پنجم: ولایت شام
در دوران خلافت عمر و عثمان ب معاویه س فرماندار شام بود، وقتی علی س زمام خلافت را به دست گرفت خواست معاویه را عزل کند و عبدالله بن عمر را به فرماندار شام منصوب نماید، امّا عبدالله بن عمر از پذیرفتن فرمانداری شام امتناع ورزید و در این مورد پوزش خواست و خویشاوندی بین آنها را یادآورشد،[١٦٣٠] و امیر المؤمنین علی درخواست عبدالله بن عمر را در خصوص نرفتن به شام پذیرفت و او را مجبور نکرد. امّا روایاتی که ادعا میکنند که علی بر عبدالله بن عمر به خاطر این که او کناره گیری کرد و در کنار علی نایستاد پرخاش کرد، تحریف حقیقت و دروغ است،[١٦٣١] و نهایت امر در مورد قضیه عبدالله بن عمر و فرمانداری شام این بود که ذهبی از طریق سفیان بن عیینه و او از عمر بن نافع و او از پدرش و او از ابن عمر روایت میکند که گفت: علی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابا عبد الرّحمن تو کسی هستی که در شام از تو اطاعت میکنند، به شام برو تو را به عنوان امیر آن جا مقرر کردهام، گفتم: به یاد خداوند و خویشاوندی و همراهی با رسول خدا ج میافتم، این مسئولیت را به من واگذار مکن، امّا علی س نپذیرفت، آنگاه از حفصه کمک گرفتم باز هم نپذیرفت، بنابراین شب هنگام به سوی مکه رفتم.[١٦٣٢] این دلیل قاطعی است بر اینکه عبدالله بن عمر با علی س بیعت کرده بود، زیرا اگر عبدالله بیعت نکرده بود چگونه میخواست او را به عنوان فرماندار منصوب نماید؟ در الاستیعاب ابن عبدالبر از ابی بکر بن ابی جهم و او از ابن عمر روایت میکند که به هنگام مرگ گفت: بر هیچ چیزی تأسف نمیخورم جز اینکه جنگیدن با گروه شورشیان را همراه علی ترک کردم.[١٦٣٣] این نیز نشانگر آن است که ابن عمر با علی بیعت کرده بود، چون از اینکه همراه علی به جنگ شورشیان نرفته بود پشیمان بود، چرا که عبدالله بن عمر از زمره کسانی بود که از فتنه کناره گیری کرد و با کسی نجنگید و اگر او با علی بیعت نکرده بود بیشتر پشیمان میشد و آن را نیز به صراحت بیان میکرد، چون بیعت کردن و در آمدن در آنچه مردم وارد آن شدهاند واجب است و بیعت نکردن امری است که خود ابن عمر از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: «من مات و لیس في عنقه بیعة مات میتة جاهلیّة»[١٦٣٤] هر کسی بمیرد بدون آن که بیعتی به گردن داشته باشد با مرگ جاهلی مرده است، ولی بیعت با بیرون آمدن همراه علی س برای جنگ فرق داشت، چون این قضیه مورد اختلاف صحابه ش بود و بعضی از آن کناره گیری کرده بودند. پس چگونه ممکن است ابن عمر به خاطر عدم حضور در این جنگ پشیمان شود ولی به خاطر عدم بیعت متأسّف نباشد، در صورتی که برای عدم بیعت وعید سخت آمده است و اینگونه باطل بودن ادعای بخشی از مورخین مبنی بر اینکه ابن عمر با علی بیعت نکرده آشکار میشود، چون ثابت شد که ابن عمر از زمرهی کسانی بود که با علی س بیعت کردند و بلکه ابنعمر ب از مقرّبان علی س بود که علی س دوست داشت آنها را به عنوان فرماندار منصوب نماید و از آنها کمک بگیرد، چون علی میدید که ابن عمر ب صادقانه او را دوست دارد و خیرخواه اوست.[١٦٣٥]
بعد از آن که ابن عمر ب از پذیرفتن فرمانداری شام عذر خواهی کرد، امیرالمؤمنین علی س سهل بن حنیف را به جای او فرستاد، اما همین که او به شام نزدیک شد، اسب سواران معاویه س او را گرفتند و به او گفتند: اگر عثمان س تو را فرستاده خوش آمدی و اگر کسی دیگر تو را فرستاده برگرد[١٦٣٦]. اهالی شام به خاطر شهادت مظلومانهی عثمان س به شدت خشمگین بودند و پیراهن خونین عثمان همراه با انگشتان قطع شدهی دست نائله همسر عثمان به هنگام دفاع از عثمان س به شام آورده شده بودند و داستان شهادت عثمان س بسیار دردناک بود و احساسات مردم تحریک و قلبها جریحه دار و چشمها اشکبار بودند. همچنین خبر تسلط شورشیان بر مدینه و فرار بنی امیه به مکّه و دیگر رخدادها اهل شام و در رأس آنها معاویه س را متاثر کرده بود، از این رو ایشان فکر میکرد که وظیفهی اوست که برای گرفتن خون عثمان س از قاتلانش به پاخیزد، چون ولی و صاحب خون عثمان س است و خداوند ﻷ میفرماید:
﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا٣٣﴾ [الإسراء: ٣٣]
یعنی: «هر کس که مظلومانه کشته شود، به صاحب خون او این قدرت را دادهایم (که قاتل را به مجازات برساند) ولی نباید او هم در کشتن اسراف کند بیگمان صاحب خون یاری شونده است».
از این رو معاویه س مردم را جمع کرد و در مورد عثمان س و اینکه او مظلومانه به دست بیخردان منافقی که از ریختن خون ناحق باکی نداشتهاند به شهادت رسیده است، سخن گفت و متذکّر شد که آنها عثمان س را در ماه حرام و در شهر حرام کشته بودند، آنگاه مردم شوریدند و این کار را زشت شمردند و صداها بلند شد و در میان این جمع تعدادی از اصحاب رسول خدا ج حضور داشتند، یکی از اصحاب حاضر در جمع به نام مرّه بن کعب س بلند شد و گفت: اگر حدیثی نبود که از پیامبر شنیدهام سخن نمیگفتم، پیامبر ج روزی فتنهها را یاد شد و متذکر شد که فتنهها نزدیکند، در آن موقع مردی از نزدیک ما عبور کرد که خود را با پارچهای پوشانیده بود، پیامبر ج فرمود: «این مرد در آن روز بر هدایت است» من آن مرد دنبال کردم، رفتم ناگهان دیدم که او عثمان بن عفان س است، چهرهاش را به سوی پیامبر برگرداندم و گفتم: آیا همین است؟ فرمود: بله[١٦٣٧] و حدیثی دیگر هست که محرّک و انگیزهی قوی برای معاویه س بود که خون عثمان س را بخواهد، این حدیث را نعمان بن بشیر از عایشه ل روایت میکند که گفت: پیامبر خدا ج کسی را دنبال عثمان بن عفان س فرستاد، سپس عثمان آمد و پیامبر ج رو به او کرد به شانهاش دست زد و آخرین سخنی که به او گفت این بود که فرمود: «ای عثمان به زودی خداوند لباسی را به تو میپوشاند، اگر منافقان از تو خواستند آن را از تن در آوری آن را در نیاور تا به دیدارم بیایی». سه بار پیامبر ج چنین گفت، عرض کردم: ای امیر المؤمنین چرا تا کنون این حدیث را نمیگفتی؟ گفت: سوگند به خدا آن را فراموش کرده بودم و به یادم نمیآمد، من معاویه س را از این حدیث با خبر کردم، او قبول نکرد تا آن که نامهای به امالمؤمنین نوشت و از او خواست که این حدیث را برای او بنویسد، آنگاه عایشه ل در نامهای این حدیث را برای او نوشت.[١٦٣٨]
از آنجا که اهل شام به رهبری معاویه بن ابی سفیان به شدت بر اجرای فرمان خداوند در مورد قاتلان عثمان س حریص بودند، علّت اصلی بیعت نکردن آنها با علی بن ابی طالب س این بود، نه به خاطر اینکه معاویه س بر فرمانداری شام باقی بماند، یا به خاطر چشم دوختن به خلافت، چون کاملاً میدانست که امر خلافت مربوط به شش نفری است که عمربن خطاب س به عنوان شورای انتخاب خلیفه بعد از خودش تعیین کرده بود و کاملا میدانست که علی س از او برتر و به خلافت سزاوارتر است،[١٦٣٩] به دلیل روایتی که یحیی بن سلیمان جعفی با سند جیّد از ابی مسلم خولانی روایت میکند که او به معاویه س گفت: شما با علی س همانند و همطراز هستی که با او درگیری؟ معاویه س گفت: نه سوگند به خدا من میدانم که او از من برتر است و از من به امر خلافت سزاوارتر است، ولی آیا شما نمیدانید که عثمان مظلومانه کشته شده است و من پسر عموی او هستم و خون او را میخواهم، پس نزد علی س بروید و به او بگوئید: قاتلان عثمان را به من تحویل دهد تا تسلیم او شوم، آنگاه نزد علی آمدند و با او سخن گفتند ولی علی س قاتلان را به معاویه تحویل نداد[١٦٤٠]. در روایتی دیگر آمده است: نزد علی س آمدند و با او صحبت کردند، علی س گفت: معاویه با من بیعت کند و همراه آنان برای داوری نزد من بیاید، امّا معاویه س امتناع ورزید و نپذیرفت، [١٦٤١] امّا روایتی که میگویند معاویه به خاطر اعتراض شخصی و طمعهای دینوی و به علت دشمنی و رقابتی که در دوران جاهلیت بین بنیهاشم و بنی امیه بود از بیعت کردن با علی س اباء ورزید و دیگر تهمتهایی که به اصحاب پیامبر میزنند و نویسندگان معاصر همچون عبّاس محمود عقاد در کتاب (عبقریة علی) و عبدالعزیز الدوری در کتاب (مقدمة فی تأریخ صدر الاسلام) بر اساس این روایت خیال پردازیهای پوچ و باطل خود را ارائه دادهاند، باید دانست که اینها روایاتی غیر قابل قبول و متروک میباشند که راویان آن از نظر عدالت و حفظ دارای ضعف و عیب هستند.[١٦٤٢]
در تمام دوران خلافت علی س شام در سلطهی معاویه بن ابی سفیان س قرار داشت و علی س نتوانست بر آن چیره شود و یا افرادی را در آن جا به عنوان امیر و فرماندار مستقر کند، در شرق سرزمین شام درگیریهایی بین لشکر علی س و لشکر معاویه س رخ داد که مهمترین آن جنگ صفین بود که علی س و معاویه س هر دو در این جنگ شرکت داشتند و این جنگ در سال (٣٧هـ) اتفاق افتاد، امّا این جنگها مانع ادامهی سلطه معاویه س بر شام نگردید.[١٦٤٣]
[١٦٣٠]- المصنف ابن ابی شیبه ٧/٤٧٢
[١٦٣١]- استشهاد عثمان و وقعة الجمل، خالد الغیث ص ١٦٠
[١٦٣٢]- سیر اعلام النبلاء ٣/٢٢٤
[١٦٣٣]- الاستیعاب ٦/٣٢٦
[١٦٣٤]- مسلم، کتاب الامارة ٨٥١
[١٦٣٥]- الانتصار للصحب و الآل ص ٥٠٧
[١٦٣٦]- تهذیب تاریخ دمشق ٤/٣٩، خلافة علی بن ابی طالب عبدالحمید علی ١١٠
[١٦٣٧]- صحیح سنن ابن ماجه ١/٢٤
[١٦٣٨]- مسند احمد، باقی سند الانصارش ٢٤٠٤٥
[١٦٣٩]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص ١١٢
[١٦٤٠]- فتح الباری ١٣/٩٢، البدایة و النّهایة ٨/١٢٩
[١٦٤١]- فتح الباری ١٣/٩٢ استشهاد عثمان ص ١٦٠
[١٦٤٢]- خلافة علی عبدالحمید علی ص ١١٢
[١٦٤٣]- الولایه علی البلدان ٢/٨