بازسازی باورها

فهرست کتاب

در پاسخ به او باید گفت:

در پاسخ به او باید گفت:

آری! آن حدیث در منابع اهل سنت آمده، اما هیچ‌یک از علمای اهل سنت آن را غیر از روایت امام مسلم «صحیح» ندانسته‌اند، روایت صحیحی که در «صحیح مسلم» آمده از زید بن أرقم سنقل شده است.

امام احمد بن حنبل نیز در مسند خود هفت روایت را نقل کرده که یکی از زید بن أرقم ساست که با روایت مسلم توافق دارد، و چهار روایت از آنها از أبی سعیدالخدری سو دو روایت نیز از زید بن ثابت سنقل شده‌اند...

در میان راویان تمام چهار روایتی که از أبی سعید خدری سنقل شده‌اند، «عطیه العوفی» دیده میشود که تمامی علمای دانش (حدیث‌شناسی) او را ضعیف و جاعل حدیث دانسته‌اند [۱۸۴]، برای اطلاع از دلایل ضعف او می‌توانید به کتاب «میزان الاعتدال» [۱۸۵]و «حدیث الثقلین وفقهه» تألیف «دکتر علی احمد السالوس» مراجعه کنید! [۱۸۶].

دو روایتی هم که از زید بن ثابت سنقل شده، هردو از طریق «قاسم بن حسان» نقل شده‌اند که علمای حدیث او را نیز ضعیف دانسته‌اند [۱۸۷]، برای اطلاع از دلایل ضعف او و جعلی‌بودن روایتش، به همان کتاب مراجعه کنید [۱۸۸].

ترمذی نیز در «صحیح» خود دو روایت را ذکر کرده که یکی از زید بن الارقم سو دیگری از جابر بن عبدالله ساست، در روایت زید سهمان عطیه عوفی دیده می‌شود [۱۸۹]و در روایت جابر س«زید بن الحسن الانماطی» دیده می‌شود که علمای حدیث او را نیز به طور یقین ضعیف و منکر الحدیث دانسته‌اند [۱۹۰]. بازهم برای دیدن دلایل ضعف او به همان کتاب مراجعه شود [۱۹۱].

تمامی آن روایت‌ها غیر از روایت زید بن الأرقم سضعیف هستند، اما روایت ارقم در «صحیح مسلم» از طریق «یزید بن حیان» که مورد اعتماد اهل حدیث می‌باشد، چنین نقل شده است:

«قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ. فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ: وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى. فَقَالَ لَهُ حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يَا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ قَالَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ. قَالَ وَمَنْ هُمْ قَالَ هُمْ آلُ عَلِىٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ. قَالَ كُلُّ هَؤُلاَءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قَالَ نَعَمْ» [۱۹۲]. «از زید بن الأرقم سروایت شده که روزی پیامبر صدر محلی و کنار آبی که «خم» نامیده می‌شد و در بین مکه و مدینه واقع است برخاست و خطبه‌ای را ایراد فرمود، او پس از حمد و ثنای خدا و موعظه و یادآوری فرمود: امابعد: ای مردم! به راستی که من هم انسان هستم و هرروز احتمال دارد فرستاده پروردگار (یعنی ملک الموت) به سراغ من بیاید و جان مرا بگیرد، اما من دو چیز گرانبها را در بین شما از خود بر جا می‌گذارم: اولی: «کتاب» خداست که راهنما و روشنگر است، آن را برگیرید و بدان تمسک جویید، پس در این مورد بسیار تأکید و تشویق نمود و آنگاه فرمود: و در باره «اهل بیتم» خدا را به شما یادآور می‌شوم (و این را سه بار تکرار فرمود».

پس حصین به زید گفت: اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند؟ آیا زنان او جزو اهل البیت به شمار می‌آیند؟ زید گفت: آری! زنان او نیز از اهل بیت هستند، و هرکس که بعد از او صدقه‌دادن به آنها حرام باشد اهل بیت اوست [۱۹۳]، حصین گفت: آنها چه کسانی بودند؟ گفت: آنها آل علی، آل عقیل، آل جعفر و آل عباس هستند، حصین گفت: تمام اینها از گرفتن صدقه محروم هستند؟ زید گفت: آری!».

پیامبر صهنگامی این سخنان را ایراد فرمود که دلخوری و کدورتی میان علی سو تعدادی از همراهانش که از یمن با او به مکه برگشته بودند ایجاد شده بود، به همین سبب رسول خدا صمردم را در باره اهل بیت خود سفارش فرمود، و همانگونه که در روایت آمده: «اهل بیت» در درجه اول شامل «همسران پیامبر» می‌شود و سپس فرزندان، عموها و عموزاده‌هایش نیز مشمول آن می‌شوند...

در «الموطأ» امام مالک نیز آمده است:

«تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» [۱۹۴]. «در بین شما دوچیز را بر جای گذاشتیم، مادام که به آنها پایبند باشید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و سنت پیامبرش».

در سیره «ابن هشام» نیز که خطبه پیامبر صدر حجة الوداع را به تفصیل آورده، این سخن وجود دارد:

«وقَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَدًا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» [۱۹۵]. «در بین شما چیزی را بر جای نهاده ام که اگر به آن ملتزم باشید و اعتصام (و مصونیت) بجویید، هرگز گمراه نخواهید شد، (آن دو عبارتند از) کتاب خدا و سنت پیامبر او».

بنابراین، سخن در «دلالت» و به قول تیجانی در «ارزشگذاری» این حدیث است.

بحث اصلی این نیست که حدیث ثقلین را چند راوی و یا چند کتاب سنی یا شیعی نقل کرده باشند، سخن اینجاست که روایت «کتاب الله وسنتي» متواتر و منطبق با قرآن و به هیچ وجه مورد تردید نمی‌باشد، اما روایت «کتاب الله وعترتي» آن قوت و اعتبار را ندارد، از این جهت است که مورد اختلاف قرار گرفته است، و گذشته از ضعف آن هیچ نتیجه‌ای نیز بدست نمی‌آید!.

اگر تلاش این است که از این حدیث «عصمت» اهل بیت پیامبر صثابت شود، این که مخالف با قرآن است، و اگر می‌خواهند اثبات کنند که بنا به مفاد حدیث، احکام و تفصیلات دین را فقط از خاندان پیامبر صباید گرفت نه از اصحاب رسول خدا صو نه حتی از کسانی چون ابوذر و مقداد و عمار این مطلب نیز برخلاف تعالیم اسلام است.

مگر پیامبر صبرای تعلیم قرآن و حدیث اصحاب خود را به قبایل و مناطق تازه مسلمان شده نمی‌فرستاد؟ در دوران خلفای راشدین مگر مردم به صحابه مراجعه نمی‌نمودند و احکام دین شان را از آنها نمی‌آموختند؟ آیا حضرت علی سهرگز با تعلیم و تربیت مردم از طرف اشخاصی غیر از اهل بیت مخالفتی نشان داد؟.

در خور توجه است که دریافت روایات از عترت و اهل بیت نیز موجب رفع اختلافات بین مسلمانان نشده است، زیرا بسیاری از روایات ائمه به قول فقها و محدثین بزرگ شیعه در شرایط تقیه گفته شده‌اند.

آن روایات منقول و منتسب به ائمه حتی زمینه اختلاف در فقه شیعه را نیز فراهم آورده است! طوری که ائمه دوازده‌گانه که غالب شیعیان قائل به عصمت و ولایت تکوینی ایشان هستند به شهادت تاریخ و به اعتراف علمایشان، هرکدام دارای عملکرد و اجتهاد خاص به خود بوده‌اند که در بسیاری از موارد با عمل و اجتهاد امام دیگر تفاوت دارد، و عملاً بسیاری از رهبران مذهبی نتوانسته‌اند آن تفاوت و تضادها را توجه کنند و با یکدیگر سازش دهند [۱۹۶]، برای مثال: جنگ حضرت علی سبا معاویه و صلح و بیعت امام حسن سبا او، و جنگ امام حسین سبا یزید بن معاویه، و سکوت و کناره‌گیری ائمه دیگر در برابر خلفای اموی و عباسی و گاهی بیعت با ایشان، می‌توان اشاره کرد.

برخی از نویسندگان برای توجیه آن تضادها ناچار شده‌اند، به روایاتی متوسل شوند که بر فرض قبول آن‌ها هریک از امامان دوازده‌گانه، از جانب خدا نامه و کتاب خاصی داشته و مأمور بوده‌اند بر پایه احکام آن رفتار نمایند! یعنی آنان خود وظایف خاصی داشته، و تابع کتاب و سنتی مخصوص به خود بودند!!.

اگر چنین ادعایی را بپذیریم، وقوع هر امر و هرعملی که برخلاف حکم صریح قرآن باشد انتظار می‌رود، از طرفی تعیین امامانی با چنان اختیاراتی برای رهبری مسلمانان به معنای قلم بطلان کشیدن العیاذبالله بر احکام قرآن است، و این ادعا با هیچ میزانی و معیاری جور درنمی‌آید.

[۱۸۴] متن چهار حدیث با تفاوت‌هایی چنین است «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ وَعِتْرَتِى أَهْلُ بَيْتِى وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ» «من دو چیز گرانبها را در بین شما به جا گذاشته ام که یکی از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا که ریسمانی است کشیده‌شده از آسمان به زمین، و عترت و اهل بیتم را، و آن دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض به من برسند» (مسند امام احمد، ج۳، ص۱۴ و ۱۷ و ۲۶). [۱۸۵] میزان الإعتدال، امام ذهبی، ج۳، ص۳۶۲. [۱۸۶]حدیث الثقلین، دکتر علی احمد السالوس، ص۱۸. [۱۸۷] متن دو حدیث با تفاوت‌هایی بدین شکل است: «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بَيْتِى وَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ جَمِيعاً» «من دو خلیفه و جانشین را در بین شما به جا می‌گذاریم، کتاب خدا و اهل بیتم را، و آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض به من می‌رسند» (مسند احمد، ج۵، ص۱۸۱ و ۱۸۹). [۱۸۸] حدیث الثقلین و فقهه، دکتر علی احمد السالوس، ص۲۲. [۱۸۹] این روایت می‌گوید: «رسول خدا جرا روز عرفه و حجة الوداع در حالی دیدم که بر شترش سوار بود، دیدم که می‌گوید: «أَيُّهَا النَّاسُ، قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا : كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» «ای مردم! در بین شما دو چیز را به جای نهاده‌ام که اگر بدانها متوسل شوید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و اهل بیتم را». [۱۹۰] این روایت می‌گوید: «رسول خدا جرا روز عرفه و حجة الوداع در حالی دیدم که بر شترش سوار بود، دیدم که می‌گوید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى» «ای مردم! در بین شما دو چیز را به جای نهاده ام که اگر بدانها متوسل شوید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و اهل بیتم را». [۱۹۱] حدیث الثقلین، دکتر احمد السالوس، ص۲۴- همچنین «المعجم الکبیر» طبرانی، ج۳، ص۱۸۰. [۱۹۲] صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی بن أبی‌طالب، حدیث شمارهء ۳۶. [۱۹۳] در اسلام به خویشان رسول خدا جزکات داده نمی‌شد، بلکه از خمس غنایم به آنها کمک می‌شد. [۱۹۴] الموطأ، الإمام مالك، کتاب النهی عن القول بالقدر. [۱۹۵] نقل از اسلام‌شناسی، شریعتی، ص۴۲۷. [۱۹۶] قبلاً در فصل اول، برخی از این اختلافات را ذکر کرده‌ایم، و در اینجا به عنوان نمونه به برخی دیگر اشاره می‌شود، از جمله اختلاف حضرت علی با همسرش فاطمه که شیخ مجلسی آن را چنین گزارش کرده است «میان علی و فاطمه اختلافی بود، پیامبر جوارد شد و دست علی را گرفت و بر ران خود گذاشت و دست فاطمه را گرفت بر ران خود گذاشت، و همچنان نگه داشت تا میان آن دو را اصلاح فرمود: آنگاه بیرون آمد» (مراجعه شود به بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۴۶، تحقیق و تعلیق محمد باقر بهبودی). نمونه دیگر: چنانچه علمای شیعه ذکر کرده‌اند اختلاف حضرت علی با پسرش حسن ساست، آورده‌اند: «چون امیرالمؤمنین از نماز فارغ شد، فرزندش حسن بن علی سبه سوی او رفت و کنار او نشست، سپس گریست و گفت: من نمی‌توانم با تو سخن بگوییم و به گریه‌اش ادامه داد، سپس گفت: ای پدر! هنگامی که عثمان کشته شد و مردم صبحگاهان به سوی تو آمده و از تو تقاضا کردند که خلافت را به عهده بگیری، من به تو توصیه کردم که آن را نپذیری تا همه مردم در تمامی مناطق از تو اطاعت کند، همچنین هنگامی که خبر خروج طلحه و زبیر به سوی بصره به تو رسید، عرض کردم که به مدینه بازگردی و در خانه‌ات بنشینی و با آنها روبه‌رو نشوی! و هنگامی هم که خانه عثمان محاصره شد به تو توصیه کردم که از مدینه خارج شوی تا اگر او کشته شود تو در مدینه نباشی، اما تو در هیچ‌یک از این امور رأی مرا قبول نکردی!. حضرت علی سپاسخ داد: در این مورد که منتظر بمانم تا همه مردم در تمامی مناطق از من اطاعت کنند، باید بگویم: بیعت (و انتخاب خلیفه) حق آن عده از مهاجرین و انصاری است که در مکه و مدینه حضور دارند، اگر آنها به خلافت کسی موافقت کردند، بر همه مردم واجب است راضی و تسلیم شوند. اما در مورد کناره‌گرفتن در آن شرایط و خانه‌نشین‌شدن، اگر این کار را انجام می‌دادم، در رابطه با امور مسلمانان کوتاهی به شمار ‌می‌آمد، و از اینکه تفرقه روی دهد و وحدت این امت به پراکندگی تبدیل شود، آسوده‌خاطم نبودم. اما در مورد خروج از مدینه هنگامی که عثمان محاصره شده بود، باید بگویم: در حالیکه من نیز مانند عثمان در محاصره قرار گرفته بودم، چگونه برایم امکان داشت از مدینه خارج شوم؟!.