مبحث سوم: «امامت» مهمترین عقیدهی شیعهی رافضیه است
شیعهی رافضی (اثناعشری) معتقد است که امامت یکی از ارکان بزرگ اسلام و اصل ریشهدار و اصیل از اصول ایمان است، ایمان انسان کامل و تمام نمیشود مگر با اعتقاد به امامت و هیچ عملی از او پذیرفته نمیشود مگر با عملی شدن امامت. اوّلین کسی که به شیوهی موجود در نزد شیعهی رافضه از مفهوم امامت سخن گفت، همان ابن سبأ است. همان کسی که شروع به این شایعه پراکنی کرد که امامت یکی از وصیتهای پیامبر ج است و در شخص وصی محصور است، و اگر کسی غیر از آن وصیّ مقام امامت را احراز کرد، لازم است که از او اظهار برائت شود و او را تکفیر نمود. در حقیقت کتابهای شیعه اعتراف کردهاند که ابن سبأ اوّلین کسی بوده که نظریهی فرضیت امامت علی را شایع کرد و نسبت به دشمنان علی ابراز برائت نمود، و از مخالفانش رازگشایی کرد و آنها را کافر دانست[٣٣٣١]، زیرا او یهودیالاصل بوده، و معتقد بود که یوشع بن نون وصی و جانشین موسی است، پس وقتی که مسلمان شد، این گفته را در رابطه با علی بن ابیطالب اعلام کرد.[٣٣٣٢]
این چیزی است که بزرگان رافضه براساس آن شناخته میشوند. مثلاً ابن بابویه قمی به تثبیت و نگارش عقاید شیعه در قرن چهارم پرداخته و میگوید: آنها معتقد بودهاند به اینکه هر پیامبری دارای یک نفر وصی و معاون بوده است که به فرمان خدا به او وصیت شده است[٣٣٣٣] و بیان میکند که تعداد اوصیاء یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده است[٣٣٣٤].
همانگونه که مجلسی درروایات خود ذکر کرده که: علی آخرین وصی است [٣٣٣٥]، در یکی از عنوانهای الکافی این فصل آمده است: «امامت، عهد و پیمانی است از طرف خدا که از یکی به دیگری رسیده است»[٣٣٣٦]. و نیز آمده است: «خداوند متعال و پیامبر ج بر امامت یک یک ائمه نص صریح نهادهاند»[٣٣٣٧] و مجموعهای از روایتهایی که آنها را دلایل انکار ناپذیر به حساب میآورند که شک و تردید بدانها راهیاب نیست. به همین خاطر، شیخ آنها مقداد حلی - ت ٨٢١ هجری - یادآور شده که شخص سزاوار امامت در نزد آنها باید از طرف خداوند متعال و رسولش معرفی شده باشد، نه هر شخصی که مورد اتفاق واقع شود[٣٣٣٨]. محمد حسین آل کاشفالغطاء، یکی از مراجع معاصر شیعهی اثنی عشری میگوید که: امامت همچون نبوّت منبعی الهی است، پس همانگونه که خداوند متعال از میان بندگانش هر کس را که بخواهد برای نبوّت و رسالت برمیگزیند و او را با معجزهای تأیید میکنند که به منزله نصی از طرف خدا بر اوست، بدینسان خداوند متعال هر کس را که بخواهد برای امامت انتخاب میکند و پیامبرش را به نص گذاشتن برای او دستور میدهد و بعد از خود، وی را به عنوان امامی برای مردم منصوب کند[٣٣٣٩].
همانگونه که میبینیم در نزد آنها، مفهوم امامت همچون مفهوم نبوّت است، یعنی همانگونه که خداوند متعال از میان انسانها، پیامبران را برمیگزیند، ائمه را هم انتخاب میکند و بر آنها نص صریح میگذارد، خلق را از آنها آگاه میسازد، به وسیلهی آنها اقامه حجت میکند، با معجزات آنها را تأیید میکند، کتابها را بر آنها نازل میکند و به آنها وحی میفرستد، هر چه میگویند و میکنند به فرمان و وحی خداوند متعال است، یعنی امامت همان نبوّت است و امام همان پیامبر است و تغییر و تفاوت فقط در اسم آنها است، از این رو، مجلسی گفته است: برداشت کردن تفاوت میان پیامبر و امام از آن روایتها خالی از اشکال نیست!، سپس میگوید: دلیل و توجیهی را برای عدم توصیف آنها به نبوّت نمیشناسیم جز رعایت خاتمالانبیاء و عقل ما به این نمیرسد که میان نبوّت و امامت فرقی باشد.[٣٣٤٠] این سخن آنها دربارهی مفهوم امامت است، امّا در رابطه با نقد و ردّ سخن شیعه همین کافی است که برای اثبات مدعای خود هیچ سند و مرجعی جز ابن سبأ یهودی ندارند.[٣٣٤١]
[٣٣٣١]- الانتصار للصحب و الآل، ص ٤٨.
[٣٣٣٢]- رجالالکشی، ص ١٠١؛ المقالات و الفرق قمی، ص ٢٠.
[٣٣٣٣]- رجالالکشی، ص ١٠١؛ اصول الشیعه (٢/٧٩٢).
[٣٣٣٤]- عقاید الصدوق، ص ١٠٦.
[٣٣٣٥]- همان.
[٣٣٣٦]- بحارالانوار (٣٩/٣٤٢).
[٣٣٣٧]- اصول کافی (١/٢٢٧).
[٣٣٣٨]- النافع یوم الحشر، ص ٤٧.
[٣٣٣٩]- اصول الشیعه و اصولها، ص ٥٨.
[٣٣٤٠]- بحارالانوار، (٢٦، ٨٢).
[٣٣٤١]- اصول شیعه امامیه (٢/٧٩٤).