عبادت در اسلام

فهرست کتاب

آسانگیری به جای وسوسه و سختگیری

آسانگیری به جای وسوسه و سختگیری

برماست که در تعلیم عبادات، سخن پیامبرصرا به یاد داشته باشیم، که وقتی یارانش به یک عرب که از روی نادانی و جهالت در محوطۀ مسجد ادرار می‌کرد هجوم آوردند، به آنها گفت: «جلو ادرارش را نگیرید، شما مأمور به آسان‌سازی هستید نه سختی آفرینی».

وقتی هم که ابوموسی و معاذ را به یمن گسیل داشت، به آنها این سفارش گرانمایه را گوشزد فرمود: «آسان کننده باشید نه سخن گیرنده، بشارت دهید و نفرت نیانگیزید، نرمش کنید و ناسازگاری در پیش نگیرید».

آسانگیری چیزی بالاتر از سادگی است، سادگی فقط در آموزش صدق می‌کند، اما آسانگیری، عمل و رفتار آدمی را نیز در بر می‌گیرد.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که مردم شدیداً سرگرم زندگی مادی خود هستند و انگیزه‌های دنیوی مادی آزمندانه بر آنان چیره شده است و شیطان بازاری گرم و کالایی راجی و عاملانی کارآزموده پیدا کرده است ... بر ما، آموزگاران برای مردم زمان خود، یک دین آسان و تصفیه شده و گوارا ابداع کنیم، بلکه دین خدا خود آسان است و سختی در آن نیست. همان دینی که گفته است:

﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ[الحج: ۷۸].

و این یک ردّ و نفی عام برای هر گونه دشواری در دین است. بنابراین به هر دشواری و سختی واقعی برخورد کردیم، باید بدانیم که آن، ساخته و پرداختۀ مردم است نه دستور خدا.

بعضی از دینداران پاک نیت به یک بیماری درونی به نام «وسوسه» دچار می‌شوند، در نتیجه برخلاف قانون خدا در کتاب و سنت و با آن که همۀ گذشتگان صالح این امت با وسوسه مخالفت نموده و بر آن تاخته و آن را اختلالی در عقل و نقصانی در دین دانسته‌اند، خود را به سختی و گرفتاری افکنده‌اند.

راستی کدام اختلال عقلی و نقصان دینی از این آشکارتر است؟ امام ابن قدامۀ حنبلی [۲۳۲](متوفی به سال ۶۲۰ هجری) در رسالۀ خود راجع به «سرزنش وسوسه‌گرایان و برحذر داشتن از وسوسه» چنین می‌گوید:

«گروهی از وسوسه‌گرایان، پیروی شیطان را تحقق بخشیده، تلقینات او را پذیرفته و به قبول سخن و فرمانبرداری او نسبت داده شده‌اند و از پیروی رسول خداصو روش او روی گردانیده‌اند. تا آنجا که یکی از آنها اگر ببیند که همچون رسول خداصوضو می‌گیرد یا نماز می‌خواند، وضو و نماز خود را باطل و نادرست می‌داند و هنگامی که همچون رسول خداصبا بچه‌ها هم غذا می‌شود و غذای همۀ مسلمانان را می‌خورد (یعنی مهمانی یا غذای دستپخت آنها را می‌پذیرد) خویشتن را آلوده به نجاست می‌پندارد و باید دستش را هفت بار آب بکشد! مثل این که در غذای مزبور سگی افتاده یا گربه‌ای ادرار کرده است!!

سپس تحت استیلای ابلیس و فرمانبرداری از او، به نوعی جنون رسیده و به مذهب سوفسطائیانی که حقیقت موجودات و امور محسوس را انکار می‌نمایند، نزدیک شده‌اند. زیرا که علم انسان نسبت به خودش از امور یقین و ضروری است و اینها یک عضو خود را می‌شویند و با چشم خود می‌بینند که شسته‌اند و تکبیر می‌گویند و قرائت نماز را می‌خوانند و همۀ اینها را با گوش خود می‌شنوند و با دل خود در می‌یابند، حتی دیگران هم مشاهده می‌کنند و یقین دارند، اما باز هم شیطان را تصدیق می‌کنند و دیده‌ها و شنیده‌ها و کارهای قطعی و یقینی خویش را انکار می‌نمایند و شک می‌کنند که آیا این کار را کرده‌اند یا خیر؟!

شیطان، اینها را در نیت و مقصود خود نیز که به طور یقینی آن را می‌دانند و دیگران هم براساس قرائن و دلایلی مطلع می‌شوند، به تردید می‌اندازد. اینها تلقین شیطان مبنی بر عدم نیت و قصد نماز را، برخلاف عینیات و یقین درونی خود می‌پذیرند و شکاک و سرگردان می‌مانند، مثل این که به چیز بسیار عجیبی خیره شده و یا پدیده‌ای را از باطن خود استخراج می‌کنند! همۀ این کارها نشانۀ زیاده‌روی در پیروی ابلیس و پذیرش وسوسه‌های اوست و هر کسی به این حد برسد، در واقع به آخرین درجۀ شیطان پرستی قدم نهاده است و تلقین او را برای عذاب نفس خود می‌پذیرد و در صدمه زدن به جسم خود از او فرمانبرداری می‌کند (با فرو رفتن در آب سرد یا استعمال زیاد آن و یا مالش بیش از حد بدن در هنگام شستشو) و چه بسا که چشم خود را در آب گشوده و داخل آن را هم بشوید و بدین‌سان به بینایی خود آسیب رساند و یا این که کارش به کشف عورت خود برای مردم بیانجامد و به وضعی افتد که مورد مسخرۀ بچه‌ها و مشاهده‌کنندگان خود قرار گیرد.

وسوسۀ این گروه ممکن است باعث فوت جماعت و فوت وقت نماز گردد و یا در اثر شدت وسوسه در نیت، تکبیر اول از دستشان برود و از یک یا چند رکعت محروم گردند.

برخی از آنان با خود می‌گویند: «حتما استقامت می‌ورزم و زیادتر به جا می‌آورم ... ولی دروغ می‌گویند. بعضی هم در ادای حروف وسواس به خرج می‌دهند. تا آنجا که یک حرف را دو سه بار تکرار می‌کنند! من خود، یکی از اینها را دیدم که می‌گفت: ... اکککبر ...! و با شخص دیگری برخورد نمودم که اظهار می‌داشت: از گفتن «السلام علیکم» عاجز شده‌ام! به او گفتم: همانطوری که الان گفتی، بگو و خودت را راحت کن!

نظایر این افراد زیادند، شیطان توانسته است اینها را در دنیا عذاب دهد و از پیروی پیامبرصبرگزیده‌شان خارج سازد و در زمرۀ خود آزاران و افراطیان درآورد. با اینحال تصور می‌کنند که روش خوبی دارند! پناه بر خدا از شیطان رجیم.

ابن قدامه /می‌افزاید: «هر کس می‌خواهد از این بلا خلاص گردد، باید به صحت مطالبی که در پیروی از گفتار و کردار پیامبر خداصبیان داشتیم، پی ببرد و به پیمودن راه او مصمم گردد و بدون شک بداند و بپذیرد که راه پیامبرصهدایت مستقیم بوده و مخالفت با پیامبرصنتیجۀ فریب و اغوای شیطان و تلقینات اوست و یقین داشته باشد که شیطان، دشمن است و به راه خیر نمی‌خواند و به خوشبختی هدایت نمی‌کند.

﴿إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ٦[فاطر: ۶].

«او حزب خود را به این فرا می‌خواند که اهل آتش باشند».

آنگاه باید بداند که در میان رسول خداصو یارانش، فرد وسواسی نبوده است و اگر وسوسه چیز خوبی بود، خداوند آن را از پیامبرصو یاران پیامبر که بهترین و شایسته‌ترین بندگانش بودند، دریغ نمی‌داشت.

پیامبرصوسوسه‌گرایان را توبیخ و نکوهش می‌نمود و عمر آنها را می‌زد و تنبیه می‌کرد و اگر یکی از اصحاب رسولصبه چنین افرادی برمی‌خورد، از او روی می‌گردانید».

چیزی که باعث فریاد زدن شیخ ابن قدامه، بر سر این وسوسه‌گرایان سختی آفرین گردیده است، موضع سختگیری و دست و پایبندی آنان در مواردی است که دین، آسان ساخته و سهل گرفته است.

از جمله موارد آسانگیری اسلام، حکم حرکت با پای برهنه و نماز بدون شستن پاهاست.

ابوداود با اسناد خود، از یک زن از قبیلۀ بنی عبدالاشهل روایت نموده است که گفت: «به پیامبرصگفتم: یا رسول‌الله! در سر راه ما به مسجد یک محل زباله و کثافت وجود دارد، وقتی که تطهیر نمودیم (و عازم نماز شدیم) چکار کنیم؟ فرمود: راه پاکتری وجود ندارد؟ گفتم: چرا، فرمود: راه پاک بعدی باعث پاکی کثافت قبلی می‌شود».

همچنین نماز خواندن با کفش را می‌توان نام برد. پیامبرصو یارانش با کفش نماز می‌خواندند... پیامبرصفرموده است: «وقتی که یکی از شما وارد مسجد می‌شود باید نگاه کند و اگر در کفشهایش کثافتی دید، برطرف سازد و سپس با آنها نماز بگزارد...» از ابوهریرهسروایت شده است که «رسول خداصگفت: هنگامی که به کفشهای شما نجاستی رسید خاک آن را پاک می‌سازد». و در یک قول دیگر فرمود: «خاک، پاک‌کنندۀ آلودگی کفش است». این را ابوداود روایت نموده است.

نمونۀ دیگر اینکه پیامبرصهر جایی بود، چون وقت نماز فرا می‌رسید همانجا نماز می‌خواند و فرموده است: «تمامی زمین برای من عبادتگاه و پاکیزه قرار داده شده است، بنابراین هنگام فرا رسیدن وقت نماز در هر کجا بودید، نماز بگزارید». پیامبرصدر خوابگاه گوسفندان نماز می‌گزارد و این کار را صحیح می‌شمرد ... و نیز گفته است: «تمامی زمین غیر از حمام و مقبره، مسجد است». از ابن عمر نقل شده است که سگها به مسجد می‌آمدند و می‌رفتند و بول می‌کردند و کسی ایراد نمی‌گرفت.

بنابر حدیث مورد اتفاق همگان، پیامبرصامامه دختر عاص بن ربیع را که بچه‌ای بود و در نظر وسواسگران نمی‌توانست به دور از نجاست باشد، با خود حمل می‌کرد. همچنین لباسی که مشرکین آنها را نجس کرده بودند می‌پوشید و با آنها نماز می‌گذاشت ... و هنگامی که عمرس به جابیه (شام) آمد، لباسی را از یک نصرانی امانت گرفت و پوشید تا جامۀ خودش شسته شود... و از ظرف آب نصرانی وضو ساخت.

اینک دو راه نمایان: یکی راه آن وسوسه‌گرایان بیمارگونه و دیگری راه پیامبرصو اصحاب پاکش. کدامیک از این دو را منطقی‌تر و صحیح‌تر است و پیروی از کدامیک از نظر دین مقبول و برای دنیا مفیدتر است؟

شکی نیست که راه رسول خداصمستقیم و منتهی به رضوان خداوند بوده و راههای دیگر طرف درهم و پیچیده‌ای هستند که بر سر هر یک شیطانی گمراهگر ایستاده و به زشتی و بدی فرا می‌خواند و خداوند راست گفته است که:

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳].

«اینست راه مستقیم من، از آن پیروی کنید و راههایی را که شما را پراکنده و سرگردان می‌سازند در پیش نگیرید. این را به شما سفارش کرد تا شاید تقواپیشه کنید».

چقدر صحیح گفته است خلیفۀ درستکار، عمربن عبدالعزیز که: «پیامبرصو رهبران پس از او روشهایی برای ما به جا گذاشته‌اند که پیروی از آن روشها، لازمۀ تصدیق کتاب خدا و کمال اطاعت او و تقویت دین اوست. هیچ فردی حق تبدیل و تغییر این شیوه‌ها و اتخاذ راهی برخلاف آنها را ندارد. هر کس بدان اقتدا کند، هدایت یافته و هر کس از آن یاری طلبد، یاری می‌شود. و هر کس از آن سرپیچی نماید و راهی جز راه مؤمنان را در پیش گیرد، خداوند او را به سزای عمل خود رسانده و به جهنمش در می‌افکند و سرانجام بدی خواهد داشت».

بنابراین، سرانجام کسی که از هدایت رسول خداصکه آسانگیری و تخفیف است، بیرون رود جهنم خواهد بود که جایگاه بسیار بدی است. اما چنین کسی قبل از آخرت نیز باید بهایی برای انحراف خود بپردازد. به این حکایت پند آمیز و جالب توجه کنید:

ابوداود و ابن ماجه از جابربن عبدالله روایت می‌کنند که گفت: برای سفری به راه افتادیم، یکی از همراهان با سرش در اثر برخورد یک سنگ، شکست و بعد از آن هم محتلم گردید. از اطرافیانش پرسید: آیا من می‌توانم تیمم کنم؟ گفتند: برای تو که به آب دسترسی داری مجال تیمم نمی‌بینیم. بنابراین غسل کرد و در اثر آن درگذشت. وقتی که نزد رسول خداصآمدیم از جریان مطلع گردید و فرمود: «خدا بکشدشان که او را کشتند! چرا چیزی را که نمی‌دانستند، نپرسیدند؟ علاج مسأله سؤال است. برای او همان کافی بود که تیمم کند و روی زخمش پارچه‌ای ببندد، سپس روی آن مسح کند و سایر قسمتهای بدن را بشوید».

هنگامی که رسول خداصبه این گروه، با وجود عذر بی‌اطلاعی می‌گوید: «قتلهم الله» (خدا بکشدشان) دربارۀ کسانی که اجازه و رضایت خدا را می‌دانند و با وجود این، بر بندگان خدا سخت می‌گیرند، چه خواهد گفت؟ راستی اینها با وسوسه و سختگیری خود چند نفر را ناخودآگاه کشته و هلاک ساخته‌اند؟

[۲۳۲] واژۀ «حنبلی» در میان مردم مصر نشانگر و مظهر وسوسه و سختگیری و تکلف است. اما محققان می‌دانند که مذهب حنبلی اگر نگوییم آسانترین مذهب فقهی است، از جمله آسانترین مذاهب است در همۀ مسائل عبادات و معاملات، و این حقیقت از نوشته‌های امام ابن قدامه و شیخ الإسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم، به وضوح پیداست. من سه تن از نام‌‌آوران حنبلی را سراغ دارم که همگی در کتابهای خود، حمله سختی بر وسوسه و سختگیری نموده‌اند که در هیچ مذهب دیگری مشابه آن دیده نمی‌شود و اینها عبارتند از: ابن قدامه (در کتاب مذکور)، ابن قیم (در کتاب اغاثة اللهفان) و ابن الجوزی (در کتاب تلبیس ابلیس).