علی بن ابی طالب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه چهارم

فهرست کتاب

هفتم: علی برای دیدار قبائل و عرضه‏ی اسلام به آن‌ها همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود و در گفتگو با بنی شیبان مشارکت کرد

هفتم: علی برای دیدار قبائل و عرضه‏ی اسلام به آن‌ها همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود و در گفتگو با بنی شیبان مشارکت کرد

أبان بن تغلب از عکرمه و او از ابن عباس روایت می‌کند که علی گفت: وقتی به رسول‌الله  ج دستور داده شد که قبایل عرب را به اسلام دعوت کند، من و ابوبکر با پیامبر  ج به یکی از مجالس عرب رفتیم، ابوبکر س که همیشه در کارهای خیر پیش قدم بود، جلو رفت و سلام کرد، علی می‌گوید: ابوبکر نسب شناس بود.... تا جایی که گفت: به کنار گروهی رفتیم که با آرامش و وقار نشسته بودند، ابوبکر جلو رفت و سلام کرد و گفت: شما از کدام قبیله هستید؟ گفتند: شیبان بن ثعلبه، ابوبکر رو به پیامبر  ج کرد وگفت: من و پدر و مادرم فدایت گردیم این‌ها مردمی‌ نیکوکارند. از مفروق که نسبت به همه آن‌ها از چهره‌ای زیبا و گیسوانی بلند که ‌از دو طرف روی شانه‌هایش آویزان بود و از بیانی گویا برخوردار بود پرسید: تعداد شما چند نفر است؟ مفروق گفت: از هزار نفر بیشتریم و هر گروهی که ‌از هزار نفر بیشتر باشد هرگز از کمی عدد مغلوب نخواهد شد. پرسید: پایداریتان چگونه است؟

گفت: با قویترین و شدیدترین حالت خشم بر دشمن حمله می‌کنیم و از نظر ما اسب‌ها از فرزندانمان بیشتر ارزش دارند و اسلحه را بر جام شراب ترجیح می‌دهیم و توفیق و یاری از جانب خداست که گاهی غالب و گاهی مغلوب می‌شویم. خطاب به ابوبکر گفت: شاید تو همان برادر قریشی هستی که ‌ادّعای نبوّت می‌کند؟

ابوبکر س گفت: اگر خبر رسول خدا به شما رسیده، آن رسول خدا – با اشاره به پیامبر – همین است. مفروق پرسید: برادر قریش! ما را به چه فرا می‌خوانی؟

پیامبر فرمود: «أدعوكم إلى شهادة أن لا إله الا الله وحده لا شريك له، وأني عبد الله ورسوله، وإلى أن تؤووني وتنصروني، فإن قريشًا قد تظاهرت على الله، وكذبت رسوله، واستغنت بالباطل عن الحق، والله هو الغني الحميد» یعنی: از شما می‌خواهم گواهی دهید که معبود بر حقی جز الله نیست و یکتا و بی‌نظیر و بی‌شریک است و من بنده و رسول او هستم و مرا پناه و یاری دهید؛ چون قریش علیه خداوند به مبارزه بر خاسته‌اند و رسولش را تکذیب کردند و به باطل خود را از قبول حق بی‌نیاز دانسته‌اند و خداوند بی‌نیاز ستوده است. مفروق گفت: غیر از این به چه چیز دعوت می‌دهی؟ بخدا سوگند سخنی زیباتر از این نشنیده‌ام.

گوید: پیامبر آیات زیر را تلاوت کرد:

﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١ [الأنعام: ١٥١]

یعنی: «بگو: بیائید چیزهائی را برایتان بیان کنم که پروردگارتان بر شما حرام نموده است. این که هیچ چیزی را شریک خدا نکنید و به پدر و مادر (بدی نکنید و بلکه تا آنجا که ممکن است بدیشان) نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی (کنونی‌یا آینده) مکشید (چرا که) ما به شما و ایشان روزی می‌دهیم (و روزی‌رسان همگان مائیم؛ نه شما) و به گناهان کبیره (از جمله زنا) نزدیک نشوید، خواه (آن‌ها در وقت انجام برای مردم) آشکار باشد و خواه پنهان و کسی را بدون حق (قصاص و اجرای فرمان الهی) مکشید که خداوند آن را حرام کرده است. این‌ها اموری هستند که خدا به گونه مؤکّد شما را بدان‌ها توصیه می‌کند تا آن‌ها را بفهمید و خردمندانه عمل کنید».

مفروق گفت: به خدا سوگند که به خوبی‌های اخلاق و اعمال نیکو دعوت می‌دهی و تردیدی نیست قومی ‌که تو را تکذیب و یا با تو مخالفت کند، دروغگو است. سپس قبول، یا رد، دعوت را به هانئ بن قبیصه محول کرد و گفت: این ‌هانئ شیخ (بزرگ) و صاحب اختیار در مسایل دینی ماست.

هانئ گفت: برادر قریشی! من حرف‌هایت را شنیدم، امّا از نظر من اگر ما با نشست با شما دین خود را ترک و از تو پیروی کنیم، کار ما اشتباه‌ است و نشانه‌ی عدم دور اندیشی و واقع گرایی است، عجله در هر کار اشتباه را در پی دارد، از نظر ما ایجاد موانع برای نسل‌های بعدی ناپسند است، بنابراین ما بر می‌گردیم و شما هم برگردید تا تحقیق و بررسی کنیم. گویا دوست داشت که مثنی بن حارثه را نیز در رد یا قبول پیشنهاد مطرح شده مشارکت دهد، لذا گفت: این مثنی بزرگ و صاحب نظر در مسائل جنگی ماست، پاسخ شما همان پاسخ قبیصه است و با همان شرط از تو پیروی خواهیم نمود. امّا ما در بین مسیر آب دو رودخانه قرار داریم که ‌یکی از عمامه و دیگری از سمامه‌ است، پیامبر فرمود: «این دو رودخانه کدامند؟» گفت: یکی رودخانه‌ایست که سمت کِسری قرار دارد و دیگر رودخانه‌های عرب است. لازم به ذکر است که رودهای کسری از سمتی می‌آید که هیچ عذری پذیرفتنی نیست و هیچ گناهی بخشودنی نیست، چون کسری از ما پیمانی گرفته مبنی بر این که هرگز بدعتی پدید نیاوریم و بدعت گذاری را پناه ندهیم، از نظر من آنچه ما را به آن دعوت می‌دهی، پادشاهان آن را ناپسند می‌شمارند، امّا اگر بخواهی تو را از آب‌های عرب پناه و یاری دهیم، می‌پذیریم.

پیامبر  ج فرمود:

«ما أسأتم في الرد، إذا أفصحتم بالصدق، وإن دين الله عز وجل لن‌ ينصره‌ إلا من حاطه من جميع جوانبه، أرأيتم إن تلبثوا إلا قليلاً، حتى يورثكم الله تعالى أرضهم وديارهم، ويفرشكم نساءهم، أتسبحون الله وتقدسونه»

یعنی: پاسخ بدی به من ندادید، چون صادقانه حرف زدید و دین خدا یاری نمی‌شود مگر بوسیله‌ی کسانی که ‌از تمام جوانب آن را حمایت کنند و بدانید که مدّتی طولانی بر شما نخواهد گذشت که خواهید دید، خداوند سرزمین و دیارشان را در اختیار شما قرار خواهد داد و زنانشان را تصاحب می‌کنید، آیا در آن وقت خداوند را تسبیح می‌گویید وعبادت می‌کنید؟ نعمان بن شریک در جواب گفت: آری، در آن وقت خداوند را عبادت خواهیم نمود.[٧٦]

علی بن ابی طالب از روایت مذکور درس‌ها و پندها گرفته ‌است:

١- علی در این ملاقات از پیامبر آموخت که به قدرت‌های تجاوزکار و افراد تحت حمایت آن‌ها هیچ ضمانت و بهایی پرداخت نکند که تا آن‌ها با گرفتن امتیاز بخواهند دعوت اسلامی را یاری یا تأیید کنند. زیرا دعوت اسلامی، دعوت به سوی خداست و شرط اساسی در پذیرش دعوت اسلامی برای همه ‌این است که آن را خالصانه به خاطر خدا قبول کنند و یاری دهند و تلاش و زحمت شان به هدف دست یابی به جاه و مقام و قدرت نباشد، زیرا همواره ‌اهداف انسان‌ها، نوع گرایش آن‌ها را می‌سازد، به همین دلیل لازم است هدفی که برای دادن دعوت دنبال می‌شود، از هر گونه مصلحت مادّی خالی باشد تا تداوم و تأیید و یاری رساندن را تضمین کند و از انحراف در امان باشد و افراد نهایت تلاششان را به خاطر آن به کار گیرند و صادقانه جانشان را در راه ‌آن فدا کنند[٧٧] لذا بر تمام کسانی که می‌خواهند پایبند به همکاری با جماعتی باشد که بسوی خدا دعوت می‌کنند لازم است که دست یابی به منصب یا مادیات را برای مساعدت آن جماعت شرط قرار ندهد، زیرا دعوت اسلامی باید تنها برای خدا انجام شود، هر کس را که بخواهد برای انجام آن توفیق می‌دهد و هرکس در مسیر دعوت مردم به سوی خدا قرار گرفت ابتدا باید جز رضایت او و برافراشته شدن پرچم دین او هیچ منظوری نداشته باشد، امّا اگر هدف رسیدن به مال و مقام باشد، نشانه خطرناکی است که نشان می‌دهد نیّت افراد آلوده‌است[٧٨]، یحیی بن معاذ رازی با اشاره به همین واقعیّت می‌گوید: اگر در کار و تلاش کسانی که مردم را به دین خدا دعوت می‌دهند، بویی از ریاست طلبی باشد، هرگز موفق نخواهند شد.[٧٩]

٢- علی از پیامبر آموخته بود که کمک و مساعدتی که پیامبر  ج جهت پیشرفت اهداف و برنامه‌های دعوت اسلامی ‌از قبایل و رهبران طوایف در خواست میکرد با به گونه‌ای باشد که با معاهدات بین دولت‌ها ارتباطی نداشته باشد که با دعوت منافات و تناقض داشته باشد، زیرا هرگاه قبایل دعوت اسلامی را بپذیرند در حالی که با دولت‌ها معاهدات و پیمان‌هایی داشته باشند، دعوت اسلامی در معرض خطر نابودی از سوی آن حکومت‌های طرف پیمان نامه قرار خواهد گرفت و این برای دعوت خطر جدّی است و تهدیدی برای مصلحت‌های دین و عقیده‌ است [٨٠] و حمایت مشروط، یا جزئی، نمی‌تواند هدف مورد نظر در دعوت اسلامی را محقق کند، لذا واضح بود که بنی شیبان هرگز وارد جنگی علیه کسری نمی‌شدند و حتّی اگر کسری به قصد نابودی پیامبر  ج حمله می‌کرد، هرگز حاضر نمی‌شدند با او وارد جنگ شوند و با او مقابله کنند، در نتیجه مذاکرات بی‌نتیجه می‌ماند.[٨١]

٣- بدیهی است که دین خدا را کسی یاری می‌کند که ‌از تمام جوانب حامی ‌آن باشد و در واقع سخن پیامبر  ج پاسخ ردّی بود بر حرف‌های مثنی بن حارثه که گفت: فقط در محدوده‌ی آب‌های عرب می‌توانیم تو را حمایت کنیم، نه در نزدیکی آب‌های فارس. هر کس ابعاد دور اندیشی سیاست اسلامی را به دقت مورد بررسی قرار دهد، به خوبی در می‌یابد که در نوع خود نظیر ندارد.

٤- علی آثار و نشانه‌های اسلام را در مثنی لمس کرد و پس از این که بنی شیبان مسلمان شد صبر و تحمل آن‌ها را در برابر فارس‌ها را به صورت عملی تجربه نمود و مثنی در دوران ابوبکر صدیق از رهبران فتح عراق بود. بدیهی است که ایمان و اسلام، جرأت جنگ با فارس‌ها را در آن‌ها ایجاد کرد.

این مواردی بود از درس و عبرت‌هایی که علی در مذاکره با رهبران بنی شیبان در یافته بود.

[٧٦]- البدایة و النهایة (١٤٣-١٤٢/٣) و بیهقی در دلائل النبوه روایت کرده است و اسناد آن حسن است و ابن کثیر از بیهقی نقل کرده است.

[٧٧]- الجهاد و القتال فی السیاسه‌الشرعیة ٤٢١/١.

[٧٨]- وقفات تربویة من السیرة النبویّة، عبدالحمید البلالی/٧٢.

[٧٩]- صفة الصفوة ٩٤/٤.

[٨٠]- الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة ٤٢١/١.

[٨١]- التحالف السیاسی فی الإسلام، منیر الغضبان: ص(٣٥).