علی بن ابی طالب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه چهارم

فهرست کتاب

سیزدهم: داستان درخواست کاغذ از سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم تا چیزی بنویسد

سیزدهم: داستان درخواست کاغذ از سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم تا چیزی بنویسد

در صحیحین و دیگر کتاب‌های حدیث با روایت ابن عباس ثابت است که: وقتی رسول‌الله  ج بیمار شد، در حالی که برخی از صحابه در خانه‌ ایشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بیایید برای شما کاغذی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید). برخی گفتند: رسول‌الله  ج از درد بیماریش رنج می‌برد و در فشار است، قرآن در میان شماست و برای ما کافی است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخی گفتند: کاغذ بیاورید تا بنویسد که گمراه نشوید، برخی چیز دیگری می‌گفتند و سر و صدا بلند شد، پیامبر  ج فرمود: «برخیزید».

عبدالله می‌گوید: ابن عباس می‌گفت: مصیبت عظیم‌ بود که‌ دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول‌الله  ج کاغذی بنویسد. در روایت دیگری از ابن عباس است که گفت: روز پنج شنبه! تو چه می‌دانی که روز پنج شنبه چه روزی بود؟! آن روزی که درد به رسول‌الله  ج فشار آورد و گفت: «کاغذی بیاورید که برایتان چیزی بنویسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، بعد نزاع و جر و بحث کردند و نزاع در حضور هیچ پیامبری شایسته نیست، گفتند: او را چه شده؟ آیا هجران[٤٤٢] می‌گوید؟ خوب دقّت کنید که چه می‌گوید، از او بپرسید؟ در همین تردید بودند که فرمود: «مرا به حال خود بگذارید که ‌آن (حالی که دارم) برایم از آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید بهتر است». بعد آن‌ها را به سه چیز سفارش کرد: فرمود: «مشرکان را از جزیره‌ی عرب بیرون کنید، به هیئت‌های مهمان همان پاداشی که من می‌دادم بدهید» و سکوت کرد و سومی‌ را نگفت‌ یا گفت و (راوی) فراموش کرد.[٤٤٣]

در این روایت وتمام روایات صحیح هیچ ایرادی بر اصحاب رسول‌الله  ج وارد نیست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذکر می‌کنند، آشکارا باطل و بی‌اساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ داده‌اند و ادعاهایشان را رد کرده‌اند:

١- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر  ج بود نه اینکه قصد نافرمانی داشته باشند. قرطبی صاحب کتاب «المفهم» می‌گوید: سبب اختلاف در اجتهاد جایز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و ‌یا نظریه‌ی ‌یکی از دو طرف بر حق است و طرف دیگر گنه کار نخواهد بود، حتّی آن طور که در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.[٤٤٤] سپس می‌گوید: پیامبر آنان را مذمّت و سرزنش نکرد، بلکه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذارید، برایم بهتر است».[٤٤٥] شبیه‌ این ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا که پیامبر  ج پس از جنگ به اصحاب گفت: «لا‌ يصلينّ أحد العصر إلا في بني قریظة»[٤٤٦]: (کسی از شما نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه). برخی گفتند: اگر نماز نخوانیم وقت نماز عصر از دست می‌رود، به همین استدلال نرسیده به بنی قریظه نماز عصر را خواندند. برخی گفتند: نماز نمی‌خوانیم مگر در همان جایی که رسول‌الله  ج دستور داده‌است؛ ولی پیامبر  ج هیچ‌یک از دو گروه را ملامت نکرد.[٤٤٧]

٢- ادعای شیعه مبنی بر اینکه می‌گویند، اختلاف صحابه موجب شد پیامبر  ج آن کاغذ را ننویسد و امّت از عصمت محروم شود!، باطل است، چون معنای این ادعا آن است که رسول‌الله  ج در ابلاغ امری که موجب حفاظت امّت از گمراهی می‌شد، کوتاهی کرده است و حکم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ‌ابلاغ نکرد و از دنیا رفته است، این ادعا با امر پروردگار که خطاب به پیامبر می‌فرماید:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧ [المائدة: ٦٧]

«ای رسول (خدا،) هر آنچه ‌از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن)، اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای (و ایشان را بدان فرا نخوانده‌ای. چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است، خداوند تو را از (خطرات احتمالی کافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ می‌دارد».

ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول‌الله  ج به گواهی و تأیید پروردگارش از این اتهام پاک و مبرا است که درباره‌ی ایشان می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨ [التوبة: ١٢٨]

«بی‌گمان پیغمبری، از خود شما، به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید. به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است».

خداوند متعال در این آیه، پیامبر  ج را به حریص بودن بر هدایت امتش توصیف فرموده، به طوری که می‌خواهد نفع دنیوی و اخروی به ‌امتش برسد.[٤٤٨]

وقتی که ‌این قضیه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر کسی ذره‌ای ایمان داشته باشد، شک نمی‌کند که پیامبر  ج تمام احکام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آن‌ها به ‌امّت خود حریصتر بوده است، همانگونه که ‌از جهاد و جان فدایی‌هایی که برای هدایت مردم کرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباری که‌ از ایشان روایت است، ما را به ‌این ‌یقین قطعی می‌رساند که رسول‌الله  ج در ابلاغ دستورات خداوند کوتاهی نکرده است و اگر آنطور که ‌ادعا می‌کنند، این نوشته ‌یا کاغذ آن قدر مهم بود که ‌امّت را از گمراهی و اختلاف تا قیامت مصون نگه می‌داشت، نه دین و نه عقل تأخیر آن را تا آن وقت نامناسب جایز نمی‌داند و هیچ عقل سالمی‌این را نمی‌پذیرد، حتّی اگر تا آن وقت به تأخیر می‌افتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترک نمی‌کردند.[٤٤٩] و به هیچ عنوان نمی‌توان تصور کرد که رسول‌الله  ج امر پروردگارش را ترک کند و ناگفته بگذارد.

حتّی اگر فرض کنیم پیامبر  ج آن را تا آن وقت به تأخیر انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتی که به نظرش رسید، باز هم به تأخیر افتاد، چه عاملی موجب شد که بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است که چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روایات أنس که در صحیحین آمده در روز دوشنبه وفات یافت[٤٥٠]، حادثه‌ی اختلاف صحابه به ‌اتفاق شیعه و سنّی در روز پنج شنبه بوده ‌است[٤٥١] و به اتفاق اهل سنت و شیعه رسول‌الله  ج آن کاغذ را ننوشت تا از دنیا رفت، بنابراین به خوبی روشن می‌شود که ‌آن از امور دین نبوده که پیامبر مأمور به ‌ابلاغ آن باشد و طبق آیات قرآن خداوند دینش را کامل کرده است و تمام نیازهای امّت بیان شده و آیات مذکور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنین نازل فرمود:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ [المائدة: ٣]

«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گام‌هایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».

ابن تیمیه می‌گوید: آن چه رسول خدا می‌خواست بنویسد از مواردی نبود که خداوند نوشتن‌ یا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر  ج واجب کرده باشد، چرا که ‌اگر چنین می‌بود بدون تردید پیامبر  ج امر خداوند را ترک نمی‌کرد، البته مصلحتی بوده که برای دفع اختلاف در مورد جانشینی ابوبکر می‌خواست بنویسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امری اجتناب ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد[٤٥٢]، به همین دلیل آنرا ننوشت. در جایی دیگر می‌گوید: داستان نام‌های که می‌خواست بنویسد در روایات صحیحین توضیح داده شده و از عایشه روایت است که رسول خدا  ج فرمود: «ادعي لي أباك و أخاك حتّی أکتب کتاباً، فإنّی أخاف أن‌ يتمنى متمنٍّ و‌يقول قائل: أنا أولى، و‌يأبى الله و المؤمنون إلا أبابكر»[٤٥٣]: (ای عائشه پدر و برادرت را برایم صدا کن تا نام‌های بنویسم که بیم آن دارم آرزو کننده‌ای آرزو کند و‌ یا کسی بگوید: من به خلافت سزاوارترم، در حالی که خداوند و مؤمنان کسی را نمی‌پذیرند به جز ابوبکر).

تا جایی که بعد از ذکر روایت می‌گوید: پیامبر  ج قصد کرد همان نام‌های را که عائشه ‌یادآور شده است بنویسد، امّا وقتی متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذیر است، یقین کرد که با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمی‌شود و خداوند مسلمانان را بر هر چه ‌اراده کرده است جمع خواهد نمود، به همین دلیل فرمود: «و‌يأبي الله و المؤمنون إلا أبابكر»[٤٥٤] (خداوند و مؤمنان کسی جز ابوبکر را قبول نمی‌کنند. امّا این که در روایت آمده: «لن تضلوا بعدي» دهلوی در توضیح آن می‌گوید: گفته‌اند: اگر مسأله مربوط به امور دینی نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید؟ جواب این است که واژه‌ی «ضلال» مفاهیم مختلف دارد که در اینجا منظور عدم خطر در تدبیر امور مملکت داری است و این که مشرکان را از جزیرةالعرب بیرون کنند و به هیئت‌های مهمان به همان صورتی که پیامبر پاداش می‌داد پاداش بدهند، سپاه اسامه را برای انجام مأموریت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور این بوده نه ‌انحراف از دین. ابوبکر بعد از پیامبر موارد فوق را به مرحله‌ی اجرا گذاشت.[٤٥٥]

٣- ابن تیمیه درباره‌ی این سخن ابن عباس: «مصیبت بزرگی بود که نگذاشتند رسول خدا  ج آن نامه را بنویسند»[٤٥٦] می‌گوید: آری اینکه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصیبت بزرگی بود و مصداق آن مصیبت، کسانی هستند که در حقّانیت خلافت ابوبکر شک دارند و دیگر اینکه خلیفه بر حق کیست؟ بر هر کس پوشیده مانده، برایش مصیبت بزرگی است، چون اگر نام‌های نوشته می‌شد شک و تردید بر طرف می‌گردید، امّا برای کسانی که معتقدند خلافت ابوبکر حق است، هیچ مصیبتی نیست.[٤٥٧] و این حقیقت زمانی بیشتر روشن می‌شود که توضیحات ابن عباس در این باره را بعد از به وجود آمدن فرقه‌های هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهیم و ابن تیمیه[٤٥٨] و ابن‌حجر[٤٥٩] این توضیحات را نقل کرده‌اند.

٤- اما ادعای آن‌ها مبنی براینکه پیامبر  ج می‌خواست در آن کاغذ موضوع خلافت و جانشینی علی را بنویسد، همانگونه که برخی از روافض بر این باورند که قضیه نوشتن کاغذ هیچ تفسیر معقول دیگری جز این ندارد، در حقیقت این ادعا باطل است و هیچ اساسی ندارد. ابن تیمیه می‌گوید: آنانی که معتقدند پیامبر  ج قصد داشت در آن کاغذ بنویسد: علی بعد از من خلیفه است، به ‌اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبکر بعد از پیامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، امّا کسانی که معتقدند علی س به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، چون ادعا می‌کنند که قبلاً پیامبر  ج با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ‌ادعای آن‌ها مبنی بر اینکه می‌خواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نیازی به نوشتن آن کاغذ نبود که قبل از این با نصی آشکار و معروف علی را به خلافت تعیین کرده بود.[٤٦٠]

امّا اینکه سیّدنا عمر س را مورد طعنه قرار می‌دهند و می‌گویند: ایشان رسول‌الله  ج را متهم به هذیان گویی کرد و گفت: «انه‌یهجر»: (هذیان می‌گوید) و به درخواست پیامبر  ج توجّه نکرد و گفت: «حسبنا کتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ می‌گوییم: اوّل اینکه سیّدنا عمر س را متهم کرده‌اند که گفته: پیامبر  ج هذیان می‌گوید، این ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» که به معنای هجران است، اصلاً از سیّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلکه کسی دیگر از حاضران در جلسه‌ آن را گفته و روایاتی که در صحیحین آمده هیچ فردی را مشخص نکرده، فقط در این روایت آمده: «فقالوا: ماشأنها هجر؟».[٤٦١] به همین صورت با صیغه‌ی جمع آمده نه مفرد، به همین دلیل علماء و صاحب نظران نپذیرفته‌اند که ‌این سخن را سیّدنا عمر گفته باشد؛ ابن‌حجر می‌گوید: چنان به نظر می‌رسد که ‌احتمال سوم قرطبی که می‌گوید: احتمالاً‌ یکی از تازه مسلمان‌هایی که در جلسه حضور داشت این حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر کس درد فشار می‌آورد، حرف‌هایش را نمی‌نوشتند و به جای نوشتن حرف‌ها به خود بیمار بیشتر توجّه می‌کردند.

دهلوی می‌گوید: از کجا ثابت است که گوینده‌ این خبر عمر س بوده، در حالی که ‌اکثر روایات با صیغه جمع آمده است.[٤٦٢] ثابت و صحیح همان است که با لفظ سؤالی آمده «أهجر»: (آیا هجران می‌گوید) بر خلاف برخی دیگر از روایات است که با الفاظ «هجر، ‌یهجر» این روایت و دیگر روایات به جز همان روایتی که به صورت سؤالی آمده ‌از نظر محدثان و محققان و شارحان حدیث از جمله قاضی عیاض،[٤٦٣] قرطبی،[٤٦٤] نووی[٤٦٥] و ابن حجر[٤٦٦] مرجوح و غیر صحیح است. همه ‌این بزرگواران تصریح کرده‌اند که ‌این عبارت به صورت استفهام انکاری در پاسخ کسی بوده که می‌گفت: ننویسید.[٤٦٧]

قرطبی بعد از اینکه دلایل عصمت پیامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذکر کرده، می‌گوید: این حقیقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلی مسلّم ثابت بوده، بنابراین محال است که این گفته آن‌ها: «أهجر» از روی شک و تردید در زمان بیماری پیامبر  ج بوده باشد، فقط آن سخن را برخی به صورت انکار، خطاب به کسی‌ یا کسانی گفتند که در آوردن چرم و دوات برای نوشتن توقف کردند، گویا به کسی که در آوردن قلم و کاغذ تأخیر می‌کرد، می‌گفتند: چگونه توقف می‌کنی؟ آیا گمان می‌کنی هجران می‌گوید؟ توقف نکن، زود باش چون او فقط حق می‌گوید نه هجران! [٤٦٨] از قرینه کلام به وضوح فهمیده می‌شود که صحابه هجران گویی را از پیامبر مطلقاً نفی می‌کنند و آن‌ها این جمله را به صورت استفهام گفتند و هر کس - حتّی مخالفان - همه روایت صحیح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمی‌تواند در این حقیقت شک کند، با این توضیح باطل و بی‌اساس بودن ادعای روافض آشکار می‌شود.[٤٦٩]

٥- اما ادعای آن‌ها مبنی بر اینکه سیّدنا عمر با رسول‌الله  ج مخالفت کرد و گفت: کتاب خدا در نزد شماست و برای ما کافی است و از سخن پیامبر  ج که می‌خواست نوشته‌ای به جای گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب این شبهه بی‌اساس این است که عمر بن خطّاب و دیگر اصحابی که با ایشان هم‌رأی بودند، اینگونه فهمیده بودند که فرموده‌ی پیامبر  ج از باب ارشاد به ‌اصلح بوده است و علماء و صاحب نظرانی مانند: قاضی عیاض،[٤٧٠] قرطبی،[٤٧١] نووی[٤٧٢] و ابن حجر[٤٧٣] به ‌این واقعیت اشاره کرده‌اند.

وانگهی بعد از آن صحت اجتهاد عمر س به ‌اثبات رسید، چون رسول‌الله  ج نوشتن آن را رها کرد و اگر واجب می‌بود، قطعاً رسول‌الله  ج نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترک نمیکرد، چون ایشان هیچ امری را که مأمور به تبلیغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترک نکرده، لذا این ‌یکی دیگر از موافقات عمر س (مواردی که حکم شریعت مطابق نظر عمر س بود) به حساب می‌آید و این که گفته ‌است: کتاب خدا برای ما کافی است، ردّی است بر حرف کسی که با سیّدنا عمر منازعه می‌کند، نه سخن و امر پیامبر  ج. این سخن از آن قسمت سخن ایشان که گفته‌ است: کتاب خدا در اختیار شماست، به خوبی روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظریه عمر بودند، از آنجایی که عمر س فردی دوراندیش، با بصیرت، دارای نظریه‌ای محکم و استوار بوده، متوجّه شده بود که ننوشتن آن بهتر است و این را بعد از آن گفت که متوجّه شده بود که ‌امر بر وجوب نیست و این سخن او برای مصلحتی شرعی رایج بوده که علماء در توجیه‌ آن سخنانی گفته‌اند، از جمله: دلسوزی نسبت به پیامبر  ج چون علیرغم شدّت بیماری، نوشتن مطالب برای ایشان مشکل بود و دلیل این مدعا آن است که می‌گوید: درد بر رسول‌الله  ج غلبه کرده است، به همین علّت ناپسند دانست که رسول خدا  ج در آن حالت سخت به تکلیف و مشقّت بیفتد.[٤٧٤] و این در حالی بود که همه‌ی آنان می‌دانستند خداوند متعال در قرآن فرموده‌است:

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ [الأنعام: ٣٨]

«در کتاب هیچ‌چیز را فروگذار نکرده‌ایم (و همه‌چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته‌ایم)».

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ٨٩ [النحل: ٨٩]

«و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیانگر همه‌چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان ‌یزدان) است».

امام نووی فرموده: در مورد این سخن سیّدنا عمر تمام علماء و شارحان حدیث اتفاق نظر دارند که ‌از نشانه‌های درک بالا، فضایل و دقّت رأی او بوده است.[٤٧٥] در هر حال موضعگیری سیّدنا عمر در نوشتن آن کاغذ، اجتهاد وی به شمار می‌آید و مجتهد در دین معذور و در هر حال مأجور است، به دلیل اینکه رسول‌الله  ج می‌فرماید: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله ‌أجران و إذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر»[٤٧٦]: (هرگاه حاکم، حکمی نمود و در صدور حکمش اجتهاد کرد و خطا رفت به ‌او‌ یک پاداش داده خواهد شد). اگر چنین نیست چرا رسول‌الله  ج عمر را که در حضورش اجتهاد کرد، گنه کار ندانست و مذمّت نکرد و حتی طبق خواسته‌ی عمر چیزی ننوشت. این گونه باطل بودن طعنه‌ی طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در این حادثه ‌آشکار می‌گردد و پرده ‌از بی‌ارزش بودن ادعایشان برداشته می‌شود[٤٧٧].

[٤٤٢]- برخی کلمه «هجر» را به هذیان معنی می‌کنند که صحیح نمی‌باشد، زیرا کلمه «هجر» که از هجرت کردن گرفته شده و ماده‎ی «هجر» در قرآن و لغت به منظور طلب کردن چیزهای بهتر همراه با تحمل مشقت بکار رفته است. زیرا کسی که هجرت می‌کند به دنبال جا و مکانی بهتر است که هر هجرتی هم دارای سختی و مشقت است، «مُهجِر» یعنی هر چیز برتر. گفته می‎شود: «بعیر مُهجِر» یعنی شتر برتر، «نخلة مُهجِرة» یعنی درخت خرمای برتر و «عدد مُهجِرٌ» یعنی تعداد زیاد. واژه‎ی «مُهجِرة» هم به همین معنی است. گفته می‌شود: «فتاةمهجرة» یعنی دختری که در جمال و کمال بر دیگران برتری دارد، «ناقةٌ مُهجِرةٌ» یعنی شتری که در چاقی و در حرکت بر شترهای دیگر برتری دارد. و نیز گفته می‎شود: «نخلةٌ مهجر و مهجرةٌ» یعنی درخت خرمای بلند و بزرگ، «ذهبت الشجرة هَجراً» یعنی آن درخت، بلند و بزرگ شد، بنابر این هرکس به دنبال شتر قوی و سریع باشد، باید بهای زیاد آن را تحمل کند و هرکس میوه‎ی درخت خرمای بلند و بزرگ را بخواهد، باید مشقت صعود و دست یابی به میوه‎های آن و چیدن آن‌ها را تحمل کند. این بود کاربرد ریشه‎ای ماده‎ی «هجر» در لغت و قرآن که مبتنی بر جستجوی بهتر همراه با تحمل مشقت و سختی است. ولی در فرهنگ لغت‎ها مشتقات هر ریشه‎ی آن بدون در نظر گرفتن ارتباط آن‌ها با همدیگر و بیان استعمال ریشه‎ی آن‌ها جمع آوری شده‎اند که اگر کسی بخواهد کلمه‎ای را تفسیر کند، معنای آن را بدون در نظر گرفتن ریشه‎های آن بیان می‎کند و همین امر بعضی از مفسران و اهل لغت را به اشتباهات غیر قابل قبولی واداشته است و گمراهان در مسایل مختلفی با استناد به اقوال آنان به ایراد گرفتن از دین و تقبیح کار اصحاب پیامبر  ج پرداخته‎اند مثلا در استفسار اصحاب از پیامبر که گفتند: «ما له أهجر» هجر را به هذیان معنی کرده‎اند. اصحاب پیامبر  ج در جمله‎ی: «ما له اهجر» و «ان رسول الله یهجر» با لغتی که آن را می‎شناختند و آن را به کار می‌بردند از پیامبر  ج استفسار کردند. ماده‎ی «هجر» بمعنی جستجوی بهتر همراه با تحمل مشقت و سختی است. پیامبر  ج می‌خواست از اختلافی که در مورد جانشینی پیامبر  ج روی خواهد داد ـ و اصحاب تا زمان وقوع آن از آن خبر نداشتند ـ و موجب گمراهی بعضی از آنان می‎شود جلوگیری کند و کتابی را در این زمینه و در زمینه‎ی مسائل دیگر برای آنان بنویسد. انجام دادن این کار برای پیامبر  ج از تحمل تب شدیدی که داشت سخت‎تر بود و در نتیجه اصحابی که در آنجا حضور داشتند از روی دلسوزی این جمله را برای پیامبر  ج بکار بردند و از او خواستند که استراحت کند و خود را بدان مشغول نسازد، چون نوشتن کتاب بدین معنی بود که پیامبر  ج لب به سخن خود خواهد گشود و کلام مفصلی را به حاضران املا می‌کند که وی را به سختی می‎اندازد. اصحاب پیامبر  ج در مورد تردید خود نسبت به اجرای دستور آن حضرت چنین استدلال کردند که: «قرآن نزد شما است و کتاب خدا ما را بس است» و بدین ترتیب به پیامبر  ج اطمینان دادند که بعد از وی به قرآن کریم تمسک می‎جویند و بدان عمل می‎کنند و بدان مراجعه می‎نمایند و همین امر برای حفظ آنان از گمراهی کافی است. اصحاب پیامبر  ج به این ترتیب از آماده نکردن لوح و دوات عذر خواهی کردند. گفتن این جمله موجب خشمگین شدن هیچ یک از اصحاب نشد و هیچ گونه اسائه ادبی نسبت به پیامبر  ج در آن ندیدند که همین امر بر فهم نادرست برخی از لغویان و گمراهان دلالت می‎کند، چون اصحاب پیامبر  ج می‎خواستند کسی که به پیامبر  ج گفت: «أَعَدَل» بکشند، پس چگونه در مقابل توصیف وی به هذیان گویی سکوت می‎کنند و حتی بسیاری از آنان خود این سخن را بر زبان می‎رانند. آیا کار کسی که می‎خواهد برای آنان کتابی بنویسد، سپس به آنان پاسخ می‎دهد آنگاه آنان را به سه چیز سفارش می‎کند و در نهایت از آنان می‎خواهد که از نزد او بروند بر هذیان دلالت می‎کند؟ این فهم در واقع جزو هذیان گمراهان و کسانی است که با روح لغت آشنایی ندارند. پیامبر  ج در پاسخ کسانی که نسبت به وی دلسوزی می‎کردند و راحتی وی را می‎خواستند و او را مطمئن می‎ساختند که کتاب خدا نزد آنان است، فرمود: مرا رها کنید! آنچه که در آن به سرمی‎برم بهتر است از آنچه که مرا بدان دعوت می‎کنید. یعنی اینکه کتابی را برای شما بنویسم بهتر است از راحتی و ترک کتابتی که مرا بدان دعوت می‎کنید، چون بدون شک نگرانی پیامبر  ج نسبت به حوادثی که بعد از وی در میان امتش پدید می‎آیند و درخواست سلامتی آنان از هر فتنه‎ای بهتر و بزرگتر است از ترس آنان بر پیامبر  ج و حرص پیامبر  ج بر راحتی و سلامتی امت خود از نگرانی و ترس وی بر جان خودش بیشتر بود. و برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به مقاله‌ای با عنوان: «دلسوزی و ترحم اصحاب نسبت به پیامبر  ج (آیا عمر س به پیامبر نسبت هذیان داده‌اند یا شیعیان معنا را تحریف کرده‌اند؟) نویسنده: أبو مسلم/ عبد المجید العرابلی اردنی» در سایت اسلام تکس مراجعه کنید. www.islamtxt.com

[٤٤٣]- المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ٤/٥٥٩.

[٤٤٤]- المفهم لما أشکل، تلخیص کتاب مسلم ٤/٥٥٩.

[٤٤٥]- بخاری، ش/٤٤٣١.

[٤٤٦]- بخاری، ش/٤١١٩

[٤٤٧]- المفهم ٤/٥٥٩.

[٤٤٨]- تفسیر ابن کثیر ٢/٤٠٤.

[٤٤٩]- مختصر التحفة الاثنی عشریه/٢٥١، الانتصار للصحب و الآل/٢٨٨-٢٢٩.

[٤٥٠]- بخاری، ش /٤٤٤٨، مسلم، ش/٤١٩.

[٤٥١]- الانتصار للصحب و الآل /٢٢٩.

[٤٥٢]- منهاج السنة ٦/٣١٦.

[٤٥٣]- مسلم، ش/٢٣٨٧.

[٤٥٤]- منهاج السنة ٦/٢٣، ٢٥.

[٤٥٥]- مختصر التحفة اثنی عشریه/٢٥١.

[٤٥٦]- بخاری، ش/٤٤٣٢.

[٤٥٧]- منهاج السنة ٦ /٢٥.

[٤٥٨]- منهاج السنة ٦/٣١٦.

[٤٥٩]- فتح الباری ١/٢٠٩.

[٤٦٠]- منهاج السنة ٦/٢٥، الانتصار و الآل /٢٨١-٢٨٢-٢٨٣.

[٤٦١]- بخاری، ش/٤٤٣١.

[٤٦٢]- مختصر التحفه‌الأثنی عشریه /٢٥٠.

[٤٦٣]- الشفاء، ٢/٨٨٦

[٤٦٤]- المفهم، ٤/٥٥٩.

[٤٦٥]- شرح صحیح مسلم، ١١/٩٣.

[٤٦٦]- فتح الباری، ٨/١٣٣.

[٤٦٧]- الانتصار للصحب و الآل /٢٢٨.

[٤٦٨]- المفهم، ٤/٥٥٩.

[٤٦٩]- الانتصار للصحب و الآل/، ٢٨ و این منبع از بهترین کتاب‌هایی است که در شبهات شیعه مطالعه کرده‌ام. همانطور که در صفحات قبل ذکر کردیم این کتاب در سایت "کتابخانه عقیده" به اسم «دفاع از آل و اصحاب پیامبر» نوشته: دکتر ابراهیم رحیلی و ترجمه: دکتر عبدالرحیم ملازاده در دسترس می‌باشد.

[٤٧٠]- الشفاء، ٢/٨٨٧.

[٤٧١]- المفهم(٢/٥٥٩).

[٤٧٢]- شرح مسلم، ١١/٩١.

[٤٧٣]- فتح الباری، ١/٢٠٩.

[٤٧٤]- الشفاء، ٢/٨٨٨

[٤٧٥]- شرح نووی بر مسلم ١١/٩، الانتصار للصحب و الآل /٣٨٩-٢٩٠ تا ٢٩٢

[٤٧٦]- بخاری، /٧٣٥٢.

[٤٧٧]- الانتصار للصحب و الآل /٢٩٤-٢٩٥.