گفتگو قانع کنند و پس از چندین نشست در مورد جلوگیری از وقوع جنگ به توافق رسیدند.

بعد از آن توافق با سپاه طرف مقابل که به هیچ وجه قصد جنگ با حضرت علی و مسلمانان همراه او را نداشتند، بلکه تنها خواستار قصاص قاتلین و سرکوبی باند کودتا چی به رهبری عبدالله بن سبا بودند، علی سفرمود: «ای سپاهیان! من فردا از بصره خارج می‌شوم و برمی‌گردم، شما نیز برگردید و هیچ‌یک از کسانی که در قتل عثمان شرکت داشته و در میان سپاهیان من هستند نباید با من همراه شوند!» [۲۴].

در این لحظه عبدالله بن سبا و گروهش که در سپاه علی سخزیده بودند فهمیدند که آن مصالحه به زیان آنها تمام شده و به زودی به خاطر قتل خلیفه مسلمانان قصاص خواهند شد.

سران سبأیه در گوشه‌ای مخفیانه به مشاوره پرداختند و از توافق طرفین و فرمان حضرت علی مبنی بر خروج ایشان از سپاه خود شدیداً دچار هراس شدند، یکی از آنان گفت: به خدا قسم! علی هرچیزی را که بگوید عملی می‌کند و آنچه را که گفت شنیدید! به خدا قسم! فردا همه آنان علیه ما همدست خواهند شد و آنگاه کاری از دستمان بر نخواهد آمد.

عبدالله بن سبا گفت: ما که عثمان را کشته ایم تنها دوهزار نفریم، اما طلحه و زبیر و یاران‌شان پنج‌‌هزار نفرند، اگر حضرت علی و هواداران دیگر او را در کنار خود نداشته باشیم توانایی رویاروی با آنها را نخواهیم داشت» [۲۵].

سران سبأیه برای چاره‌جویی نهایی و رهایی از شرایط سختی که برای ایشان پیش آمده بود شبانه در کناری نشستی سری را تشکیل دادند، و پس از اظهار نظرهای مختلف به این نتیجه رسیدند که شبانه و قبل از آذان صبح وارد عمل شوند، و با تیراندازی و حمله به هواداران طرف مقابل آتش جنگ را شعله‌ور سازند.

مروان بن حکم و گروهش نیز که در سپاه طلحه و زبیر به دنبال وقوع جنگ و ناتوان‌کردن هردو طرف بودند، با گروه فتنه‌جوی سبأیه همآهنگ شدند و شبانه پیمان صلح را شکستند! گروه عبدالله بن سبا در همان شب جنگ غیرمنظمی را برپا کردند و در سپاه علی سفریاد زدند: سپاه عایشه‌پیمان را شکستند! آنها به ما خیانت کردند! آنها به ما شبیخون زدند! از طرف دیگر گروه مروان بن حکم نیز در بین سپاه طلحه و زبیر فریاد زدند: علی و سپاه او پیمان را شکسته و بر ما تاخته‌اند!.

سپاه علی سهمگی متهورانه بیدار شدند و هریک به طرف اسلحه خود دویدند! علی سسراسیمه از چند نفر پرسید: چه شده، چه خبر است؟! گفتند: آنان به ما شبیخون زده و وارد جنگ شده‌اند.! در نتیجه جنگ جمل با نقشه توطئه‌گران سبأیه به وقوع پیوست و آتشی که هردو طرف نمی‌خواستند شعله‌ور شود، شعله‌ور گردید! [۲۶].

از همان لحظات آغاز جنگ جمل علی سپیام‌هایی را برای طلحه و زبیر فرستاد و خواستار مذاکره با آنها شد، هردو قبول کردن و نزد علی سآمدند، حضرت علی سسخنانی از پیامبر صرا به ایشان یادآوری نمود و از ایشان خواست که از جنگ برحذر باشند، طلحه و زبیر بنیز پذیرفتند و میدان جنگ را ترک کردند [۲۷].

اما یکی از افراد گروه عبدالله بن سبا به نام (عمرو بن جرموز) زبیر سرا تعقیب کرد و در فرصتی او را از پشت مورد حمله قرار داد و به قتل رسانید! مروان نیز فرصت را غنیمت شمرد و او نیز طلحه سرا کشت! [۲۸]به هرصورت آتش این نبرد شعله‌ور گردید و طی آن صدها نفر از دو طرف کشته شدند.

این بزرگترین فاجعه و فتنه‌ای بود که بعد از شهادت عثمان سدر جهان اسلام به وقوع پیوست! علی خطاب به فرزندش حسن بگفت: (پسرم! کاش بیست سال پیش از چنین روزی مرگ به سراغم آمده بود!)، حسن سگفت: «پدر! خدمت شما گفتم که از مدینه خارج نشوی و به عراق نیایی!» [۲۹].

اگر جنگ جمل که بر اثر توطئه‌جویان عبدالله بن سبا و مروان بن حکم به وقوع پیوست رخ نمی‌داد، مراحل بعدی اختلافات و جنگ‌های صفین و نهروان و... به وقوع نمی‌پیوست و در سپاه علی سنیز تفرقه ایجاد نمی‌شد و شامی‌ها به رهبری معاویه قدرت‌مندتر نمی‌شدند و نهایتاً «خلافت راشده» به «پادشاهی و ملوکیت» تبدیل نمی‌گردید!.

قاتل زبیر سبه امید کسب جایزه نزد علی سشتافت، اما علی سبه او بشارت جهنم داد و هنگامی که شمشیر زبیر سرا در دستش دید، فرمود: «این شمشیر بارها در راه محافظت از رسول خدا صبه کار رفته بود! [۳۰].

پسر طلحه سنیز جهت ملاقات نزد علی سحاضر شد، علی ساو را مورد محبت قرار داد و وسایل جنگی پدرش را به وی برگردانید و فرمود: امیدوارم در روز رستاخیز خداوند سبحان بین من و پدرت آنگونه رفتار کنند که در قرآن از آن چنین یاد فرموده است: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧[الحجر: ۴۷]. «کینه‌توزی و دشمنی را از سینه‌هایشان بیرون کشیدیم و برادرانه (در بهشت) بر تختها مقابل هم می‌نشینند» [۳۱].

همچنین حضرت علی سبا حضرت عایشه لکه در واقع رهبر حقیقی سپاه قیام‌کننده علیه گروه سبایه خصوصاً پس از شهادت طلحه و زبیر بود، با احترام کامل برخورد نمود و او را به مدینه بازگردانید [۳۲].

گروهی نزد علی سآمدند و از او خواستند که اموال طلحه و زبیر سو سپاهیان شکست‌خورده جمل را در میان آنها تقسیم کند، اما علی ساز آن خودداری کرد، در این هنگام افراد سبأیه از روی طعن گفتند: چگونه ریختن خون آنها بر ما حلال است، اما تقسیم اموالشان بر ما حرام می‌باشد!؟. وقتی علی ساین سخن آنان را شنید فرمود: کدام یک از شما دوست دارد ام المؤمنین عایشه سهم او بشود؟! همه ساکت شدند، اما آنان در نهان از علیسبدگویی بسیار می‌کردند! [۳۳].

[۱۷] در این بررسی سعی شده که از گزارش‌های موثق و مستند تاریخی استفاده شود. [۱۸] ابن خلدون، ج۲، ص۱۵۵- طبقات، ابن سعد، ج۵، ص ۳۴ و ۳۵. [۱۹] در روایت تاریخی شیعه نیز آمده: یکی از مواردی که حسن به پدرش علی خرده می‌گرفت همین بود؛ همانگونه که می‌خوانیم او گفت: ای پدر! هنگامی که عثمان کشته شد و مردم صبحگاهان به سوی تو آمده و از تو تقاضا کردند که خلافت را به عهده بگیری، من به تو عرض کردم که نپذیری تا همه مردم در تمام مناطق از تو اطاعت کنند و نیز هنگامی که خبر خروج طلحه و زبیر به سوی بصره به تو رسید، عرض کردم که به مدینه بازگردی و در خانه‌ات بنشینی و با آنها روبه‌رو نشوی!‌ و هنگامی که عثمان محاصره شد به تو توصیه کردم که از مدینه خارج شوی تا اگر او کشته شود تو در مدینه نباشی، اما تو در هیچ یک از این امور رای مرا قبول نکردی! علی پاسخ داد:‌ اما در باره‌ی اینکه منتظر بمانم تا همه‌ی مردم در تمام مناطق با من بیعت کنند ضرورتی نداشت، زیرا بیعت حق مهاجرین و انصاری است که در مکه و مدینه حضور دارند و جون آنها راضی شدند، بر همه‌ی مردم واجب است رضایت داشته باشند، اما در مورد بازگشت به مدینه و خانه‌نشین‌شدن، اگر این کار را انجام می‌دادم در باره‌ی اوضاع امت مسلمان نوعی کوتاهی بود، و از اینکه تفرقه بیفتد و وحدت این امت به پراکندگی تبدیل شود آسوده‌خاطر نبودم، اما خروجم از مدینه هنگامی که عثمان محاصره شده بود، چگونه برایم امکان داشت در حالی که من نیز مانند عثمان در محاصره شورشیان قرار گرفته بودم؟! پس ای پسرجان: خود را از سخن‌گفتن در باره‌ی اموری که من از تو به آنها داناترم بازدار!.. (أخبارالطوال، أبوحنیفه‌ی دینوری، ص۱۴۵- بحار الأنوار، مجلسی، ج۳۲، ص۱۰۳ و ۱۰۴، الأمالی، شیخ‌‌طوسی، جزء۲، ص۳۲). [۲۰] الطبری، ج۳، ص۴۵۸- ابن خلدون، ج۲، ص۱۵۱. [۲۱] البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۲۷ و ۲۲۸. [۲۲] ابن الأثیر، ج۳، ص۱۰۰. [۲۳] البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۳۳ و ج ۵، ص ۱۶۳- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۰۴. [۲۴] طبری، ج۳، ص۴۶۱- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۳۸- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۲۰. [۲۵] تاریخ طبری، ج۳، ص ۴۱۳ و ۴۱۴- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۳۸- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۳۰- ابن خلدون، ج۳، ص۱۶۰ و ۱۶۱. [۲۶. [ ]- طبری، ج۳، ص۴۸۰ تا ۴۸۲- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۳۷ تا ۲۴۰- ابن الأثیر، ج۳ ص۱۲۳ و ۱۲۴. [۲۷] طبری، ج۳، ص۵۱۴- ابن الأثیر، ج۳، ص۱۲۲ و ۱۲۳- البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۴۰ تا ۲۴۷- ابن خلدون، ج۲، ص۱۶۲- الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۷. [۲۸] ابن الأثیر، ج۳، ص۱۲۴- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۷- طبقات، ابن سعد، ج۳، ص۲۲۳، و ج۵، ص۳۸- تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۵، ص۲۰. [۲۹] البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۰. [۳۰] ابن الأثیر، ج۳، ص۱۲۵- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۹- ابن خلدون، ج۲، ص۱۶۲. [۳۱] طبقات، ج۳، ص۲۲۴ و ۲۲۵. [۳۲] الطبری، ج۳، ص۵۴۷- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۵ و ۲۴۶. [۳۳] تاریخ طبری، ج۳، ص۵۴۶- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۴.