اوّل: بیعت علی با ابوبکر در خلافت
روایات زیادی دربارهی تأخیر بیعت علی با ابوبکر و به همین صورت دربارهی تأخیر بیعت زبیر بن عوام نقل شده است. لیکن بیشتر این روایات صحیح نیستند و در روایات صحیح آمده که علی و زبیر در همان ابتدای امر با ابوبکر صدیق س بیعت کردند. از ابوسعید خدری روایت کرده است: «بعد از آن که رسولالله ج وفات کرد، خطیبان انصار برخواستند و سپس داستان جمع شدن در سقیفیه را ذکر میکند[٤٧٨] و میگوید: بعد از جمع شدن انصار، گروهی از مهاجران نیز به سقیفیه آمدند و ابوبکر س بر منبر نشست و به مردم نگاهی کرد و علی را ندید، پرسید علی کجاست؟ در پی این چند نفر از انصار بدنبال او رفتند علی س که آمد، ابوبکر س گفت: تو پسر عمو و داماد رسول خدا هستی دنبالت فرستادم که کار ایشان – رهبری مسلمانان را – به عهده گیری، علی س گفت: ایراد و ملامتی نیست. ای خلیفهی رسول خدا ج و با او بیعت کرد، سپس متوجّه شد که زبیر هم حاضر نیست. پرسید: زبیر کجاست؟ زبیر را نیز آوردند. وقتی که آمد، ابوبکر گفت: تو پسر عمهی رسول خدا و حواری او هستی، میخواستم که این مسئولیت – رهبری مسلمانان– را بعد از او به عهده گیری، زبیر نیز گفت: هیچ ایراد و سرزنشی نیست، ای خلیفه رسولالله ج![٤٧٩] به این ترتیب این دو نفر هم که در میان جمع بیعت کنندگان نبودند، بیعت کردند.
آنچه بر اهمیّت و ارزش این حدیث صحیح دلالت میکند این است که امام مسلم به خاطر همین روایت پیش استادش حافظ محمد بن اسحاق ابن خزیمه[٤٨٠] میرود و دربارهی این حدیث سؤال میکند، ابن خزیمه حدیث را برایش مینویسد و میخواند، امام مسلم به استادش میگوید: آیا این حدیث به اندازه یک شتر یا گاو چاقی که برای قربانی به مکّه میبرند، ارزش دارد؟ ایشان میگویند: ارزشش تنهایک (شتریا گاو چاق) نیست، بلکه با ارزش یک کیسهی پولی که ده هزار دینار باشد برابری میکند، منظور این است که این حدیث گنج بزرگی است.
ابن کثیر در تعلیق بر این حدیث مینویسد: اسناد این حدیث صحیح و محفوظ است و در آن نکتهی بزرگی هست که علی س در روز اوّل یا دوّم وفات پیامبر ج بیعت کرده است و این حقیقتی انکار ناپذیر است، چون علی از ابوبکر در هیچ زمانی جدا نشده و قطع رابطه نکرده است و از شرکت در هیچ نمازی از نمازها تخلف نکرده،[٤٨١] بلکه تمام نمازها را پشت سر ابوبکر میخوانده است.
حبیب ابن ابی ثابت میگوید: «علی در خانهاش بود که مردی آمد و گفت: ابوبکر نشسته و بیعت میگیرد، علی تنها با یک پیراهن و بدون رداء و ازار به مسجد آمد و به دلیل آن که تأخیر در بیعت را ناپسند میدانست، عجله داشت، با ابوبکر بیعت کرد و نشست و کسی را فرستاد ردایش را آورد و آن را پوشید.[٤٨٢]
عمرو بن حدیث از سعید بن زید سؤال کرد که چه زمانی با ابوبکر بیعت کردند؟ سعید گفت: در همان روزی که رسولالله ج وفات کرد، چون مسلمانان ناپسند میدانستند که یک روز بر آنان بگذرد و جماعتشان تحت رهبری فرد مشخصی نباشد. میپرسد: آیا کسی با ابوبکر مخالفت کرد؟ سعید گفت: خیر، بجز آنانی که مرتد شده بودند و یا نزدیک بود مرتد شوند! و خداوند متعال انصار را نجات داد و همه را بر بیعت با او جمع کرد و با او بیعت کردند، پرسید: آیا کسی از مهاجران بود که بیعت نکند؟ گفت: خیر، مهاجران بدون وقفه با او بیعت کردند.[٤٨٣]
از جمله چیزهایی که علی به ابن کواء و قیس بن عباد – وقتی به بصره آمدند و از ایشان سؤال کردند – گفت، این بود که: «اگر از پیامبر عهد و پیمانی میداشتم که خلافت را بر عهده گیرم، قطعاً با آنان میجنگیدم، امّا – این واضح است – که رسولالله ج کشته نشد و ناگهانی وفات نکرد، بلکه چند شبانه روز در بیماریش زنده بود که مؤذن میآمد و او را برای نماز باخبر میکرد و ایشان به ابوبکر دستور میداد که برای مردم به امامت نماز بخواند، این در حالی بود که مقام و منزلت مرا نیز میدید و در همان حال یکی از زنانش خواست نظرش را از اینکه ابوبکر را به عنوان پیش نماز تعیین کند، منصرف کند که خشمگین شد و نپذیرفت و فرمود: «أنتنّ صواحب يوسف مروا أبابكريصلّ بالناس»: (شما زنان همانهایی هستید که در اطراف یوسف بودند – حرف خودتان را میزنید – دستور دهید ابوبکر با مردم نماز گذارد). وقتی خداوند پیامبرش را به نزد خویش برد، امورمان را بررسی کردیم، ما نیز کسی را که رسولالله ج برای پیشوایی – امامت – دینی ما پسندید و تعیین کرد، برای پیشوایی دنیای خود انتخاب کردیم و برای امامت نماز که اصل اسلام و از مهمترین و بزرگترین امور و مقام دین است، ابوبکر را پسندیدیم و انتخاب کردیم، لذا ما هم با ابوبکر بیعت کردیم که شایستهی آن مقام بود و در بیعت با او حتّی دو نفر از ما اختلاف نداشتند، حتّی برخی از ما علیه برخی دیگر گواهی ندادیم –یکدیگر را رد نکردیم – و کسی از او اعلام بیزاری نکرد، من حق ابوبکر را ادا کردم وحق اطاعتش را شناختم و همراه او در لشکرها جنگیدم، هر چه در اختیارم قرار میداد میپذیرفتم و هر گاه مرا به جهاد میفرستاد میرفتم و با شلاقم در حضورش حدود را اجرا میکردم».[٤٨٤]
از جمله سخنانی که بر منبر کوفه در ثنا و مدح ابوبکر و عمر گفت، این بود که فرمود: «مسلمانان با خرسندی و رضایت با آن دو بیعت کردند و نخستین کسی که از فرزندان عبدالمطلب برای بیعت با آنها پیشی گرفت، من بودم»[٤٨٥].
روایاتی هست که به بیعت علی با ابوبکر در ابتدای امر اشاره دارد، هر چند با صراحت بیان نشدهاست؛ از ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف روایت است: عبدالرحمن بن عوف در کنار عمر بن خطاب بود، سپس ابوبکر بلند شد و سخنرانی کرد، و خودش را معذور دانست، و گفت: «به خدا سوگند هیچ روز و شبی حریص بر امارت (خلافت) نبودم و به آن تمایلی نداشتم و هرگز پنهانی یا آشکارا از خداوند متعال درخواست امارت نکردم ولکن از فتنه بیم دارم و میدانم که امارت برایم راحتی نخواهد داشت و کاری بس بزرگ به من واگذار شده است که توانایی آن را ندارم و راه و چارهای نیست جز امید به حمایت و یاری خداوند، (و خداوند میداند که) آروز میکردم نیرومندترین مردم امروز به جای من مسئولیّت این کار را به عهده میگرفت! مهاجران سخن و عذر ابوبکر را پذیرفتند و علی و زبیر گفتند: «ما از چیزی ناراحت نشدیم، جز این که ما از جلسهی مشاوره عقب ماندیم، در حالی که ما به خوبی میدانستیم بعد از رسولالله ج ابوبکر از همه به امارت و (خلافت) مستحقتر است، چون او رفیق غار، ثانی اثنین (دوّمی از دو تا) است و ما از شرف او آگاهیم و به بزرگی او معترفیم و پیامبر ج در زمان حیات خود به او دستور داد که برای مردم امامت کند».[٤٨٦]
از قیس عبدی روایت است: «آن روزی که علی س به بصره آمد، در سخنرانیاش حضور داشتم، خدا را سپاس و ستایش نمود و از پیامبر ج یاد کرد و خدماتی را که برای مردم انجام داده بود متذکر شد و گفت: بعد از آن که خداوند او را از این دنیا گرفت و مسلمانان مناسب دیدند که ابوبکر س را به عنوان خلیفه برگزینند، با او بیعت کردند و پیمان بستند و سالم ماندند، من نیز با او بیعت کردم و پیمان بستم و تسلیم شدم و مسلمانان نیز خشنود و خرسند و راضی به خلافت او بودند، من نیز خرسند و راضی بودم، او کار خیر انجام داد و تا مرگش مشغول جهاد بود، رحمت خداوند متعال بر او باد».[٤٨٧]
تردیدی نیست که علی س در هیچ وقت از ابوبکر صدیق س فاصله نگرفت و در هیچ جلسه و نشستی نبوده که شرکت نکند ویا رابطهاش قطع باشد، در مشاوره و تدبیر امور مسلمانان با او مشارکت داشت. ابن کثیر و جمعی از علماء بر این باورند که علی س پس از شش ماه یعنی: بعد از وفات فاطمه ل با ابوبکر س تجدید بیعت کرد و این بیعت نیز در روایات صحیح آمده است.[٤٨٨] به همین علت پس از بیعت دوّم برخی راویان گمان کردند علی س قبل از این بیعت نکرده بود، و این موجب شد که بیعت اوّل را نفی کنند و طبق قاعدهی اصولی ثابت کنند – در صورت صحت سند و متن – نفی کننده بر اثبات کننده مقدم است.[٤٨٩]
کتابی به نام: «الامام علی جدل الحقیقة و المسلمین الوصیة و الشوری» نوشته محمود محمد علی است که مؤلف ادعا میکند تحقیق نموده و حق را اثبات نموده، امّا (متأسفانه) مؤلف طبق منهج روافض مطالب را ذکر کرده است، در نتیجه سم را در عسل ریخته، بنابراین باید نسبت به آن هوشیار باشیم. این نویسنده بیعت علی را به چالش کشیده و ادعا میکند که علی طبق وصیّت رسولالله ج به خلافت سزاوارتر بوده است!
[٤٧٨]- مجمع الزواید ٥/١٨٣ رجال آن رجال صحیح است، البدایة و النهایة ٥/٢٨١ ابن کثیر گوید این إسناد صحیح و محفوظ است.
[٤٧٩]- المستدرک /٣/٧٦، سنن کبری بیهقی ٨/١٤٣ با دو سند صحیح.
[٤٨٠]- ایشان مولف کتاب صحیح ابن خزیمهاند.
[٤٨١]- البدایة و النهایة ٥/٢٣٩.
[٤٨٢]- الطبری ٣/٢٠٧ این اثر مرسل است و در سند آن سیف بن عمر متروک است و عبدالعزیز بن سیاه صدوق و به تشیع گرایش داشته است،
[٤٨٣]- تاریخ طبری ٣/٢٠٧ إسناد این روایت ضعیف است، نگاه کن به خلافة ابوبکر الصدیق تألیف عبدالعزیز بن سلیمان /٦٦.
[٤٨٤]- تاریخ الاسلام، عهدالخلافة الراشدة: /٣٨٩ إسناد آن ضعیف است، خلافة ابی بکر الصدیق عبدالعزیز سلیمان /٦٥.
[٤٨٥]- اسد الغابة، ٤/٦٦ – ١٦٧، خلافة ابی بکر /٦٦.
[٤٨٦]- البدایة و النهایة٦/٣٤١ إسناد آن جید است، خلافهابی بکر /٦٧.
[٤٨٧]- السنة، عبدالله بن احمد، ٢/٥٦٣ رجال إسناد ثقهاند.
[٤٨٨]- البدایة و النهایة٥/٤٩.
[٤٨٩]- البدایة و النهایة٥/٤٩.