علی بن ابی طالب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه چهارم

فهرست کتاب

نهم: علی و هیئت اعزامی ‌مسیحی‌های نجران و آیه‌ی مباهله (سال نهم هـ)

نهم: علی و هیئت اعزامی ‌مسیحی‌های نجران و آیه‌ی مباهله (سال نهم هـ)

رسول‌الله  ج به مسیحیان نجران[٤١٩] نام‌های به شرح زیر نوشت: «أما بعد، فإني أدعوكم إلى عبادة الله من عبادة العباد، وأدعوكم إلى ولاية الله من ولاية العباد، فإن أبيتم فالجزية. فإن أبيتم آذنتكم بحرب. السلام»[٤٢٠]: (امّا بعد: شما را از عبادت بندگان به عبادت الله تعالی و از ولایت و سرپرستی بندگان به ولایت او و پیروی از دستوراتش فرا می‌خوانم، اگر امتناع ورزیدید و نپذیرفتید، باید جزیه بپردازید، اگر از این هم سرباز زدید، به شما اعلان جنگ می‌کنم والسلام).

وقتی این نامه به دست اسقف (رهبر مسیحیان) رسید، مردم را جمع کرد و نامه را برایشان قرائت کرد و نظر آنان را جویا شد، تصمیم بر این گرفتند که هیاتی متشکل از چهارده نفر از بزرگانشان را نزد پیامبر  ج بفرستند و گفته‌اند: وفد نصارای نجران متشکل از سوارانی بوده که سه نفر از آن‌ها به عنوان امیر و تصمیم گیرنده با عنوان‌های زیر تعیین شده بودند:

عاقب: ‌امیر و مدیر بخش امور مشورتی‌شان بود و در رایزنی‌ها نظر او معتبر بود.

سیّد: مدیر حرکت و حمل و نقل و برنامه‌ی سفر ایشان بود.

ابوالحارث: أسقف، عالم و مدیر تحقیقات و تدریس بود.[٤٢١]

هیئت اعزامی نجران بعد از رسیدن به مدینه، نخست لباس‌های سفر را در آورده و لباس‌های ابریشمی بلند پوشیدند و انگشترهای طلایشان را به دست کردند، سپس نزد پیامبر آمده و سلام کردند، پیامبر  ج جواب سلامشان را نداد، مدّتی طولانی به ‌امید اینکه پیامبر  ج با آنان صحبت کند منتظر ماندند، ولی چون آن لباس‌های ابریشمی و انگشترهای طلا را پوشیده بودند با آن‌ها حرفی نزد، بنابراین به جستجوی عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف که در دوران جاهلیّت با آن‌ها رفت و آمد داشتند و از آنان گندم و میوه و ذرت خریداری می‌کردند، پرداختند. آن دو را در جلسه‌ای میان گروهی از انصار‌یافتند و گفتند: ای عثمان و ای عبدالرحمن بن عوف! پیامبر شما طی نام‌های ما را دعوت کرد، ما هم اجابت کردیم و آمدیم، حال به نزد او رفتیم و سلام کردیم، ولی جواب سلام مارا نداد و برای گفتگو با او مدّتی طولانی نشستیم، ما را خسته کرد و با ما حرفی نزد، نظر شما چیست؟ آیا برگردیم؟

عثمان و عبدالرحمن به علی س که‌ او هم در همان جلسه بود گفتند: ابوالحسن نظر تو چیست؟ گفت: این لباس‌های ابریشمی و انگشترهای طلا را درآورید و با لباس سفر پیش پیامبر  ج بروید، به گفته‌ی علی عمل نمودند و پیش پیامبر  ج رفتند، سلام کردند، جواب سلامشان را داد و از آن‌ها سؤالاتی کرد و آن‌ها هم از او سؤال کردند و به همان صورت سؤال و جواب از دو طرف رد و بدل می‌شد.[٤٢٢]

گفتند: ما پیش از شما مسلمان بودیم، پیامبر فرمود: «يمنعكم من الإسلام ثلاث: عبادتكم الصليب، وأكلكم الخنزير، وزعمكم أن لله ولدًا»[٤٢٣]: (سه چیز مانع این است که مسلمان محسوب شوید: پرستش صلیب، خوردن گوشت خوک و ادعای اینکه خداوند فرزند دارد! ).

جدال و جر و بحث به درازا کشید و پیامبر  ج با تلاوت آیات قرآن، عقاید و حرف‌هایشان را با دلیل و برهان باطل می‌کرد، به پیامبر  ج گفتند: چرا پیامبر ما را دشنام می‌دهی و می‌گویی بنده‌ی خداست. پیامبر  ج در پاسخ فرمود: «أجل إنه عبد الله ورسوله وكلمته ‌القاها إلى مريم العذراء البتول»: (آری! او بنده و رسول خدا و کلمه ‌اوست و او را در مریم باکره‌ی پاکدامن القاء کرده ‌است). از این پاسخ ناراحت و خشمگین شدند و گفتند: آیا انسانی بدون پدر دیده‌ای؟! ! اگر راست می‌گویی‌ یکی مانند آن نشان بده؟ خداوند در پاسخ به ‌این شبهه‌ی آنان آیات زیر را نازل کرد که می‌فرماید:

﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٥٩ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ٦٠ [آل عمران: ٥٩-٦٠]

«مسأله (آفرینش) عیسی برای خدا، همچون مسأله (آفرینش) آدم است که‌ او را از خاک بیافرید، سپس بدو گفت: پدید آی! و (بی‌درنگ) پدید آمد. (این بیان درباره ‌آفرینش عیسی) حقیقتی است از جانب پروردگارت‌، پس از تردیدکنندگان مباش».

این برهان و دلیلی بود در هم کوبنده که در آن عجیب به عجیب‌تر تشبیه شده بود[٤٢٤]. وقتی رسول خدا  ج متوجه شد که گفتگوی حکیمانه و موعظه‌ی حسنه برای آن‌ها سودی ندارد، با فرمانبرداری از آیه‌ی زیر آنان را به مباهله[٤٢٥] فرا خواند که می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ٦١ [آل عمران: ٦١]

«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده است (باز) با تو به ستیز پرداختند، بدیشان بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانید و ما زنان خود را دعوت می‌کنیم و شما هم زنان خود را فرا خوانید، ما خود را آماده می‌سازیم و شما هم خود را آماده سازید، سپس دست دعا به سوی خدا برمی‌داریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنّا می‌نمائیم».

به این ترتیب رسول‌الله  ج در حالی که حسن، حسین و فاطمه همراهش بودند، از منزل بیرون آمده و فرمود: «وقتی دعا کردم آمین بگویید[٤٢٦]». هیئت اعزامی نصارا با هم به مشاوره پرداختند و از هلاکت و نابودی خود بیمناک شدند، چون یقین داشتند که پیامبر  ج بر حق است و می‌دانستند هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرده مگر این که هلاک شده‌ است، به همین دلیل از ملاعنه (یکدیگر را لعنت کردن) خودداری کردند و گفتند: هر حکمی که برای ما مناسب می‌دانی صادر کن، با آنان به پرداخت سالیانه دو هزار حُلّه، ‌یک هزار در ماه رجب و‌یک هزار در ماه صفر پیمان صلح نوشت.[٤٢٧]

[٤١٩]- نجران شهر بزرگی در هفت منزلی مکه است و به سمت‌یمن قرار دارد.

[٤٢٠]- البدایة والنهایة (٥/٤٨).

[٤٢١]- منبع سابق، السیرة النبویة لأبى شهبة (٢/٥٤٧).

[٤٢٢]- زاد المعاد ٣/٦٢٩-٦٣٨.

[٤٢٣]- همان منبع (٣/٦٣٣).

[٤٢٤]- زاد المعاد ٣/٦٣٣.

[٤٢٥]- السیرة النبویة أبى شهبة (٢/٥٤٧)

[٤٢٦]- السیرة النبویة أبى شهبة (٢/٥٤٧).

[٤٢٧]- همان منبع سابق.