هشتم: ولایت بصره
زمانی که عبدالله بن عامر والی بصره آنجا را ترک کرد و به سوی مکّه رهسپار شد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب س عثمان بن حنیف انصاری را به جای او به فرماندار بصره منصوب کرد، عثمان بن حنیف انصاری از منطقهاگاه بود، زیرا قبلاً عمر س او را برای تعیین مقدار خراج به آن جا فرستاده بود،[١٧٣١] عثمان بن حنیف به سوی بصره رفت و بدون جنگ وارد آن جا شد، امّا اهل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی بیعت کردند و وارد جماعت شدند و گروهی کنارهگیری نمودند و گفتند: نگاه میکنیم اهل مدینه چکار میکنند، ما نیز همانند آنها عمل میکنیم و گروه دیگر بیعت نکردند.[١٧٣٢]
بعد از آن که عثمان بن حنیف فرمانداری بصره را به عهده گرفت، طولی نکشید که لشکر طلحه و زبیر و عایشه قبل از جنگ جمل و کسانی که به قصد مطالبه خون عثمان بیرون آمده بودند وارد بصره شدند و اوضاع متحوّل گردید و جنگ شروع شد و آنگاه عثمان بن حنیف به سوی علی س رفت و او را در راهی که به بصره منتهی میشد کمی پیش از جنگ جمل ملاقات نمود و اینگونه فرمانداری عثمان بن حنیف در بصره پایان یافت.
اندکی پیش از جنگ جمل علی بن ابی طالب س به بصره رسید و مدت کوتاهی در آن اقامت گزید که در همین مدت جنگ جمل به وقوع پیوست - که در مورد آن به تفصیل سخن گفته خواهد شد- و هنگامیکه علی بن ابی طالب خواست از بصره خارج شود عبدالله بن عباس ب را فرماندار بصره قرار داد و به همراه عبدالله بن عباس زیاد بن ابیه را به عنوان مسئول گرفتن خراج در آن جا مقرر کرد و از آن جا که از مهارت کاری و زیرکی سیاسی زیاد با خبر بود علی س به ابن عباس فرمان داد که در کارها با زیاد مشورت کند،[١٧٣٣] و نیز علی نصایحی را به ابن عباس توصیه کرد؛ از جمله به او گفت: «تو را به تقوای الهی و رفتار عادلانه با کسانی که خداوند تو را مسئول آنها قرار داده توصیه مینمایم، در برخورد با مردم و فرامین خود با سعهی صدر با مردم رفتار کن و از کینه جویی دوری کن، زیرا کینهها دل را میمیراند و حق را میکشد و بدان که آنچه تو را به خدا نزدیک مینماید تو را از جهنم دور میکند و آنچه تو را به دوزخ نزدیک میکند از خداوند دورت مینماید و خداوند را بسیار یاد کن و از غافلان مباش»[١٧٣٤].
ابن عباس وظایف فرمانداری خویش را شروع کرد و او یکی از صحابههایی بود که به دانش وسیع و گستردهاش در فقه و تفسیر معروف است و ایشان مهارت خویش را در اداره امور با تحکیم و تثبت امنیت در سجستان که تابع ولایت بصره بود و تأمین امنیّت در ولایت فارس به اثبات رسانید، ایشان جهت برقراری امنیت در فارس زیاد بن ابیه را به عنوان فرماندار آن جا مقرر کرد و همچنین وقتی از بصره بیرون رفت زیاد را به جانشین خود در آنجا تعیین کرد و توانست از لحاظ امنیت آنجا را کنترل نماید، لذا عبدالله بن عباس یکی از مهمترین افراد علی س به شمار میآید و ایشان علی س را در مواقع خطرناک همراهی میکرد و خیر خواه و مدافع و مورد اعتماد امیر المؤمنین بود و از او مشورت میخواست. فرمانداری ابن عباس در بصره تا سال (٣٩هـ) ادامه یافت و رئیس پلیس و مسئول أخذ مالیات با او همکاری میکردند و در بعضی روایات آمده که او تا زمان کشته شدن علی س همچنان بر پست فرمانداری بصره باقی ماند، طبری در حوادث سال(٤٠هـ) میگوید: در این سال عبدالله بن عباس از بصره بیرون آمد و به مکه رفت، چنانکه بیشتر سیره نگاران همین را گفتهاند و بعضی این را انکار کرده و ادعا میکنند که او تا شهادت علی س از سوی او فرماندار بصره بود و بعد از کشته شدن علی س هم وقتی که حسن س با معاویه صلح کرد ابن عباس بصره را ترک گفت و به مکه رفت.[١٧٣٥]
ویژگیهای یک رهبر ربانی از قبیل علم و هوشیاری و بردباری و قاطعیت و دیگر صفتهای رهبری در شخصیت ابن عباس فراهم بودند، امّا از آن جا که پیامبر ج برای او دعا کرده بود که خداوند آگاهی دینی و علم تفسیر قرآن را به او ارزانی نماید به علم و فقه معروف بود و همچنین عامل دوم شهرت او در فقه و تفسیر این بود که ایشان علم را از بزرگان صحابه فرا گرفته بود و توانایی خاصی در اجتهاد و استنباط داشت و به تفسیر اهمیت زیادی میداد و در تعلیم شاگردانش روش ویژه و بارزی داشت و برای نشر و گسترش علم و دانش بسیار کوشا بود و به همین منظور سفرهایی انجام داد و نیز مدتی طولانی زیست، همچنین از عوامل شهرت ایشان نزدیکی او به عمر س بود، زیرا وقتی عمر س متوجه هوش سرشار و نجابت ایشان شد توجه خاصی به او مبذول داشت و او را نزدیک خود مینشاند و با او مشورت میکرد و اگر در مورد آیات دچار مشکلی میشد رای و نظر او را میپذیرفت، و ابن عباس که هنوز هم جوان بود برخورد و رفتار عمر س او را تشویق میکرد، بیشتر به تحصیل علوم بپردازد و پیشرفت نماید.
عامر شعبی از ابن عباس ب روایت میکند که گفت: پدرم به من گفت: پسرم میبینم امیر المؤمنین تو را به خود نزدیک میکند و با تو تنها مینشیند و سخن میگوید و وقتی با اصحاب رسول خدا رایزنی مینماید نظر تو را نیز میخواهد، بنابراین تو را به سه چیز سفارش میکنم: از خدا بترس و هیچ رازی از رازهای امیر المؤمنین را فاش مکن و هیچگاه با او دروغ مگو و پیش او غیبت هیچ کس را مکن[١٧٣٦].
عمر س او را در کنار بزرگان صحابه ش جای میداد، چون میدانست که او تیزفهم است و فکر خوبی دارد و استدلالهای دقیقی مینماید، ابن عباس ب میگوید: عمر س مرا همراه با اصحاب پیامبر ج سؤال میکرد و میگفت: چیزی نگو تا آنان سخن بگویند، وقتی من سخن میگفتم میگفت: شما نمیتوانید سخنی مثل این جوان بگوئید، [١٧٣٧] از آن جا که ابن عباس خیلی با ادب بود هر گاه در مجلسی مینشست که افراد بزرگتر از او در آن جا حضور داشتند، سخن نمیگفت مگر وقتی که به او اجازه سخن گفتن داده میشد. عمر س این را احساس میکرد و او را تشویق میکرد که حرف بزند و در راه فراگیری علم و دانش تشویق شود،[١٧٣٨] عمر س جلسهای تشکیل میداد و جوانان را تعلیم میداد و از میان همه جوانان ابن عباس نزد عمر س مقدّم بود، عبدالرحمان بن زید میگوید: عمر بن خطاب س وقتی نمازهای نفل را تمام میکرد در جایی متعلق به او که درآنجا خرما خشک میکردند وارد میشد و به دنبال جوانانی میفرستاد که قرآن را خوانده بودند، یکی از این جوانان ابن عباس بود، آنگاه جوانان میآمدند و قرآن میخواندند و آن را از یکدیگر فرا میگرفتند، وقت ظهر ما بر میگشتیم، میگوید: قرآن خواندند تا اینکه به این آیه رسیدند که میفرماید:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧﴾ [البقرة: ٢٠٦-٢٠٧]
«و هنگامیکه بدو گفته میشود: از خدا بترس (و اقوال و افعال برابر دار، و به جای افساد اصلاح کن)، عظمت (و نخوت، سراپای) او را فرا میگیرد و (غرور) گناه (او را به بزهکاری وادار) میکند. پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جایگاهی است. در میان مردم کسییافته میشود که جان خود را در برابر خوشنودی خدا میفروشد (و رضایت الله را بالاتر از دنیا و مافیها میشمارد و همه چیز خود را در راه کسب آن تقدیم میدارد) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است».
پس از قرائت این آیه ابن عباس به یکی از کسانی که در کنارش بودند گفت: دو مرد با یکدیگر درگیرد شدند، عمر س سخن ابن عباس را شنید و گفت: چه گفتی؟ او گفت: چیزی نیست ای امیرالمؤمنین، گفت چه گفتی؟ دو مرد با یکدیگر درگیر شدند؟ عبدالرحمان بن زید میگوید: وقتی ابن عباس ب این را دید گفت: به نظر من در اینجا کسی که به تقوای الهی امر میشود و عظمت و نخوت او را فرا میگیرد و به گناه وادار میکند و کسی که جان خود را در برابر خوشنودی خدا میفروشد، این یکی بلند میشود و دیگری را به تقوای الهی فرمان میدهد و وقتی او قبول نکند و تکبر و نخوت او را وادار به گناه نماید، این میگوید: من خویشتن را خریداری میکنم و اینگونه دو مرد با هم درگیر میشوند، آنگاه عمر س گفت: آفرین بر تو ای ابن عباس[١٧٣٩].
عمر س ابن عباس را در مورد چیزی از قرآن میپرسید و میگفت: غواصی کن ای غواص،[١٧٤٠] بلکه هر گاه قضایای مشکل نزد عمر س مطرح میشد به ابن عباس ب میگفت: قضیه مشکلی برای ما پیش آمده و تو برای آن قضه و امثال آن درست شدهای، آنگاه نظر ابن عباس را میپذیرفت و هرگاه قضیهی پیچیدهای پیش میآمد، او جز ابن عباس را فرا نمیخواند،[١٧٤١] از سعد بن ابی وقاص روایت است که گفت: هیچ کسی را ندیدهام که چون ابن عباس دارای حضور ذهن علم و بردباری باشد و عمربن خطاب س را دیدم که او را برای حل مسائل مشکل فرا میخواند و میگفت: مسئله مشکلی برایت مطرح میشود و وقتی ابن عباس آن را حل میکرد عمر از سخن او فراتر نمیرفت و حال آن که اهل بدر و مهاجرین و انصاری حضور داشتند،[١٧٤٢] و عمر س ابن عباس را اینگونه توصیف میکرد و میگفت: این جوان بزرگی است، زبانی گویا و قلبی خردمند دارد،[١٧٤٣] و طلحه بن عبیدالله میگوید: هیچگاه عمربن خطاب را ندیدم که کسی را بر ابن عباس مقدم بدارد،[١٧٤٤] و ابن عباس همواره همدم و مصاحب عمر س بود و به شدت علاقه مند بود که از او سؤال کند و از او یاد بگیرد، از این رو ابنعباس ب بیش از همه صحابه تفسیر و دانش عمر س را نقل و روایت کرده است و بعضی از علما گفتهاند: ابن عباس بیشتر علم و دانش خود را از عمر س فرا گرفته است، خداوند از همه آنان راضی و خوشنود باد.[١٧٤٥]
عمر س با اهتمام به ابن عباس او را کمک میکرد تا در راه علم پیشرفت کند، به خصوص در تفسیر،[١٧٤٦] بنابراین مدرسهی مکّی در دوران تابعین به حضور دانشمند امّت و ترجمان قرآن حضرت ابن عباس ب مفتخر گردید،[١٧٤٧] و ابن عباس در دوران خلافت عثمان س از مقربان خلیفه بود و ایشان س ابن عباس را در سال شهادتش سرپرست کاروان حج منصوب کرد تا حج را همراه مردم بگذراند،[١٧٤٨] امّا میبینیم که بعضی از کسانی که تحت تأثیر مکتب خاورشناسی قرارگرفتهاند سیمای زیبای دانشمند امّت را مشوّه کرده و دروغها و یاوههایی را به ایشان نسبت داده و سیرهی ایشان را لکه دار جلوه میدهند، ولی باید دانست که مکتب خاورشناسی در بخش مربوط به دوران خلفای راشدین و تاریخ صدراسلام ادامه دهندهی راه مورخین امّامیه و شیعیان افراطی است که روایات و اخبار دروغین از سوی خود ساخته و سیرهی صحابهی کرام را با آن آلودهاند، آنگاه پس از آنها مستشرقین آمدند و این اخبار و روایت دروغین را زنده کردهاند و با شیوهی جدیدی ارائه میکنند و با این حال (به منظور زیبا جلوه دادن زشتیهای خود) دم از واقعگرایی و منطق و پژوهش علمی میزنند، حال آن که همه اینها دروغ هستند، امّا متاسفانه بسیاری از پژوهشگر نمایان و ادیبان و مورخین تحت تأثیر آن قرارگرفتهاند، از این رو در کتابهای معاصر تاریخ و ادبیات که به دور از شیوه اهل سنّت و آغشته به شیوهی مستشرقین میباشند، میبینید که به صورت عجیبی سیمای صحابه تخریب شده است، به عنوان مثال این کتابها ادعا کردهاند که عبدالله بن عباس ب اموال مسلمین را در بصره به یغما برده است و به پسر عمویش علی س خیانت کرد و همراه با این اموال مسروقه به مکه گریخته و بعد از آن که با علی بوده میخواسته به معاویه بپیوندد،[١٧٤٩] آری طه حسین در کتابش الفتنهالکبری (علی و بنوه) با کمال بیشرمیاین را ذکر کرده است و عباراتی که طه حسین در کتابش (علی و بنوه) آورده برخی به صورت ذیل میباشند:
١- طه حسین میگوید: ابن عباس از امور دینی و دنیوی آگاه بود و در میان بنیهاشم و قریش جایگاه ویژهای داشت وچنین جایگاهی سزاوار بود که او را از انحراف نسبت به پسر عمویش مصون دارد.[١٧٥٠]
٢- ابن عباس ب دید که ستاره پسر عمویش در حال غروب است و ستاره معاویه درخشش میگیرد بنابراین در بصره نشست و بیش از اینکه به پسر عمویش فکر کند به خودش میاندیشید.[١٧٥١]
٣- و میگوید: گرچه ابن عباس ب مدت کوتاهی پسر عمویش را فراموش کرد، امّا نه کم و نه بیش خویش را فراموش نکرد و خود را در جایگاهی قرار نداد که بایستی مدت کوتاهی در آن قرار میداد و آن اینکه از طرف علی فرماندار یکی از شهرهای مسلمین باشد.[١٧٥٢]
دیگر دروغها و یاوههایی که گویندگان آن بر روایات ضعیف و ساختگی تکیه کردهاند و برای ابن عباس همین افتخار کافی است که پیامبر ج به او گفت: بار خدایا او را تفسیر قرآن بیاموز و او را در دین آگاهی بده.[١٧٥٣]
بعد از آن که علی س بصره را به قصد کوفه ترک کرد، ابن عباس همچنان فرماندار بصره بود و اندکی پیش از جنگ صفین به علی س پیوست و زیاد را به عنوان جانشین خود در بصره مستقر کرد.[١٧٥٤]
ابن عباس در دوران فرمانداری خود کارهای متعددی انجام داد که مهمترین آن ترتیب امور سجستان بود. فرماندار سجستان به دست گروهی از شورشیان کشته شد، آنگاه ابن عباس به دستور علی س مجموعهای از لشکریان بصره را به آن جا فرستاد و آنها توانستند در آن جا شورشیان را سرکوب کنند و امنیت را در آنجا بر قرار نمایند[١٧٥٥] همان طور که ابن عباس و لشکریان بصره در جنگ صفین در کنار علی س نقش چشم گیری ایفا کردند[١٧٥٦].
همچنین ابن عباس ب امور بعضی از مناطق تابعه را ترتیب داد و از سوی خود بر آن جاهها فرماندهانی تعیین کرد، ایشان زیاد بن ابیه را به فارس فرستاد و زیاد امور فارس را سامان بخشید و توانست اهالی آن را پس از نافرمانی ادب کند،[١٧٥٧] در ایام فرمانداری ابن عباس اهل اصطخر خیانت کردند، لذا ایشان به جنگ با آنها برخاست و ادبشان کرد و در سال (٣٨هـ) معاویهابن ابی سفیان مردی را به بصره فرستاد تا در میان مردم آنجا برای معاویه تبلیغات کند و مردم را به او فراخواند، امّا زیاد بن ابیه نایب ابن عباس توانست با آن مرد مقاومت کند و او را تعقیب نماید و در نهایت موفق شد و آن مرد در یکی از خانههای بصره کشته شد[١٧٥٨].
ابن عباس علی س را در بسیاری از فعالیتها و تحرکات ایشان در نواحی عراق همراهی میکرد و هرگاه اتفاقی میافتاد و ابن عباس در بصره بود. علی س با فرستادن نامه او را آگاه میکرد و علی س همواره با ابن عباس نامه نگاری میکرد و در بسیاری از قضایا نظر وی را جویا میشد و همچنین ابن عباس ب در مورد امور فرمانداری خویش برای علی س نامه مینوشت و در سال (٣٨هـ) علی س ابن عباس را به نیابت از خود به حج فرستاد و طبق نظر طبری تا زمان به شهادت رسیدن علی س ابن عباس فرماندار بصره بود و در ایام خلافت علی س و الی بصره دارای مجموعهای همکار داشت که قاضی و رئیس پلیس و مسئول جمع آوری مالیات از زمره آنان بودند و همچنین مجموعه از شهرهای فارس تابع ولایت بصره بودند.
از آنچه گذشت برای ما روشن میشود که علی بن ابی طالب س بعد از بیعت با مردم بلافاصله ابن عامر فرماندار عثمان در بصره را عزل کرد و به جایش عثمان بن حنیف را قرار داد، امّا واقعه جمل در بصره وضعیت بغرنج و پیچیدهای ایجاد کرد که در نتیجه بصره از تسلّط عثمان خارج شد و عثمان بن حنیف به ناچار بصره را تا وقتی که علی س آمد ترک کرد و بعد از جنگ جمل علی س امور بصره را سامان داد،[١٧٥٩] همان طور که به دنبال حرکت خوارج نابسامانیهایی در بصره پدید آمد و همچنین در اثنای تلاش معاویه برای مسلط شدن بر بصره بحران در آن بوجود آمد، امّا با وجود این بصره همچنان به عنوان یکی از ایالتهای تابع خلافت علی س در دوران حکومتش باقی ماند و مخالفانش نتوانستند بر آن چیره شوند،[١٧٦٠] و توانمندیهای فرماندهی و رهبری ابن عباس در بصره آشکار گردید و ابن عباس ب از همراهی علی س سودمند شد و از ایشان بسیار متأثر گردید و علی س گاه گاهی به موعظه و راهنمایی و نصیحت وی میپرداخت تا جایی که ابن عباس میگوید: بعد از سخن پیامبر خدا ج از سخن هیچ کسی چنان استفاده نبردهام که از نامهی علی استفاده کردم و برایم نوشت بود: «انسان به خاطر از دست دادن آنچه نتوانسته به دست بیاورد ناراحت میشود و از موفقیتها شاد میگردد، بنابراین باید برای موفقیتهای آخرت شاد شوی و به خاطر از دست دادن امور آخرت متأسف شوی و برای آنچه از دنیا به دست آوردهای نباید زیاد خوشحال شوی و به خاطر از دست دادن دنیا غمگین مباش و باید دغدغه خاطرت برای پس از مرگ باشد».[١٧٦١]
ابن عباس اهل شب زنده داری بود، از ابن ملیکه روایت است که گفت: از مکه تا مدینه با ابن عباس همراه شدم، او دو رکعت نماز میخواند، آنگاه نیمه شب بلند میشد و قرآن را با ترتیل میخواند و به شدت گریه میکرد و مینالید،[١٧٦٢] و ایشان س به قدری گریه میکرد و اشک میریخت و اثر اشکهایش بر گونههایش نمایان بود، از ابی رجاء روایت است که گفت: ابن عباس را دیدم در حالی که زیر چشمانش از فرط گریه کردن همچون تسمههای خشک کفش بود.[١٧٦٣] همچنین ابن عباس روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت، از سعیدبن ابی سعید روایت است که گفت: نزد ابن عباس بودم مردی آمد و گفت: ای ابن عباس، چگونه روزه میگیری؟ گفت: روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگیرم، گفت: چرا؟ چون اعمال در این دو روز به نزد خدا برده میشوند، بنابراین دوست دارم در حالی اعمال من نزد خدا برده شوند که روزه هستم.[١٧٦٤]
ابن عباس بزرگ منش و سخاوتمند و بخشنده بود و جایگاه و مقام پیشکامان را گرامی میداشت، ابو ایوب انصاری س گرفتار بحرانی مالی قرار گرفت و بدهکاری بر دوش او سنگینی میکرد، نزد ابن عباس رفت، ابن عباس خانهاش را برای او خالی کرد و گفت: با تو همان کاری میکنم که شما برای رسول خدا ج انجام دادی، سپس گفت: چقدر بدهکار هستی؟ ابوایوب گفت: بیست هزار، ابن عباس چهل هزار و بیست برده و هر چه در خانه داشت به او داد.[١٧٦٥]
ایشان از شیواترین مردم بود و قدرت عجیبی در تفهیم شنوندگان داشت، اعمش میگوید:
ابووائل به میگفت: ابن عباس ب که در موسم حج امیر ما بود سخنرانی کرد و از سورهی نور آغاز کرد، آیه را میخواند و تفسیر میکرد، من میگفتم: تاکنون سخنی مثل سخن این مرد نشنیدهام، اگر فارس و روم و ترکها سخنان او را بشنوند مسلمان میشوند،[١٧٦٦] همچنین ابن عباس از زیباترین و شیواترین و آگاهترین مردم بود، مسروق میگوید: هرگاه ابن عباس ب را میدیدم میگفتم: زیباترین مردم است و وقتی حرف میزد میگفتم شیواترین مردم است و وقتی حدیث میگفت، میگفتم بزرگترین مردم است،[١٧٦٧] قاسم بن محمد میگوید: هیچگاه در مجلس ابن عباس سخن پوچی را نشنیدهام،[١٧٦٨] و ایشان پیش از مرگ نابینا شد و در این مورد شعر سرود:
إن يأخذ الله من عيني نورهما
ففي لساني وقلبي منهما نور
قلبي ذكي وعقلي غير ذي دخل
وفي فمی صارم كالسيف مأثور[١٧٦٩]
اگر خداوند نور چشمانم را گرفته، در زبان و قلبم روشنایی چشمانم باقی هستند.
قلبم بیدار و عقلم سالم و زبانم چون شمشیر بران است.
ابن عباس ب نمونه شگفت انگیز یک عالم ربانی و رهبر ورزیده و فرمانده عادل است و او یکی از افراد موثر در حوادث زمان خود بود و خلاصه اینکه او یکی از بهترین نمونهها و الگوها برای وارثان پیامبران است.
[١٧٣١]- سیر اعلام النبلاء ٢/٣٢٠
[١٧٣٢]- خلافة علی عبدالحمید علی ص ١٠٧، تاریخ طبری ٥/٤٩٢
[١٧٣٣]- تاریخ طبری ٥/٥٨٠
[١٧٣٤]- وقعه صفین منقری ص ١٠٥، الولایة علی البلدان ٢/١٥
[١٧٣٥]- تاریخ طبری ٦/٥٦
[١٧٣٦]- الحلیه ١٠/٣١٨، تفسیر التابعین ١/٣٧٦
[١٧٣٧]- المستدرک ٣/٥٣
[١٧٣٨]- تفسیر التابعین ١/٣٧٧
[١٧٣٩]- تفسیر طبری ٤/٢٤٥، الدرالمنثور ١/٥٧١
[١٧٤٠]- فضائل الصحابهاحمد ١/٩٨١ ش ١٤٠
[١٧٤١]- تفسیر التابعین ١/٣٧
[١٧٤٢]- طبقات ابن سعد ٢/٣٦٩
[١٧٤٣] تفسیر التابعین ١/٣٧٩، فضائل الصحابه ١٥٥٥
[١٧٤٤]- طبقات ابن سعد ٢/٣٧٠
[١٧٤٥]- تفسیر التابعین ٢/٣٧٠
[١٧٤٦]- تفسیر التابعین ١/٥٠٦
[١٧٤٧]- فصل الخطاب فی سیرة امیرالمؤمنین عمربن خطاب صلابی ص ٢٢٠
[١٧٤٨]- تاریخ طبری ٥/٤٢٥- ٤٣١
[١٧٤٩]- اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ ص ١٩١
[١٧٥٠]- الفتنة الکبری (علی و بنوه) ص ١٢١
[١٧٥١]- منبع قبل ص ١٢٢
[١٧٥٢]- همان منبع ص ١٢٦
[١٧٥٣]- طبرانی ش ١٠٥٨٧
[١٧٥٤]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص ٢٠١، الولایة علی البلدان ٢/١٦
[١٧٥٥]- الکامل فی التاریخ ٢/٣٥١-٣٥٢
[١٧٥٦]- تاریخ طبری ٦/٥٢-٥٣
[١٧٥٧]- الاخبار الطوال، ص ٢٠٥، الولایة علی البلدان ٢/١٦
[١٧٥٨]- الولایة علی البلدان ٢/١٦
[١٧٥٩]- الولایة علی البلدان ٢/١٧
[١٧٦٠]- منبع سابق.
[١٧٦١]- صفة الصفوة ١/٣٢٧
[١٧٦٢]- سیر اعلام النبلاء ٣/٣٥٢
[١٧٦٣]- منبع سابق ٣ /٣٥٢
[١٧٦٤]- سیر اعلام النبلاء ٣/٣٥٢
[١٧٦٥]- سیر اعلام النبلاء ٣/٣٥١، الحلیه ١/٣٢٤
[١٧٦٦]- منبع سابق.
[١٧٦٧]- سیر اعلام النبلاء ٣/٣٥١
[١٧٦٨]- منبع پیشین
[١٧٦٩]-منبع سابقز