چهارم: تأیید خلافت علی رضی الله عنه با اجماع صحابه
به اجماع اهل سنت علی پس از عثمان، به دلیل بیعت مهاجران و انصار با ایشان، خلیفهی مسلمانان بوده و به دلیل برتری علی از اصحاب باقی مانده و سابقهی او در ایمان، علم و دانش وافر، خویشاوندی با پیامبر ج، محبوبیتش نزد خدا و رسول، مناقب و ویژگیهای بارز و والا، شجاعت، فضایل، سوابق و شرافت، شباهت رفتار و کردار او با پیامبر ج و منزلت والایی که داشت، مهاجران و انصار او را به خلافت تعیین کردند و آن دسته از اصحاب که در مدینه بودند به اجماع با او بیعت کردند، بنابراین در آن زمان امام بر حق و به تمام معنا خلیفهی مسلمین بود و اطاعت او بر دیگر مسلمانان واجب و خروج و شورش علیه وی حرام بود. اجماع بر تأیید خلافت علی را بسیاری از علما نقل کردهاند، از جمله:
١- طبق روایت ابن سعد، به اجماع تمام صحابهای که در آن زمان در مدینه و صادقانه بر دین استوار بودند و در اسلام سابقهای درخشان وطولانی داشتند؛ علی به عنوان خلیفه تعیین شد و با او بیعت کردند، وی میگوید: در فردای همان روزی که سیدنا عثمان به شهادت رسید، با علی به عنوان خلیفه بیعت کردند، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید بن عمر بن نفیل، عمار بنیاسر، اسامه بن زید، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، محمد بن مسلمه، زید بن ثابت، خزیمه بن ثابت و تمام کسانی که در مدینه بودند با علی بیعت کردند.[٧٩٨]
٢- ابن قدامه مینویسد: امام احمد با اسنادش از عبدالرزاق، از محمد بن راشد، از عوف روایت میکند که: نزد حسن بودم مردی به گونهای حرف میزد که گویا به ابوموسی به دلیل آنکه از علی پیروی کرده بود ایراد میگیرد، حسن خشمگین شد و گفت: سبحان الله! امیر مؤمنان عثمان به قتل رسید و مسلمانان با علی بیعت کردند، آیا پیروی ابوموسی از علی ایرادی دارد؟[٧٩٩]
٣- ابوالحسن اشعری گوید: امامت علی را بعد از عثمان را ثابت میدانیم، چرا که صحابه که اهل حل و عقد بودند او را تعیین کردند، چون در آن زمان کسی از اهل شورا باقی نمانده و همه به دلیل فضیلت و عدالتش او را تأیید کردند و اینکه علی در زمان خلفای راشدین ادعای خلافت نمیکرد، وقتی از این کار امتناع میکرد بدان علت بود که میدانست وقتش نرسیده و آن گاه که وقتش رسید آشکارا اعلان میکرد و در کارش دریغی نکرد و به وظیفهی خود با ارادهی محکم و عمل به حق عمل کرد و به روش خلفای پیش از خود که در حقیقت پیشوایان عدالت و استوار بر راه حق و عامل به قرآن و سنت بودند، خلافت راشده را انجام داد، بنابراین تمام اهل سنّت بر عدالت و فضیلت خلفای چهارگانه اجماع دارند. خداوند از همه راضی باد.[٨٠٠]
٤- ابو نعیم اصفهانی میگوید: وقتی که میان اصحاب اختلاف بوجود آمد، علی که از پیشگامان هجرت، یاری دهنده و اهل غیرت برای اسلام بود و اتفاق امّت بر این بود که چنین کسانی به خاطر تقدّمیکه در دین و دنیا دارند مقدّم هستند و در مورد فضیلت و اولویّت آنها نزاع و اختلافی نیست و و ازجملهافرادی بود که رسول خدا ج در حالی از دنیا رفت که از آنها راضی بود و به ایشان مژدهی بهشت داده بود، مؤمنان او را دوست میدارند ومنافقان با او دشمنی میکنند و کسی انکار نمیکند که از همه محبوبتر بود و این که کسانی قبل از او خلافت را به عهده گرفتند مقام و منزلت او را پایین نمیآورد، چون شبیه این قضیه در میان انبیاء و رسولان نیز وجود دارد، خداوند متعال میفرماید: ﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ وَلَٰكِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن كَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ٢٥٣﴾ [البقرة: ٢٥٣].
«این پیغمبران (که نام برخی از آنان گذشت) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. خداوند با برخی از آنان سخن گفت و بعضی را درجاتی برتر داد و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روحالقدس (یعنی جبرئیل) تقویت و تأیید نمودیم. اگر خداوند میخواست کسانی که بعد از این پیغمبران میآمدند، به دنبال نشانههای روشنی که به (دست) آنان میرسید (و هدایت راستین و دین حقی را که دریافت مینمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی، همه ایشان ایمان میآوردند و اختلافی نمیورزیدند و) بایکدیگر نمیجنگیدند. لیکن (بنا به خواست خدا) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند. اگر خدا میخواست با هم نمیجنگیدند و به ستیز نمیخاستند، ولی خداوند آنچه را میخواهد (از روی حکمتی که خود میداند) انجام میدهد».
لذا برتری دادن برخی نسبت به برخی دیگر، از مقام و منزلت آنان نمیکاهد و فضیلت دادن یک نفر هرگز به معنای نفی آن فضیلت از کسان دیگران نیست، فضایل یک نفر موجب پایین آوردن مقام و فضیلت کسی دیگر نخواهد شد. این در حالی است که رسولان بندگان برگزیده و بهترین مخلوقات خداوند هستند.
خلاصهی سخن این که بعد از سیدنا عثمان خلافت را فردی عادل، پارسا، زاهد و پایبند به سیرت و سنّت رسولالله ج و اصحابش، به عهده گرفت و ایفای وظیفه نمود، تا آن که خداوند متعال شهادت را نصیب او کرد در حالیکه هدایت کننده و هدایت یافته بود و مردم را به راه روشن هدایت و صراط مستقیم رهبری میکرد.[٨٠١]
٥- ابو منصور بغدادی میگوید: پیروان حق وعدالت بر صحت تعیین علی بر خلافت پس از عثمان اجماع کردهاند.[٨٠٢]
٦- زهری میگوید: عثمان به پیمانش وفا کرد، شهید شد و برترین صحابهی زمان خود بود و بعد از او علی از همه به خلافت شایستهتر بود، علی رغم این، باز مسئولیت خلافت را بدون بیعت اعضای شورا ودیگر مردم با او، به عهده نگرفت.[٨٠٣]
٧- عبدالملک جوینی میگوید: اثبات خلافت عمر، عثمان و علی ش همانند ابوبکر طبق شرایط بوده و مرجع اثبات امامت هریک روایت متواتر و اجماع قطعی است و سخن کسی که میگوید: خلافت علی با اجماع منعقد نشده است اعتبار ندارد، چون امامت با مخالفت کسی به او سپرده نشد، بلکه فتنهها به خاطر امور دیگر شعله ور گردید.[٨٠٤]
٨- ابو عبدالله بن بطه میگوید: بیعت با علی، به وسیلهی اجماع (خودجوش) مسلمانان منعقد گردید و علی کسی را برای بیعت دعوت نداد و بوسیلهی شمشیر یا طایفهاش کسی را وادار به بیعت نکرد و خلافت را با جانش شرافت بخشیده و زینت بخشید و لباس زیبایی را با عدالت بر آن پوشاند و با بزرگواریش مقام آن را بلندتر نمود و او از قبول آن سرباز میزد، مجبورش کردند و از آن روی برگرداند امّا مسلمانان وادارش کردند که قبول کند[٨٠٥].
٩- غزالی میگوید: مسلمانان به اجماع ابوبکر س را برای خلافت تعیین کردند و سپس ابوبکر عمر را پیشنهاد کرد و مسلمانان با اجماع او را تأیید کردند و بعد از آن به ترتیب بر خلافت عثمان و علی اجماع نمودند. هرگز جایز نیست کسی گمان کند آن تربیّتیافتگان پیامبر ج خیانت در دین خدا را روا بدارند و به خاطر اهداف و اغراض شخصی اقدام به چنین خیانتی بزرگ کرده باشند و اجماعشان بر این امر از نیکوترین و معتبرترین مسائلی است که فضیلت آنان را به ترتیب خلافتشان میدانند و از بررسی روایت و احادیث برای ما روشن میشود که عملکرد صحابه و اهل اجماع در این ترتیب، مستند و مستدل بوده است.[٨٠٦]
١٠- ابوبکر ابن العربی میگوید: وقتی تقدیر الهی عملی شد و پیامبر ج وفات یافت، مشخص بود که مردم بدون رهبر و خلیفه رها نخواهند شد و بندگان خدا نیاز به خلیفهای دارند و بر آنان فرض است که تحقیق کنند و برای خود خلیفهای تعیین نمایند و از آنجایی که بعد از سه خلیفهی اوّل کسی در علم، تقوا و دینداری، دارای مقام و شخصیتی همانند خلیفهی چهارم نبود، بیعت با او منعقد گردید و اگر شتابزده با علی س بیعت نمیکردند، قطعاً دایرهی فتنه و آشوب شورشیان منحرف گسترش مییافت و قابل کنترل نبود، به همین دلیل مهاجران وانصار علی س را انتخاب کردند و علی قبول خلافت را بر خود فرض میدید، لذا قبول کرد و بعنوان خلیفه تعیین گردید[٨٠٧].
١١- ابن تیمیه میگوید: اصحاب رسولالله ج به اتفاق آراء بعد از عمر س با عثمان س بیعت کردند و از پیامبر ج ثابت است که فرمود: «بر شماست که از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافتهی بعد از من پیروی کنید و به آن چنگ زنید و آن را محکم بگیرید و بر شماست که از امور نوپیدا دوری کنید، چرا که هر نو پیدایی (بدعت در دین) و گمراهی است».[٨٠٨] و امیرمؤمنان علی س آخرین نفر از خلفای چهارگانه راشد راهیافته است و عموم اهل سنت اعم از علماء، عابدان، امیران و فرماندهان و... اتفاق نظر دارند که ابوبکر، عمر، عثمان و علی ش به ترتیب خلفای راشد و هدایت یافته بودهاند.
١٢- ابن حجر میگوید: بعد از شهادت عثمان در اوائل ذی حجهی سال (٣٥ هجری) مهاجرین و انصار و تمام آنانی که در مدینه بودند با علی بیعت کردند و علی ماجرای بیعتش را به همهی گوشه و کنار شهرها نوشت، همه بیعتش را پذیرفتند جز معاویه که در شام بود، در نتیجه آن حوادث پیش آمد.[٨٠٩]
آنچه از روایات استنباط میشود این است که خلافت علی با توجه به شایستگی و سزاوارتر بودن او و صحت آن بعد از شهادت عثمان س، به تأیید اجماع رسیده است وسیدنا علی س در شرایط شایسته و در زمان مناسب به خلافت رسید[٨١٠].
برخی بر وقوع اجماع بر خلافت علی س از چند جهت اعتراض کردهاند:
١. برخی از صحابه مانند سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه، ابن عمر، اسامه بن زید و امثال اینها با علی س بیعت نکردند.[٨١١]
٢. کسانی که بیعت کردند، بیعتشان مشروط به این بود که قاتلان عثمان قصاص شوند.[٨١٢]
٣. شامیان - معاویه و طرفدارانش - نه تنها با او بیعت نکردند بلکه با او جنگیدند.[٨١٣]
اعتبار این اعتراضات در حدی نیست که صحت اجماع مذکور را زیر سؤال ببرد و یا تعارضی داشته باشد، چون از چند جهت مردود است،
جهت اوّل: ادعای تخلف گروهی از صحابه از بیعت علی نادرست است، زیرا صحابه از بیعت تخلف نورزیدند، فقط برخی از یاری علی در جنگهایی که با مسلمانان داشته خودداری کردند، چون مسأله اجتهادی بود و هریک طبق اجتهاد خود عمل کرد و کار خود را درست میدانست.[٨١٤]
امّا آنچه ابن خلدون گفته: بعد از شهادت عثمان س مردم در شهرهای مختلف پراکنده بودند و در بیعت با علی شرکت نداشتند، دو گروه در زمان بیعت در مدینه بودند، برخی مانند سعد، سعید و ابن عمر تا جمع شدن صاحب نظران و توافق بر یک امام از بیعت خودداری کردند.[٨١٥]
در حقیقت نوشتهی ابن خلدون مبالغه آمیز و نادرست است، چون طبق روایت ابن سعد ابن حبان، ذهبی[٨١٦] غیره، سعد بن ابی وقاص ودیگر صحابهای را کهابن خلدون نام برده که با علی بیعت کردند چون همانطور که گفته شد تمامی صحابهای که در مدینه حضور داشتند به اجماع بیعت کردند. به دلیل آن که خود ابن خلدون نوشته: تابعین حاضر در مدینه به صحت بیعت با علی و واجب بودن اطاعت از او بر مسلمانان تصریح کردهاند؛ این ادعا مبالغهآمیز است و من تنها بدین علت نوشتههای ابن خلدون را نقل کردم که بسیاری از نویسندگان و محققان به نوشتههایش استناد کردهاند.
جهت دوم: تعیین خلیفه و پیشوا واجب و امری اجتناب ناپذیر است و به تأخیر انداختن این امر تا حضور و توافق تمام امت محال و بسیار مشکل است و هر آنچه که منجر به چنین چیزی شود، به دلیل فساد و تباهی حاصل از آن منتفی است.[٨١٧]
جهت سوم: جایی که بیعت با بیعت عمر و ابوعبیده و حاضران در سقفیه از انصار و غیره بدون حضور عثمان، علی و دیگر صحابهی حاضر در مدینه منعقد گردید و عدم حضور بعضی خدشهای بر آن اجماع وارد نمیکند حتّی اگر کسی دیگر هم با او بیعت نکرد، بنابراین عدم حضور تعدادی در بیعت با علی هم اشکالی ندارد، لذا حسن بصری میگوید: به خدا سوگند بیعت با علی همانند بیعت با ابوبکر و عمر بود! .[٨١٨]
جهت چهارم: ادعای اینکه بیعت به شرط قصاص قاتلان عثمان از سوی برخی بیعت کنندگان صورت گرفته صحیح نیست، شرط بیعت آنها تنها این بود که به حق حکم کند، بدین صورت که مدّعی خون و افراد خواسته شده را حاضر کند و ادعا مطرح شود و متهم از خودش دفاع کند و دلایل در حضور قاضی ارائه گردد و پس از بررسی جوانب قضیه، قاضی حکم را صادر کند،[٨١٩] ولی آنطور که در روایات آمده طلحه و زبیر و برخی صحابه رضوان الله علیهم مشروط بر اقامهی حدود بیعت کردند، سند این روایت ضعیف است و متن آن ایراد دارد.[٨٢٠] و ابن العربی در این باره میگوید: اگر اعتراض کنند که در روایات آمده: برخی گفتند: با علی بر این شرط بیعت کنید که قاتلان عثمان را قصاص کند، در جواب باید گفت: این شرط صحیح نیست و اعتبار ندارد.[٨٢١]
جهت پنجم: اختلاف معاویه و علی بر سر خلافت نبود، بلکه به خاطر اجرای حد شرعی بر کسانی بود که در قتل سیدنا عثمان س مشارکت داشتند و معاویه س گمان میکرد که کارش درست و اجتهادش صحیح است، به همین علت میگوییم: او در اجتهادی که به خطا رفته است یک پاداش دارد،[٨٢٢] طبق روایات صحیح مخالفت معاویه با علی بر سر انتقام از قاتلان عثمان بوده است و هرگز به خاطر خلافت مخالفت نمیکرد و حتی به حقانیّت خلافتش معترف بود، ابو مسلم خولانی میگوید: با گروهی از مردم نزد معاویه س رفتم، گفتند: چرا با علی مخالفت کردی؟ آیا فکر میکنی صلاحیّت و شایستگی او را داری؟ گفت: به خدا نه، میدانم که همتای او نیستم و او از من بهتر است، لیکن مگر شما نمیدانید که عثمان را مظلومانه کشتهاند و من پسر عمو و ولی دم(خونخواه) او هستم؟ پیش علی بروید و بگویید: قاتلان عثمان را به من تحویل دهد، من هم تسلیم میشوم، گوید: آنها پیش علی آمدند و با علی صحبت کردند و حرفها و خواستههای معاویه را به اطلاعش رساندند، امّا علی آنها را تحویل نداد.[٨٢٣]
ابن کثیر از طریق ابی دیزیل با سندش تا ابودرداء و ابواُمامه روایت میکند که: آن دو نزد معاویه رفتند و گفتند: معاویه! چرا با این مرد بزرگ میجنگی؟ به خدا او پیش از تو و پدرت ایمان آورده و در خویشاوندی، از تو به رسول خدا ج نزدیکتر و به خلافت شایستهتر است، گفت: من به خاطر خون عثمان میجنگم، او قاتلان عثمان را پناه و جا داده است، بروید به او بگوئید، قصاص ما را از قاتلان عثمان بگیرد، بعد از آن من اوّلین فرد شامی خواهم بود که با او بیعت کنم.[٨٢٤] روایات زیادی در تأیید این موضوع وجود دارد و در بین علمای آگاه مشهور است[٨٢٥] که معاویه به خاطر خلافت با علی درگیر نبود و محققان به صراحت این حقیقت را در کتابهایشان نوشتهاند.[٨٢٦]
امام الحرمین جوینی میگوید: اگر چه معاویه با علی جنگید، امّا منکر خلافت او نبود و ادعای خلافت نداست، بلکه خواهان قصاص از قاتلان عثمان بود و گمان میکرد در این خواستهاش بر حق است، در حالی که چنین نبود.[٨٢٧]
ابن حجر هیثمی میگوید: یکی از اعتقادات اهل سنّت و جماعت این است که میگویند: جنگها و درگیریهای علی و معاویه ب به خاطر خلافت و عدم اولویّت علی به خلافت نبوده است و هیچ فتنهای به خاطر شایستگی علی به خلافت بر پا نشد، بلکه به خاطر آن بود که معاویه و طرفدارانش از علی خواسته بودند قاتلان پسر عمویش، عثمان را به آنها تحویل دهد و علی از این کار امتناع کرد.[٨٢٨] ان شاء الله موضع علی و علّت عدم تسلیم قاتلان عثمان را در جای خود شرح خواهیم داد و شاهد ما از ذکر این موضوع در اینجا اثبات این حقیقت است که عدم بیعت معاویه با علی خللی در حقانیّت علی ایجاد نکرده است.
ابن تیمیه میگوید: معاویهادعای خلافت نداشت و جنگیدن و بیعت نکردنش به خاطر خلافت نبود و هر کس از معاویه دربارهی حقانیت خلافت علی سؤال میکرد، به حقانیت آن معترف بود و هر دو گروه طرفدار علی و معاویه علاوه بر این که به خلافت علی معترف بودند، قبول داشتند که معاویه در سطح علی نیست و معتقد بودند تا وقتی شخصیتی همچون علی باشد خلافت معاویه جواز ندارد، چون فضیلت، سابقه، شجاعت، علم، دینداری و دیگر فضایل علی بر ایشان آشکار بود.[٨٢٩] در نتیجه ثابت است که هیچ کس با علی به خاطر خلافت درگیری نداشت.[٨٣٠] پس این اقوال که از علمای اعلام نقل کردیم همهاش بیانگر اعتقاد عموم مسلمانان در ترتیب خلفای راشدین است، باید از این معتقد دفاع کنیم و به آیندگان هم بیاموزیم که با عزت خود را به آن منسوب دانسته و به آن افتخار کنند.
[٧٩٨]- الطبقات الکبری ٣/٣١.
[٧٩٩]- منهاج القاصدین فی فضل الخلفاء الراشدین /٧٧-٧٨ به نقل از عقیدهی اهل سنت فی الصحابه ٢/٦١٩.
[٨٠٠]- الإبانة من اصول الدیانة ومقالات الاسلامیین ١/٣٤٦
[٨٠١]- کتاب الامامة و الرد علی الرافضة./٣٦٠-٣٦١.
[٨٠٢]- کتاب اصول الدین /٢٨٦-٢٨٧.
[٨٠٣]- الاعتقاد /١٩٣.
[٨٠٤]- کتاب الارشاد الی قواطع الأدلّة فی اصول الاعتقاد، ص ٣٤٢-٣٦٣
[٨٠٥]- لوامع الانوار البهیه، سفارینی ٢/٣٤٦، عقیدة اهل السنة ٢/٦٩٢.
[٨٠٦]- الاقتصاد فی الاعتقاد /١٥٤.
[٨٠٧]- العواصم من القواصم /١٤٢.
[٨٠٨]- سنن ابوداود ٤/٢٠١، ترمذی ٥/٤٤، حسن و صحیح است
[٨٠٩]- فتح الباری ٧/٧٢.
[٨١٠]- عقیدة اهل السنة والجماعة فی الصحابة ٢/٦٩٣
[٨١١]- العواصم و القواصم /١٤٦– ١٤٧.
[٨١٢]- منبع سابق.
[٨١٣]- عقیدة اهل السنة و الجماعة فی الصحابة ٢/٦٩٥.
[٨١٤]- التمهید، باقلانی /٢٣٣-٢٣٤، العواصم من القواصم /١٤٧.
[٨١٥]- المقدمة /٢١٤.
[٨١٦]- الطبقات ٣/٣١، الثقات ٢/٢٦٨، دول الاسلام ١/١٤ عبدالله بن سبأ و أثره فی احداث الفتنة فی صدر الاسلام /١٧١-١٧٢.
[٨١٧]- منهاج القاصدین فی فضل الخلفاء الراشدین /٧٦-٧٧ نقل از عقیدة اهل السنة.
[٨١٨]- عقیدة اهل السنة فی الصحابة ٢/٦٩٦
[٨١٩]- عقیدة اهل السنة فی الصحابة ٢/٦٩٦.
[٨٢٠]- تاریخ الطبری ٥/٤٩٥ – ٤٦٠.
[٨٢١]- العواصم و القواصم.
[٨٢٢]- عقیدة اهل السنة ٢/٦٩٦.
[٨٢٣]- البدایة و النهایة٧/٢٦٥ و تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٤٧.
[٨٢٤]- البدایة و النهایة٧/٢٧٠ و الانتصار للصحب و الآل /٢٣٩.
[٨٢٥]- البدایة و النهایة٧/٢٦٨-٢٧٠ و دکتر امحزون این روایات در تحقیق مواقف الصحابة ٢/١٤٦-١٥٠ جمع کرد.
[٨٢٦]- الانتصار /٢٣٩.
[٨٢٧]- لمعة الادلة فی عقاید اهل السنة /١١٥.
[٨٢٨]- الصوائق المحرومه، به نقل از الانتصار للصحب والآل /٢٣٩.
[٨٢٩]- مجموع الفتاوی ٣٥/٧٢-٧٣.
[٨٣٠]- الانتصار للصحب و الآل /٢٤١.