سوم: بیعت طلحه و زبیر رضی الله عنهما
ابوبشیر عابدی میگوید: در مدینه بودم که عثمان س کشته شد و مهاجران و انصار از جمله طلحه و زبیر جمع شدند و نزد علی آمدند و گفتند: ای ابوالحسن میخواهیم با تو بیعت کنیم، زود آماده شو با تو بیعت کنیم، علی س گفت: من به این کار نیازی ندارم اما با شما هستم هر کس را انتخاب کردید حرفی ندارم. به خدا سوگند! او را انتخاب کردند و گفتند: کسی جز تو را انتخاب نخواهیم کرد... تا آخر روایت[٧٨٦] و در ادامهی همین روایت میگوید: همهی آنان با علی س بعیت کردند. روایات در این باره بسیار است و برخی را ابن جریر طبری در تاریخش نقل کرده است که دلالت بر این دارد همهی صحابه بدون استثناء با علی بیعت کردند[٧٨٧].
و این که در برخی روایات آمده: طلحه و زبیر با اکراه و ناراضی بیعت کردند، صحیح نیست و روایات صحیح خلاف این را اثبات میکند[٧٨٨]. در روایت طبری از قول عوف بن ابو جمیله آمده: من گواهی میدهم کهابن سیرین میگفت: علی آمد و به طلحه گفت: دستت را بده که با تو بیعت کنم، طلحه گفت: تو سزاوارتری، تو امیر مؤمنانی، دستت را بده، علی دستش را به طلحه داد و با او بیعت کرد[٧٨٩]. از عبد خیر خیوانی نقل شده: نزد ابوموسی رفتم و پرسیدم آیا طلحه و زبیر با علی بیعت کردند؟ گفت: آری[٧٩٠].
همانگونه که امام محقّق ابن العربی به صراحت میگوید: ادعای آنانی که میگویند: طلحه و زبیر با اکراه و اجبار بیعت کردهاند باطل است و یادآور میشود که هرگز چنین چیزی شایستهی مقام و شخصیت آن دو نبوده است و حتی شایسته نیست که به شخصیت علی چنین نسبتی داده شود که بزور از کسی بیعت گرفته باشد. ابن العربی میگوید: اگر بگویند: با یک و دو نفر بیعت منعقد و کامل میشود- این اجتهادی مردود است و هر کس بعد از بیعت کنندگان اولیه با او بیعت کرده باشد، بیعتش واجب میشود. شرعاً باید بیعت میکرد، حتی اگر فرض را بر این بگیریم که آن دو بیعت نکردند هیچ تأثیری به حال آنها و بیعت علی نداشته است و این که در برخی روایت آمده: «يد شلاء و امر لايتم»[٧٩١]: (دستی فلج که در جنگ احد برای دفاع از پیامبر بر اثر تیرهای زیادی که به آن اصابت کرده بود از کار افتاد – و خلافتی که کامل نخواهد شد). این روایت را کسی ساخته است که فکر کرده طلحه اوّلین بیعت کننده با علی است، در حالی که این حقیقت ندارد، اگر اعتراض کنند که طلحه گفته: در حالی بیعت کردم که شمشیر روی گردنم گذاشته بودند، پاسخ این است که: این روایت جعلی و دروغ نسنجیدهای است، زیرا واژهی «قضی»[٧٩٢]را به جای واژهی «القفا» بکار برده است که این لهجهی هذیل است، نه لهجهی قریش. مانند واژهی «الهوی» و «هوی»، امّا این که گفتهاند «ید شلاء»: (دست فلج) این هیچ ربطی به موضوع ندارد، چون دست طلحه در راه خدا و به دفاع پیامبر فلج شد، لذا چنین کار مهمیبا چنین دستی کامل میگردد و از هر ناخوشایندی حفظ میشود، وانگهی حاکمیت به همان صورت و شکل خود کامل گردید و حکم علی بعد از آن به اجرا درآمد.[٧٩٣]
تردیدی نیست که روایات بیعت اجباری طلحه و زبیر در کتابهای تاریخ باطل و بیاساس است.[٧٩٤] طبق روایات صحیح هر دو بدون اکراه بیعت کردهاند، در روایتی صحیح ابن حجر[٧٩٥] از طریق احنف بن قیس آمده است که عایشه، طلحه و زبیر ش چون با آنها مشورت و رایزنی کرد که با چه کسی بعد از عثمان بیعت کند، به او دستور دادند که با علی بیعت کند[٧٩٦].
بدون تردید سابقهی فضیلت و پایبندی علی به احکام قرآن و سنّت و سخت گیری و تعهد در عمل به آنها، در سخنرانیها و دستور به تطبیق احکام شرعی، برای کسی دروازهی طعنه و ایراد بر خلافت علی را باز نمیگذارد و میتوان گفت: علی بعد از شهادت عثمان کاندیدای اصلح برای خلافت بود، چون علی جزء شش نفری بود که عمر آنها را برای خلافت پیشنهاد کرده بود و در آن زمان بعد از آن که چهار نفر از شش نفر کنارهگیری کردند، علی و عثمان تنها به عنوان کاندیدای خلافت باقی ماندند و فرصت را به این دو نفر دادند و این نوعی اجماع بود که توسط آن شورا منعقد گردید و این بدین معنی است که اگر عثمان نباشد، علی شایستهترین فرد به خلافت بود و آنگاه که اهالی مدینه او را بر دیگران ترجیح دادند، در واقع صلاحتیش به خلافت تعیین شده بود و بدون تردید در آن شرایط از دیگر اصحاب باقی مانده در قید حیات به خلافت شایستهتر بود، چون او از مسلمانان با سابقه و از مهاجران پیشگام و پسر عمو و داماد پیامبر ج بود، علاوه بر این، فضیلت و صلاحیت علی برای کسی پوشیده و قابل انکار نبود و او فردی شجاع، با هوش، خردمند و متخصص در مسائل قضایی نادر بود و در موضعگیریهای خود قاطع و با اراده و در دفاع از حق محکم و با صلابت بود، در بررسی کارها بسیار دوراندیش و سنجیده عمل میکرد. آری، تمام موارد فوق و دیگر موارد موجب شده بود که او تنها کاندیدای بلا منازع امامت مسلمانان در آن برههی حساس زمانی باشد، در نتیجه خلافت علی س به اجماع مهاجران و انصار مورد تأیید قرار گرفت.[٧٩٧]
[٧٨٦]- تاریخ طبری ٥/٤٤٩ اسناد این روایت حسن لغیره است وکتاب «حمله رسالهالاسلام الاولون» محب الدین خطیب، ص ٥٧.
[٧٨٧]- تحقیق مواقف الصحابة ٢/٥٩/٧٥.
[٧٨٨]- الانتصار للصحب و الآل /٢٣٦.
[٧٨٩]- تاریخ الطبری ٥/٤٥٦ الانتصار للصحب و الال /٢٣٦.
[٧٩٠]- تاریخ الطبری ٥/٥٤.
[٧٩١]- اشاره است به اینکه طلحهاولین کسی بوده که با علی بیعت کرده، و چون دست راستش بر اثر تیرهای جنگ احد فلج شده بود، و در برخی روایات آمده که مردی این حرف را زد که خلافت علی به نهایت نخواهد رسید. تاریخ الطبری ٥/٤٥٧ و البدایة و النهایة٧/٢٣٧.
[٧٩٢]- و نیز گفته شده این لعنت بنی طی است، النهایه ٤/٩٤ و ابن کثیر می گوید: به ضم در لغت طی به معنای شمشیر است النهایه ٤/٢٣٤ و گفته شده در زبان هذیل به معنای شمشمیر است و برخی از طوائفیمن نیز به همین بکار بردهاند لسان العرب ٢/٣٥٤.
[٧٩٣]- العواصم من القواصم /١٤٨-١٤٩.
[٧٩٤]- استشهاد عثمان /١٤١.
[٧٩٥]- فتح الباری ١٣/٣٨.
[٧٩٦]- استشهاد عثمان /١٤١، المنصف ابن ابی شیبه ١١/١١٨ رجال این روایت، صحیح است بجز عمر بن جاوان که مقبول است واین حجر این روایت را در فتح ١٣/٣٤-٥٧ صحیح دانسته است.
[٧٩٧]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة ٢/٩١-٩٢.