یازدهم: مقولهی بداء
یکی از اصول شیعۀ امامیه تئوری بداء برخداوند متعال است و در این مقوله تا جایی اغراق و افراط کردهاند که گفتهاند: خداوند متعال با هیچ عبادتی همچون بداء پرستش نشده است![٤١٣٦] (یعنی ادعای بداء و تغییر تصمیم برای خداوند از هر عبادتی بزرگتر است!!!).
نیز گفتهاند: «خداوند متعال با چیزی مانند بداء تعظیم نشده است.»[٤١٣٧] «و اگر مردم میدانستند که پذیرفتن (تئوری) بداء تا چهاندازه برای آنها پاداش آفرین است، همواره پیرامون آن سخن میگفتند»[٤١٣٨]، «وخداوند متعال هیچ پیامبری نفرستاده مگر اینکه شراب را حرام کند و برای خداوند متعال به «بداء» اقرار و اعتراف کند».[٤١٣٩]
چنین بنظر میرسد بنیانگذار این اعتقاد برای امامیه همان آقای کلینی (ت ٣٢٨ یا ٣٢٩ ه) است که در نزد آنها به (ثقة الاسلام) ملقب است. چون، این نظر و اعتقاد را در بخش اصول اعتقادی الکافی قرار داده و آنها را در قسمت کتاب توحید هم گنجانده و بابی را به عنوان باب (بداء) بدان اختصاص داده و شانزده حدیث از احادیث منسوب به ائمه را در آن ذکر کرده است.[٤١٤٠]
اگر برای تعریف و شناختن معنای «بداء» به زبان عربی مراجعه کنیم، میبینیم که قاموس لغت میگوید! (بدا، بدواً، بداءة): یعنی آشکار شد و بدا له فی الامر و بداء و بداة: یعنی در مورد آن رأی جدیدی یافت.[٤١٤١]
بنابراین، بداء در لغت دارای دو معنا است:
١- ظهور بعد از خفا و پنهان شدن، میگویی: (بدا سور المدینة): یعنی دیوارهای شهر نمایان شدند.
٢- پدید آمدن نظریهای جدید. فراء میگوید: بدا لی بداءً، یعنی: برای من نظریۀ دیگری نمایان و ظاهر شد. جوهری گفته است: بدا له في الأمر بداءً: یعنی در ارتباط با آن، رأی دیگری برایش بوجود آمد[٤١٤٢]. و هر دو معنی در قرآن وارد شدهاند.
به معنای ظهور و آشکار شدن این فرمودهی خداوندمتعال است:
﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ﴾ [البقرة: ٢٨٤]
«و اگر آنچه را که در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید، خداوند شما را طبق آن محاسبه میکند».
و بمعنی پدید آمدن رأی و تصمیم جدید این فرمودهی خداوند که میفرماید:
﴿ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓيَٰتِ لَيَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِينٖ٣٥﴾ [يوسف: ٣٥]
«بعد از آن که نشانهها (و علائم پاکدامنی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند».
روشن است که مفهوم مقولهی بداء با هر دو معنی که دارد، مقتضی سبقت جهل و نادانی بر علم و آگاهی است و البته که محال است خداوند متعال ابتدا در مورد چیزی آگاهی نداشته باشد و بعداً آگاهی حاصل کرده باشد. نسبت دادن چنین چیزی به خداوند متعال از بزرگترین کفرها است! پس چگونه انثیعشریه مقولهی بداء را یکی از بزرگترین عبادتها، قلمداد کرده و میگوید: هیچ چیز بهاندازهی بداء نمیتواند موجب تعظیم خداوند متعال گردد؟! پاک و منزهی تو خدایا! براستی که این تهمتی بزرگ است.[٤١٤٣]
این مفهوم زشت و ناپسند در کتابهای یهود هم ملاحظه میشود؛ در توارت که یهودیان به دلخواه خود آن را تحریف کردهاند، عبارتها و نصوصی آمدهاند که در حاوی نسبت دادن معنای بداء به خداوند متعال.[٤١٤٤]
و چنین بر میآید که ابن سبأ یهودی درصدد بر آمده که این مقوله را که از توارت خودشان اقتباس کرده در جامعهی اسلامی اشاعه دهد. خواستهی او این بود که به نام تشیع و در زیر چتر دعوت به ولایت علی س در جوامع اسلامی این مقوله را رواج دهد، چون سبئیها همه قایل به «بداء» هستند و بر این باورند که خداوند متعال (بعداً به مروز زمان) چیزهایی برایش روشن میشود.[٤١٤٥]
سپس این مقوله، به فرقهی کیسانیه، یا مختاریه انتقال یافت. مختاریه به پیروان مختار بن ابن عبید ثقفی گفته میشود، همان فرقهای که به تئوری «بداء» و اهتمام و پایبندی به آن به عنوان یک عقیده، شهرت یافت.[٤١٤٦]
شیوخ شیعه پیروان خود را به اینکه بالاخره زمام امور را در دست خواهند گرفت و حکومت از آنِ، آنان خواهد شد امیدوار کردند. و برای این مسأله هفتاد سال را در نظر گرفته و تعیین کردهبودند، آن هم در روایتی که به ابوجعفر نسبت دادهاند. و چون پس از گذشت آن هفتاد سال، آب از آب تکان نخورد، پیروان گلایه و شکوا سرداند، و آقایان و سران بزرگ شیعه برای نجات از بحران گفتند: برای خداوند متعال چنین ظاهر شد که این وعده را تغییر دهد! [٤١٤٧]
این در حالی است که قرآن کریم بر اثبات صفت «علم مطلق و بینهایت» برای خداوند متعال و بطلان عقیدهی بدا که رافضیه به او نسبت میدهند، دلالت کرده است. همان عقیدهای که جهل را به خداوند متعال نسبت داده است، و آیاتی که بیانگر اثبات صفت دانش خداوند متعال هستند، بسیار فراوانند، از جمله:
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٥٩ وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ﴾ [الأنعام: ٥٩-٦٠]
«گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خدا است و کسی جز او از آنها آگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و دریا است آگاه است و هیچ برگی (از گیاهی و درختی) فرو نمیافتد مگر این که از آن خبردار است و هیچ دانهای در تاریکیهای (درون) زمین و هیچچیز تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این که (خدا از آن آگاه و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است. خدا است که در شب شما را میمیراند و در روز شما را برمی انگیزاند و او میداند که در روز (که زمان عمده جنب و جوش و تلاش و کوشش است) چه میکنید و چه فراچنگ میآورید».
و میفرماید: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤﴾ [الملك: ١٤]
«مگر کسی که (مردمان را) میآفریند (حال و وضع ایشان را) نمیداند، و حال این که او دقیق و باریک بین بس آگاهی است؟!»
ابن تیمیه / میگوید: این آیه از چند جهت برای اهل نظر و اهل استدلال قیاس عقلی بر ضرورت علم و دانش خداوند متعال بهاشیاء دلالت میکند:
اوّل: این که خداوند خالق و آفریدگار آنها است و خلق و آفرینش همان ابداع و نوآوری با تقدیر و ارزیابی است و این چنین میطلبد که به لحاظ علمی و آگاهی قبلاً مقدّر شود و بعداً در خارج پدید آیند.
دوّم: اینکه مستلزم اراده، خواست و مشیّت خداست و اراده مقتضی تصوّر مراد، آگاهی و شعور نسبت به آن است.
سوّم: آن علم و آگاهی تامّ و مطلق از خداوند متعال صادر میشود و سبب تامّ آن هم خداوند متعال است و علم و آگاهی به اصل مسأله و سبب آن، موجب علم به فرع مسبّب است، پس علم خدا نسبت به خود، لازمهاش علم به همه چیزهایی است که از او صادر میشود.
چهارم: خداوند ذاتاً لطیف است، پس باریک بین است، خبیر و آگاه به هر مخفی و پنهان شدهای است و این هم مقتضای علم است و ذاتاً با همهی صفات از همهاشیاء بینیاز است[٤١٤٨]، همانگونه که آیات قرآن بر تقدیر و ارزیابی جهان هستی قبل از آفرینش دلالت میکند، آن هم بنا بر علم سابق خداوند به جهان هستی قبل از وجود آن است، و میفرماید: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢﴾ [الفرقان: ٢]
«همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاًاندازهگیری و کاملاً برآورد کرده است».
و فرمود: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣﴾ [الأعلى: ٢-٣]
«(همان خداوندی که (چیزها را) میآفریند و سپس (آنها را هماهنگ میکند و) میآراید خداوندی کهاندازهگیری میکند و (هرچیزی را آن گونه که شایسته و بایسته است میآفریند، و آن گاه آن را به کاری) رهنمود مینماید)».
این آیات بزرگترین دلیل علیه رافضه است که ادعا میکنند خداوند (پناه بر خدا) تا بعد از رخداد حادثهها از آنها خبر ندارد و نیز گمانشان بر این است که خداوند بنا به تجدید مصلحت، تصمیماتش را تغییر میدهد. ولی خداوند متعال قبل از آفرینش این هستی همه چیز را ارزیابی کرده و چیزی در جهان وجود ندارد که از تقدیر و تدبیر خدا خارج باشد و نیز چیزی از آنچه خداوند قبل از آفرینش مخلوقات و وجود کائنات در لوح المحفوظ ثبت کرده خارج نمیشود، ولی ستمگران آیات خدا را انکار میکنند[٤١٤٩].
همچنین سنّت صحیح بر اثبات صفت علم خداوند متعال دلالت میکند، بخاری روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «مفاتیح الغیب خمسٌ لا یعلمها إلاّ اللهُ: لا یعلم ما في غدٍ إلاّ الله، و لا یعلم ما تغیض الأرحام إلاّ الله، و لا یعلم متی تأتی المطر إلاّ الله، وما تدري نفس بأیّ أرض تموت، ولا یعلم متی تقوم السّاعة إلاّ الله»[٤١٥٠]: (کلیدهای غیب پنج تا هستند که جز الله تعالی کسی از آنها اطلاع ندارد: کسی جز خداوند نمیداند فردا چه اتّفاق خواهد افتاد، جز خداوند کسی نمیداند درون رحم جاندار حامله نر است یا ماده، کسی جز خداوند نمیداند چه وقتی باران میبارد، کسی نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد و جز خداوند کسی از زمان برپا شدن قیامت خبر ندارد).
اموری که در این حدیث ذکر شده، مربوط به آینده هستند که قبل از بوجود آمدنشان خداوند متعال از آنها با خبر و مطّلع است.
در کتابهای شیعه، در میان آن مجموعهی سرسام آور خرافات و اباطیل، روایاتی ذکر شده که شاید نشان دهندهی پیوند آنها با اهل بیت باشد و چون از معنای حق تعبیر میکنند، لایق به آن برگزیدگان باشد وشاید هم اثر شیعیان میانه رو باشند. از منصور بن حازم روایت شده که گفت: از اباعبدالله سؤال کردم: آیا ممکن است امروز چیزی اتفاق بیفتد که دیروز خداوند از آن خبر نداشته باشد؟ فرمود: هر کس چنین میگوید خدا خوار و ذلیلش کند، آیا مگر علم گذشته و آینده نزد خدا نیست؟ گفت: البته، قبل از آفرینش خلق، همه برای خدا معلوم بودهاند.
[٤١٣٦]- اصول کافی (١/١٤٦).
[٤١٣٧]- اصول کافی (١/١٤٦).
[٤١٣٨]- اصول کافی (١/١٤٨).
[٤١٣٩]- منبع سابق.
[٤١٤٠]- اصول شیعة الامامیة(٢/١١٣٣).
[٤١٤١]- القاموس المحیط (٤/٣٠٢).
[٤١٤٢]- الصحاح (٦/٢٢٧٨)، لسان العرب (٦/٦١٤).
[٤١٤٣]- اصول شیعة الامامیة(٢/١١٣٥).
[٤١٤٤]- همان منبع (٢/١١٣٥).
[٤١٤٥]- التنبیة و الرد، مسلطی. ص ١٩.
[٤١٤٦]- اصول شیعة الامامیة(٢/١١٣٥).
[٤١٤٧]- تفسیر عیاشی (٢/٢١٨)، بحارالانوار (٤/٢١٤).
[٤١٤٨]- الفتاوی (٢/٢١١)
[٤١٤٩]- بذل المجهود (١/٣٤٠)
[٤١٥٠]- بخاری، ش ٤٦٩٧