علی بن ابی طالب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه چهارم

فهرست کتاب

دوّم: سزاوارتر بودن علی رضی الله عنه به خلافت

دوّم: سزاوارتر بودن علی رضی الله عنه به خلافت

مسئله‌ی سزاوارتر بودن علی سبه خلافت بعد از ابوبکر و عمر و عثمان ش از معتقدات اهل سنت و جماعت است، به ‌اعتقاد اهل سنّت بر هر مسلمانی واجب است علی را چهارمین خلیفه‌ی بر حق بداند و این از مسایل بدیهی دین در مورد ترتیب خلافت راشده‌ است و به ‌این مسئله در بسیاری از نصوص شرعی اشاره شده است که عبارتند:

١- خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥ [النور: ٥٥]

«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند، آنچنان که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقانند». نکته‌ی مورد استدلال آیه ‌این است که علی س‌ یکی از کسانی است که در زمین خلیفه شد و خداوند به آنان قدرت داد تا دین را در زمین پابرجا و حاکم گردانند.

نکته‌ی مورد استدلال آیه این است که علی یکی از کسانی است که در زمین خلیفه شد و خداوند به آنان قدرت داد تا دین را در زمین پابرجا و حاکم گردانند.

٢- پیامبر  ج فرموده‌است: «علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین المهدیّین من بعدی تمسّکوا علیها و عضّوا علیها بالنّواجذ»[٧٧١]: (پایبند به سنّت من و سنّت خلفای راشدین پس ازمن باشید، و بدان چنگ بزنید و با دندان‌های آسیا آن‌ها را بگیرید.)

رسول خدا می‌فرماید: «بر شماست که ‌از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته‌ی بعد از من پیروی کنید و به آن چنگ زنید و با دندان‌هایتان آن را بگیرید».[٧٧٢]

صورت استدلال از حدیث این است که بعد از سه خلیفه‌ی اوّل، علی از دیگران به خلافت شایسته‌تر بود، این است که علی ‌یکی از کسانی بود که ‌امر به معروف و نهی از منکر کرد و قوانین الهی را حفظ و نماز را اقامه کرد، زکات داد و در اجرای عدالت و اقامه حق بر سیرت و روش پیامبر عامل بود.

٣- همچنین رسول خدا  ج فرمود: «خلافت نبوت سی سال است، سپس خداوند پادشاهی را به هر کس بخواهد می‌دهد»[٧٧٣] این حدیث اشاره به شایسته‌تر بودن علی س از دیگران است، چون خلافت او در پنج سال آخر سی سال خلافت راشده بوده‌ است و پیامبر  ج مدّت سی سال تعیین کرده است و با استناد به همین حدیث صاحب نظران می‌گویند: علی س از خلفای راشدین است.[٧٧٤]

عبدالله بن احمد فرمود: به پدرم گفتم: برخی گمان می‌کنند علی س از خلفای راشدین نبوده است، گفت: این عقیده‌ای نادرست و بی‌ارزش است، اصحاب رسول خدا  ج به علی امیرالمؤمنین می‌گفتند، آیا می‌شود آن‌ها را تکذیب کنیم، در حالی که تحت رهبری و امارت او مسلمانان حج به جا آوردند، حکم قطع دست سارق و رجم و سنگساری زناکاران محصن را بر پاداشتند؟ آیا این کارها را کسی جز خلیفه ‌انجام می‌دهد.[٧٧٥]

ابن تیمیه می‌گوید: حدیث سفینه، حدیثی مشهور و از روایت حماد بن سلمه و عبدالوارث بن سعید و عوام بن حوشب از سعید بن جمهان از سفینه مولای رسول‌الله  ج است، که صاحبان کتاب‌های سنن مانند: ابوداود و غیره ‌آن را روایت کرده‌اند و امام احمد و دیگر صاحب نظران در تأیید خلافت خلفای راشدین چهارگانه به آن استناد کرده‌اند و امام احمد این حدیث را ثابت دانسته و از آن علیه کسانی که در مورد خلافت علی س به دلیل اختلاف و پراکندگی مردم، توقف کرده‌اند، استدلال کرده‌ ست. امام احمد می‌گوید:

هر کس علی را به عنوان خلیفه‌ی چهارم قبول نداشته باشد از الاغ خودشان گمراهتر است و از ازدواج با چنین افرادی نهی می‌کرد.[٧٧٦]

شارح عقیده‌ی طحاویه می‌گوید: بعد از عثمان خلافت را برای علی ثابت می‌دانیم و معتقدیم بعد از این که مردم با او بیعت کردند امام واجب الاطاعه و خلیفه‌ی زمان خود بود، وخلافتش جانشینی نبوّت به حساب می‌آید، همانگونه که حدیث سفینه بر آن دلالت دارد و رسول‌الله  ج فرموده: «خلافت نبوت سی سال است و سپس خداوند پادشاهی را به هر کسی بخواهد می‌دهد».[٧٧٧]

٤- عکرمه می‌گوید: ابن عباس به من و پسرش علی گفت: بروید و از ابوسعید خدری حدیث بشنوید، گوید: رفتیم دیدیم مشغول ترمیم دیواری است، سپس لباسش را برداشت و نشست و نقل حدیث را آغاز نمود تا اینکه به روایت ساخت مسجد النبی رسید. گفت: ما‌ یک یک خشت برمی‌داشتیم، ولی عمار دو تا دو تا خشت حمل می‌کرد، در آن حال پیامبر  ج او را دید، در حالی که خاک را از شانه و دوش او می‌زدود، فرمود: «ويح عمار تقتله‌ الفئة الباغية ‌يدعوهم الي الجنة و‌يدعونه ‌الي النّار»: (افسوس که عمار را گروه سرکش می‌کشد! در حالی که ‌او آنان را به بهشت دعوت می‌دهد، آن‌ها او را به جهنّم فرا می‌خوانند).

گوید: همواره عمار می‌گفت: از فتنه‌ها به خداوند پناه می‌برم[٧٧٨]. در روایت مسلم آمده که رسول‌الله  ج این را زمان حفر خندق در حالی که به سرش دست می‌کشید به عمار گفت: «و بؤسي ابن سمية تقتلك فئة باغية»[٧٧٩]: (پسر سمیه برایت متأسفم که تو را گروه سرکش خواهد کشت).

ابن تیمیه بعد از ذکر حدیث فوق می‌گوید: این حدیث بر صحت امامت علی س و وجوب اطاعت از ایشان دلالت دارد و به ‌این معناست که هرکس به خلافت علی س دعوت دهد به بهشت و هر کس به جنگ با علی س دعوت دهد به جهنم، دعوت کرده است، هر چند برای خودش تاویل داشته باشد، امّا اگر بدون تاویل باشد یاغی است.

این صحیح‌ترین نظریه‌ی ما اهل سنت است و طبق این نظریه کسانی که با علی س جنگیدند بر خطا بوده‌اند و این عقیده‌ی ائمه و فقها است و برخی گفته‌اند: آن جنگ یاغیان تأویل کننده بوده است و هنگامی که یحیی بن معین امام شافعی را به خاطر استدلال به سیره‌ی علی س مورد انتقاد قرار داد که چرا علی با یاغیان تأویل کننده جنگید؟ و گفت: آیا ممکن است طلحه و زبیر باهم از گروه باغیان باشند؟ امام احمد در پاسخ گفت: وای بر تو! برای شافعی در آن حالت چه کاری دیگر ممکن بود.‌ یعنی: اگر به سیرت علی س اقتدا نمی‌کرد دیگر دلیلی از سنّت خلفای راشدین در مورد جنگ با یاغیان وجود ندارد. در ادامه ‌ابن تیمیه می‌گوید: نه ‌امام احمد و نه هیچیک از ائمه‌ی اهل سنت در این باره تردیدی ندارند.[٧٨٠]

اگر بگویند: عمار در جنگ صفین در میان سپاهیان علی کشته شد و قاتلان او در سپاه معاویه بودند و گروهی از اصحاب نیز در میان سپاه معاویه بوده‌اند، چطور ممکن است اصحاب پیامبر  ج به جهنّم دعوت دهند؟! پاسخ این است که ‌آنان گمان می‌کردند به بهشت دعوت می‌دهند و در این مسئله مجتهد بودند، بنابراین هیچ ملامت و سرزنشی متوجه آنان نیست و منظور از دعوت به بهشت دعوت به اسباب و موجبات بهشت یعنی اطاعت از امام بر حق است و عمار آن‌ها را به ‌اطاعت از علی دعوت می‌کرد، در حالی که علی امام واجب الإطاعه بود و کسانی که بر خلاف این دعوت می‌دادند، به دلیل توجیه و تأویل‌هایشان معذور بودند.[٧٨١]

نووی در شرح حدیث: «بؤسی ابن سمية تقتلك فئة باغية»[٧٨٢] می‌گوید: علما گفته‌اند: این حدیث برهانی آشکار است بر اینکه علی س بر حق بود و گروه مقابل ایشان طغیانگر بودند، امّا هر دو گروه مجتهد بوده‌اند، لذا گناهکار نیستند و در این روایت ‌یکی از معجزات آشکار پیامبر  ج از چند جهت مشهود است، از جمله: عمار کشته خواهد شد، او را مسلمانان خواهند کشت، آن دسته که عمار را می‌کشند یاغی هستند، صحابه با هم خواهند جنگید، به دو گروه یاغی و غیریاغی تقسیم خواهند شد، همه این‌ها همانند روشنایی صبح اتفاق افتاد و این حدیث قول کسی است که از هوا و هوس سخن نمی‌گوید، سخن او وحی است که به ‌او وحی می‌شود.[٧٨٣]

٥- از ابوسعید خدری روایت است که پیامبر  ج فرمود: «تمرّق مارقة عند فرقة من المسلمين ‌يقتلها اولي الطائفتين بالحق»: (امت من دو گروه خواهد شد که ‌از بین دو گروه، از دین برگشته‌گانی پیدا می‌شود که کشتن آن‌ها را گروه شایسته‌تر و نزدیک به حق بر عهده خواهد گرفت) و در روایتی دیگر آمده: «تمرق مارقة في فرق من الناس فيلي قتلهم اولي الطائفتين بالحق»: (بدعت گذارانی در هنگام پراکندگی مسلمانان از دین خارج خواهند شد که کشتن آن‌ها را گروه شایسته‌تر به حق بر عهده خواهد گرفت).

در روایتی دیگر آمده: «يخرجون علي فرقه مختلفة‌ يقتلهم أقرب الطائفتين من الحق»: (در هنگام اختلاف و تفرقه، گروهی پیدا می‌شوند که خروج و شورش می‌کنند و گروه نزدیکتر به حق آن‌ها را می‌کشد). منظور از اختلاف، اختلاف بین علی و معاویه ب است[٧٨٤] و منظور از کسانی که ‌از دین خارج می‌شوند اهل نهروان هستند که در جنگ صفین در سپاه علی بودند و بعد از این که علی و معاویه بر تحکیم دو حکم به توافق رسیدند، آن گروه شورش و خروج کردند و گفتند: علی و معاویه همچون دو اسب به سوی کفر از یکدیگر سبقت گرفتند، معاویه زمانی که با علی جنگید کافر شد و علی با قبول حکمیت کافر شد. همچنین طلحه و زبیر را نیز تکفیر کردند، در نتیجه گروهی را که با آن‌ها بودند را کشتند، بنابراین می‌گوییم پیامبر  ج شهادت داده که علی و همراهانش بر حق بوده‌اند و این از معجزات پیامبر است، چون خبر از حادثه‌ای داده بود که در آینده ‌اتفاق خواهد افتاد و اتفاق هم افتاد و در این حدیث به وضوح خلافت علی مورد تأیید قرار گرفته است، بنابراین می‌توان گفت مخالفان او بر خطا و اشتباه بوده‌اند.[٧٨٥]

[٧٧١]- سنن ابی داود(٤/٢٠١)؛ترمذی(٥/٤٤).

[٧٧٢]- سنن ابوداود ٤/٢٠١ ترمذی ٥/٤٤ و گوید «حسن» صحیح.

[٧٧٣]- صحیح ابن حبان، ش /٦٦٥٧، طبرانی فی الکبیر /٦٤٤٢ السلسله‌الصحیحه ١/٧٤٢ – ٧٤٩ البانی.

[٧٧٤]- عقیده‌اهل السنة و الجماعه ٢/٦٨٦.

[٧٧٥]- السنة، عبدالله بن حنبل /٢٣٥.

[٧٧٦]- این رساله به صورت خطی در کتابخانه‌ی ظاهری است، به نقل از عقیده‌ی اهل سنّت و الجماعت ٢٤/٢٨٦.

[٧٧٧]- شرح الطحاویه، ص٥٤٥، سلسلة الصحیحة (١/٧٤٢-٧٤٩)

[٧٧٨]- بخاری، ش/٤٤٧.

[٧٧٩]- مسلم، ش /٢٢٣٥.

[٧٨٠]- مجموع الفتاوی ٤/٤٣٧ – ٤٣٨.

[٧٨١]- فتح الباری ١/٥٤٢.

[٧٨٢]- مسلم، ش /٢٢٣٥

[٧٨٣]- شرح نووی بر صحیح مسلم ١٨/٤٠-٤١.

[٧٨٤]- شرح مسلم ٧/١٦٦.

[٧٨٥]- منهاج القاصدین فی فضل الخلفاء الراشدین، ابن قدامه /٦٥-٧٦ به نقل از عقیدة اهل السنة ٢/٦٨٣.