سوّم: علی رضی الله عنه در صلح حدیبیه و بیعت رضوان
در غزوهی حدیبیه و قبل از صلح، تعدادی از بردگان از مکّه به نزد رسول خدا ج فرار کردند، مالکانشان درخواست برگرداندن آنها را کردند، ولی رسول خدا ج از برگرداندنشان خودداری ورزید و فرمود: «ای جماعت قریش بس کنید و دست بردارید و گرنه خداوند کسی را به سوی شما مبعوث خواهد کرد که در راه دین گردنتان را با شمشیر میزند و خداوند قلبش را با ایمان آزمودهاست»، یاران با شوق و علاقه سؤال کردند: او چه کسی است ای رسول خدا؟ هر کدام آرزو میکرد که او برندهی چنین گواهی بزرگ از سوی رسول خدا ج باشد، لذا رسول خدا ج فرمود: «او کسی است که نعلهایش پینه و ترمیم شدهاند» و خودش آن نعلها را به علی داده بود که پینه کند[٣٦٧].
وقتی که صلح بین مسلمانان و مشرکین به اتمام رسید، علی در بین آنها قرارداد صلح را نوشت، وقتی که جملهی محمّد رسولالله را نوشت، مشرکان گفتند: محمّد رسولالله را ننویس، چون اگر اعتقاد داشتیم که او رسول خدا است با او نمیجنگیدیم. رسول خدا ج به علی دستور داد که آن جمله را پاک کند، ولی گفت: من پاکش نمیکنم، لذا رسول خدا ج با دست خود نام محمّد رسولالله را از روی قرارداد صلح پاک کرد، زیرا محبّت و تعظیم علی نسبت به رسول خدا به حدّی بود که حاضر به نابودی نام ایشان نشد.[٣٦٨]
با مشرکان بر این قرار به توافق رسیدند که رسول خدا ج و یارانش به مدت سه روز اجازهی اقامت در مکّه را داشته باشند و جز غلاف شمشیر، چیزی دیگر را با خود حمل نکنند.
رافضیهای افراطی به موضع صحابه و عمربن خطّاب س در صلح حدیبیه طعنه و ایراد وارد میکنند، مبنی بر اینکه عمر س در مورد (بازنگری در شروط) صلح به رسول خدا ج مراجعه کرد، همچنین جماعت اصحاب ابتدا ذبح حیواناتی را که جهت قربانی در مکّه با خود آورده بودند و حلق و تراشیدن سر خود را به تأخیر انداختند تا اینکه پیامبر ج خود اقدام به ذبح قربانی و حلق موی سر کرد.
ولی در واقع نه در موضعگیری عمر بن خطاب س و نه در موضع دیگر اصحاب جایی برای طعنه نیست، زیرا پیامبر ج در خواب دیده بود که وارد مکّه شد و طواف بیت الله را به جا آورد و در مدینه این رؤیا را برای اصحاب تعریف کرد و چون در سال صلح حدیبیه همراه رسول خدا ج راهی سفر حج شدند، جمعی از یاران تردیدی نداشتند در اینکه تعبیر رؤیای رسول خدا ج به جا آوردن حج در همان سال است، بنابراین وقتی صلح حدیبیه صورت گرفت که یکی از مواد صلح این بود که: آن سال باید مسلمانان به مدینه برگردند و سال بعد اجازهی ورود به مکّه را داشته باشند، این امر برای اصحاب بزرگوار ناخوشایند بود[٣٦٩] و عمر با شجاعت و قدرتی که نسبت به حق برخوردار بود، چند مرتبه به رسول خدا ج مراجعه کرد (تا بلکه همه شروط عهدنامه را نپذیرد) و از رسول خدا ج سؤال میکرد، ولی پرسشهای او به خاطر تردید در صداقت رسول خدا ج یا به عنوان اعتراض از ایشان نبود، بلکه میگفت: ای رسول خدا آیا در رؤیای شما مقرّر نشد که طواف خانهی خدا را به جا میآوریم؟ هدفش این بود که وارد مکّه شوند و او را از برگشتن به مدینه منصرف کند، چون این کار موجب سرافرازی اسلام و به خاک مالیدن بینی مشرکین بود[٣٧٠].
امام نووی فرمود: علماء گفتهاند: سؤال و گفتار عمر س در مورد صلح حدیبیه به خاطر شک و تردید نبود، بلکه جهت کشف نکتهای تلاش میکرد که از او پنهان بود، علاوه بر اینکه شیفته و علاقمند ذلّت کفّار و ظهور اسلام بود، آنگونه که از اخلاق او و قدرت او در یاری دین و به ذلّت و خواری کشاندن اهل باطل معروف است[٣٧١] و عمر در این قضیه اجتهاد کرد، شدّت و قدرت او به طرفداری از حق و غیرت به خاطر حق، او را به این رأی واداشت که نباید چیزی را بپذیرند که نشان دهندهی نوعی ذلّت است، علاوه بر اینکه رسول خدا ج آنها را چنین تربیت کرده بود که در وقت مشاوره قاطعانه اظهار نظر کنند، چون این اطاعت از فرمان خدا است که میفرماید:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ﴾ [آل عمران: ١٥٩]
«پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن».
خیلی وقتها هم رسول خدا ج پس از رایزنی با رأی اصحاب عمل میکرد، همانگونه که در روز جنگ بدر با اصحاب در مورد دنبال کردن کاروان قریش رایزنی کرد و رأی آنها را پذیرفت و نیز در روز جنگ اُحُد مشاوره کرد که آیا برای دفاع در داخل مدینه باشند یا به بیرون شهر بروند و جلو دشمن را بگیرند که رأی اکثریّت بر این بود که از شهر خارج شوند و همان رأی را برگزید و نیز در روز خندق در مورد اینکه با احزاب کفر بر یک سوّم محصولات آن سال مدینه مصالحه کند یا خیر، جلسهی رایزنی تشکیل داد، سعد بن معاذ و سعد بن عباده مخالف بودند، در نتیجه رأی آنها را برگزید، در روز صلح حدیبیه هم مشورت کرد که آیا بجنگند یا نه، ابوبکر صدیّق س گفت: ما برای انجام عمره آمدهایم نه برای جنگیدن و رأی او را پذیرفت[٣٧٢] و موارد متعدّدی که ذکر آنها طولانی است.
بنابراین عمر بن خطاب س هم سعی میکرد رسول خدا رأی او را انتخاب کند و با کفّار بجنگند، از این رو چندین بار به رسول خدا ج و بعد به ابوبکر مراجعه کرد، ولی وقتی دید که هر دو نفر رأیشان متّفق است نظرش را رها کرد و رسول خدا ج که حسن نیّت و صداقتش را میدانست برایش عذر آورد و مسأله را توجیه کرد[٣٧٣].
امّا در مورد توقّف صحابه در ذبح قربانیها و حلق موی سر تا اینکه رسول خدا ج پیشقدم شد، این توقّف آنها نافرمانی رسول خدا ج محسوب نمیشود، همانگونه که علماء در این باره چند توجیه دارند، ابن حجر میگوید: گفته شده: توقف کردند چون احتمال میدادند این امر برای ندب و سنّت باشد نه واجب، یا اینکه امیدوار بودند وحی از آسمان نازل شود و پیمان صلح مذکور را باطل اعلام نماید، یا اینکه امید آن داشتند که جهت اتمام حج در آن سال اجازه اختصاصی صادر شود و چنین چیزی برایشان جایز باشد، چون زمان نسخ احکام بود و احتمال این هم هست که بر اثر آن شرایط و اوضاع که احساس شکست و ذلّت میکردند طوری در فکر فرو رفته باشند که از فرمان رسول خدا ج هم غافل بوده باشند، چون به اعتقاد خود دارای شوکت بودند و میتوانستند به اهداف خود برسند و با زور و قهر و غلبه بر آنها، حج را انجام دهند، یا اینکه فرمانبرداری از امر رسول خدا ج را به تأخیر اندازند، چون معتقد بودند امر مطلق، مقتضی اقدام فوری نیست و احتمال مجموع این امور هم هست[٣٧٤].
در برخی روایات مربوط به صلح حدیبیه آمده است که وقتی رسول خدا ج به مسلمانان دستور داد حیواناتی را که جهت قربانی در مکه با خود آورده بودند ذبح کنند و موی سر خود را بتراشند، چون دید که آنها اطاعت نکردند، به نزد أم سلمه (در خیمهاش) وارد شد و مسأله را با او مطرح کرد، ام سلمه عرض کرد: ای رسول خدا! با آنها حرف نزن، چون با مسألهی بزرگی در رابطه با تأثیر سخت و نامطلوب این صلح بر روان و درون آنها و بازگشت بدون موفقّیت روبرو شدهاند[٣٧٥]. بنابراین رأی ام سلمه در این رایزنی این بود، همانگونه که در روایت صحیح بخاری آمده است گفت: «از اینجا خارج شو و بدون اینکه یک کلمه با کسی حرف بزنی شتر قربانی را ذبح کن و آرایشگرت را صدا کن تا سرت را بتراشد، رسول خدا ج به همان صورت بدون حرف زدن با کسی از (خیمه) بیرون رفت و شترش را ذبح کرد و آرایشگر را صدا زد و سرش را تراشید، اصحاب وقتی که این صحنه را دیدند برخاستند و قربانیهایشان را ذبح نمودند.[٣٧٦]
ابن حجر میگوید: احتمالاً ام سلمه از رفتار صحابه چنین فهمیده باشد که آنها این احتمال را در نظر داشتهاند که دستور رسول خدا ج به آنها مبنی بر ایجاد رخصت و آسان کاری باشد و با وجود ذبح قربانی و تراشیدن سر، باز هم در حال احرام باقی بمانند، امّا در مورد خود پیامبر، خداوند عزیمت و عدم رخصت را در نظر گرفته، بطوریکه نتواند احرامش را بشکند، لذا ام سلمه درخواست کرد که رسول خدا ج برای انجام این امر پیشقدم باشد تا چنین احتمالی هم را منتفی بدانند و درست بودن رأی ام سلمه برای رسول خدا ج محرز گردید.
نظیر همین قضیه در غزوهی فتح مکه اتفاق افتاد که رسول خدا ج به آنها دستور داد روزهی خود را بشکنند، ولی وقتی که دید همه به روزهداری ادامه میدهند، یک لیوان آب برداشت و نوشید، هنگامیکه صحابه این را مشاهده کردند همه آب نوشیدند؛ و این یک توجیه زیبا است[٣٧٧] که قطعاً لایق مقام صحابهی بزرگوار است، زیرا آنها نسبت به احترام و تعظیم احرام حج و کامل کردن آن بسیار حریص بودند، چون رسول خدا ج به آنها دستور داد احرام را بشکنند، ولی او همچنان در لباس احرام بود، گمان کردند که شاید به خاطر ترحم به حال آنها چنین فرمانی صادر کرده، مانند عادت همیشگی شفقت و مهربانی او نسبت به یاران، مثل اینکه پیروی از رسول خدا ج را بر استفاده از رُخصت که احرام شکستن بود، ترجیح دادند، سپس وقتی دیدند او احرام را برداشت، یقین یافتند که بهتر است به او اقتدا کنند، پس سریع اقدام به شکستن احرام کردند.
همانگونه که در سفر حج وقتی همراه رسول خدا ج وارد مکّه شدند و طواف بیتالله و سعی بین صفا و مروه را انجام دادند، به آنها دستور داد که آن مراحل را عُمره قرار دهند و احرامشان را کاملاً بشکنند، به طوریکه هر کس میتواند با همسر خود همبستر شود، چنین مسألهای را خیلی بزرگ و ناممکن تلقی کردند، چون حج را خیلی تعظیم میکردند، همانگونه که خودشان نقل کردهاند: وقتی راهی عرفه شدند (بعلّت اینکه مدتی طولانی در احرام بودند و بر اثر محدودیت احرام شهوتشان افزوده شده بود) احساس میکردند از آنها منی میریزد! وقتی رسولخدا ج از موضوع با خبر شد، چون خودش احرام را نشکسته بود، فرمود: «أیّها النّاس! أحلّوا، فلولا الهدی الّذي معي فعلت کما فعلتم»[٣٧٨]: (ای مردم، اگر به خاطر این نبود که همراه خود حیوان قربانی آوردهام من هم احرام را میشکستم مانند شما). همه اینها ناشی از رغبت و علاقهی آنها به خیر و نیکی و پیروی همه جانبه و کامل از رسول خدا ج بود[٣٧٩].
قطعاً موضعگیری سکوت رسولالله ج در برابر اعتراض عمر بن خطّاب س نسبت به صلح، بیانگر این نکتهی بسیار با ارزش است که رهبران اسلامی، از علماء، حکّام و دعوتگران باید با سعهی صدر و صبر و بردباری و رفتار زیبا و شایسته در شنیدن نظر دیگران و فراهم نمودن مجال برای صاحبنظرانی که جهت خدمت به مصلحت عموم رأی و پیشنهاد ارائه میکنند، کوشا باشند، نه اینکه با زندان و شکنجه، رأی مخالفین را از بین ببرند. رسولالله ج در صلح حدیبیه بیان نمود که آزادی بیان و اظهار نظر در جامعهی اسلامی حمایت میشود و فرد در چنین جامعهای حق اظهار نظر دارد، حتی اگر آن رأی موضع حاکم یا خلیفهی مسلمین را مورد انتقاد قرار دهد، چون فرد مسلمان حق دارد نظر خود را در فضای امن و امان و به دور از خشونت و خفقانی که آزادی بیان و نظر را خفه کند ابراز کند، جایی که رسولالله ج (با اینکه از جانب خدا وحی دریافت میکرد) چنین موضعی در برابر عمر بن خطاب اتّخاذ کند، رئیس دولت بیشتر سزاوار است که مورد انتقاد قرار گیرد، چون اظهار نظر در حد ذات خود نه جرم است و نه مستوجب این است که با زندانی شدن در سیاچالهای زندان مجازات شود[٣٨٠]. همانگونه که رهنمود نبوی به ما میآموزد که اصحاب و یارانش را در اثنای حوادث چگونه پرورش داده بود.
علی و دیگر اصحاب حاضر در حدیبیه نائل به رضایت و خشنودی خداوند متعال شدند و آیهی ذیل در مورد ایشان نازل گردید که میفرماید:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨﴾ [الفتح: ١٨]
«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت) پاداششان کرد».
رسول خدا ج فرمود: «لن یدخل احدٌ النّار بایع تحت الشّجرة»: (هرگز کسانی که در حدیبیه با رسول خدا ج بیعت کردند وارد آتش دوزخ نمیشوند). علی و دیگر برادرانش همچون ابوبکر و عمر و غیره ش قبلاً با شرکت در «بدر» هم نائل به مقام والا و شرافت بزرگ شدند، آنجا که رسول خدا ج فرمود: «و ما یدریك لعلّ الله اطّلع علی أهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم»[٣٨١]: (تو چه میدانی که خدا از اهل بدر مطلع شده و فرموده هر چه میخواهید انجام دهید که من همهی شما را مورد عفو و مغفرت قرار دادهام.)
[٣٦٧]- مرویّات غزوة حدیبیه، حافظ حکمی، ص ١٨٣، حدیث با مجموع روایتهای آن صحیح است، و خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ناصر، ص٣٠.
[٣٦٨]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص٢٦٢-٢٧٤.
[٣٦٩]- البدایة و النهایة (٤/١٧٠)، تاریخ طبری(٢/٦٣٥).
[٣٧٠]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص٢٦٤.
[٣٧١]- شرح صحیح مسلم(١٢/١٤١).
[٣٧٢]- تفسیر ابن کثیر (١/٤٢٠)درتفسیر آیهی ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ﴾.
[٣٧٣]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص٢٦٦.
[٣٧٤]- فتح الباری (٥/٣٤٧).
[٣٧٥]- منبع سابق.
[٣٧٦]- منبع سابق.
[٣٧٧]- بخاری کتاب الشروط، ش ٢٧٣٢.
[٣٧٨]- بخاری ش٧٣٦٧.
[٣٧٩]- الانتصار للصحب و الآل، رحیلی ص٢٦٨، و این ازجمله بهترین کتابهای ردّ شبهات رافضه است. برای دریافت این کتاب میتوانید به سایت "کتابخانه عقیده" مراجعه کنید. www.aqeedeh.com نام کتاب به فارسی: «دفاع از آل و اصحاب پیامبر» نوشته: دکتر ابراهیم رحیلی و ترجمه: دکتر عبدالرحیم ملازاده میباشد.
[٣٨٠]- غزوة حدیبیة، أبی فارس، ص١٣٤-١٣٥.
[٣٨١]- سیرة النبوة، ندوی ص٣٢١.