نتایج این فراگیری در وجود انسان و زندگی
فراگیری معنی عبادت در اسلام [همانطوریکه توضیح دادیم] آثار فرخندهای در نفس آدمی و جریان زندگی دارد که انسان، آنها را در وجود خود و دیگر پدیدهها احساس و سایههایشان را در هستی پیرامون خود مشاهده میکند. بارزترین و عمیقترین نمونههای این آثار دو چیز میباشد:
اول) زندگی و فعالیت یک مسلمان را رنگی الهی داده، او را در هر کاری که انجام میدهد، آنگونه وابسته و مربوط به خدا میسازد که همۀ اعمال خویش را با نیتی آمیخته به بندگی و خضوع و روح تسلیم و تواضع انجام میدهد و این امر او را با جدیت در هر عمل سودمند و سازندگی صحیح و تلاش در جهت آسان کردن بهرهمندی از یک زندگی نمونه و کمال مطلوب برای خود و همنوعانش برمیانگیزد و تا وقتی که این کارها به منظور جلب خرسندی و پاداش نیک خداوند و به عنوان پیشکش به حضور او انجام میگیرند، ذخیرۀ نیکی و تقرب او را در نزد خدا افزایش داده، باعث درستی و استحکام عمل دنیوی او میگردند.
دوم) به فرد مسلمان در سراسر زندگیش وحدت نظر و یگانگی هدف میدهد. بنابراین در همۀ کارهایی که انجام میدهد یا فرو میگذارد، پروردگار واحدی را در نظر گرفته و با تمام کوشش دینی و دنیوی رو به سوی او میآورد و پراکندگی و کشمکش و دوگانگی از شخصیت و زندگیش رخت برمیبندد. چنین فردی از آنهایی نیست که به هنگام شب خدا را میپرستند و روزها جامعه را، و نه از کسانی که در مسجد، بندۀ خدا و در پهنه زندگی، بنده دنیا و ثروت میباشند و نه از آنهایی که یک روز هفته را به عبادت خدا و روزهای دیگرش را به عبادت چیزها و کسان دیگر اختصاص میدهند! او در هر کجا و به هر حالتی و در هر کاری باشد، فقط خدا را میپرستد. بدینترتیب در هیچ کار و حال و هیچ زمانی از اندیشه و یاد خدا غفلت نمیورزد.
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾[البقرة: ۱۱۵].
«شرق و غرب از آن خداست، بنابراین هر جا رو کنید، خدا همان جا است».
بدینگونه تمام سعی او متوجه خدا شده و قلبش یکسره در او متمرکز میگردد و یگانگی زندگی و اندیشه و اراده و احساس درونیاش میان جهات و جریانات و جنبههای متعدد پراکنده و تجزیه نمیشود، همۀ زندگیش یک مجموعه واحد و تجزیهناپذیر است، روش وی بندگی خدا و هدفش خوشنودی او و راهنمایش وحی خداوندی است.
مسلمان اطریشی، استاد محمد اسد، در بیان مزیت عبادت در اسلام میگوید:
«نحوۀ برداشت از عبادت در اسلام با تمامی ادیان دیگر فرق دارد، چونکه عبادت از نظر اسلام به اعمالی از قبیل خشوع به صورت نماز و روزه، محدود نبوده بلکه (کل) زندگی عملی انسان را شامل میشود. به همین دلیل هدف ما از زندگی به طور کلی (عبادت) خداوند است. بنابراین ضرورتاً موظفیم که به این زندگی، در مجموع پدیدههایش به عنوان یک مسئولیت اخلاقی چند جانبه بنگریم. همچنین لازم است که تمام کارهایمان را [هر چند که پیش پا افتاده بنمایند] به عنوان عبادت تلقی نموده و آن را با دقت کامل و بر این مبنا که آن کار بخشی از نظام جهانی خداوندی است؛ انجام دهیم ... این کیفیت از نظر یک فرد عادی، الگویی ناممکن به نظر میرسد ولی مگر نه این است که اسلام میخواهد کمال مطلوبهای والا تحقق واقعی پیدا کنند؟
موضعگیری اسلام در این باره توجیه بردار نیست. اسلام اولاً، به ما یاد میدهد که عبادت خداوند پدیدهای مستمر و عینیتپذیر در فعالیتهای گوناگون زندگی انسانی ما بوده و معنی و محتوای زندگی را تشکیل میدهد. و ثانیاً، رسیدن به این هدف تا وقتی که زندگی خود را به دو بخش معنوی و مادی تقسیم میکنیم، امکانپذیر نیست ... باید این دو جنبۀ زندگی در برداشت و عمل ما بهم پیوسته به شکل مجموعۀ واحدی درآیند... برداشت ما از یگانگی خداوند میباید در کوشش برای سازگاری و یگانگی مظاهر گوناگون زندگیمان تجلی پیدا کند.
نتیجۀ منطقی این جهتگیری، تفاوت دیگر اسلام با سایر نظامهای دینی معروف را تشکیل میدهد و این به خاطر آن است که اسلام [به عنوان یک نظام آموزشی] تنها به این که از انحصار نماز و ارتباط ماورای طبیعی میان انسان و آفریدگارش، خودداری نماید، بسنده نکرده و ضمن آن حداقل با همین اندازه تأکیدات به روابط دنیوی میان فرد و محیط اجتماعی او نیز توجه نموده است.
در اسلام، زندگی به عنوان یک حادثه معمولی بیمحتوا و یا سایهای پنداری و نامفهوم از آخرت [که بدون شک فرا خواهد رسید] تلقی نمیشود بلکه یک واحد ایجابی نسبتاً کاملی تلقی میگردد. خداوند متعال، تنها در ذات خویش یگانه نیست، بلکه در غایت نیز یگانه است و بدین سبب آفرینش او [چه بسا در جوهر خود نیز] واحد به هم پیوستهای میباشد.
عبادت خداوند، در وسیعترین مفهوم خود، به طوری که هم اکنون تشریح کردیم، معنی زندگی انسانی را تشکیل میدهد. این برداشت، امکان به کمال رسیدن انسان در چارچوب زندگی دنیوی فردی خود را به ما نشان میدهد. از میان همۀ نظامهای دینی، فقط اسلام است که امکان رشد فردی در زندگی این جهانی را [آشکار میسازد... اسلام این کمال را به پس از میراندن تمایلات بدنی موکول ننموده ما را به زنجیرهای از حلقههای بهم پیوسته و درجهبندی شدۀ «تناسخ ارواح» چنانکه در مذاهب هندی معمول است] امیدوار نمیکند. با بودائیگری هم که کمال و نجات را جز بعد از نابودی نفس آدمی و گسستن روابط حسی و شعوری آن از جهان، غیرممکن میداند؛ موافق نیست ... نه، اسلام با تأکید اعلام میدارد که انسان میتواند در زندگی دنیوی فردی خویش به کمال برسد و این، از طریق بهرهبرداری کامل وی از انواع امکانات دنیوی در طول زندگی، تحقق میپذیرد» [۴۸].
[۴۸] الإسلام علی مفترق الطرق، ص ۲۳-۲۱ ، ترجمه الدکتور عمر فروخ.