عبادت در اسلام

فهرست کتاب

در درجۀ اول اهمیت قرار دادن واجبات

در درجۀ اول اهمیت قرار دادن واجبات

یکی دیگر از وظایف مربیان دینی آنست که تشویق مردم به انجام فرائض را در درجۀ اول اهمیت قرار دهند.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که اشتغالات مردم فراوان گردیده و گرایش دینی بسیاری از آنها ضعیف شده است. بنابراین باید اولین مسأله و انتظار ما از یک مسلمان «به جا آوردن واجبات و اجتناب از گناهان بزرگ» باشد.

از حکمت و موعظۀ نیکو به دور است که اگر کسی در نوافل و مستحبات کوتاهی ورزید، او را آماج تیرهای خشم و نکوهش قرار دهیم. آیا ما جز دین رسول خداصرا داریم؟ آن حضرت از مردم فقط همین را می‌خواست که واجبات خود را بی‌کم و زیاد انجام دهند.

بخاری داستان عربی را نقل کرده است که نزد پیامبرصآمد و از احکام اسلام پرسش نمود. پیامبر صدر پاسخ او احکام اسلام را بدینسان برشمرد:

- پنج نماز روزانه.

- آیا غیر از اینها نیز وظیفه‌ای دارم؟ (یعنی نماز دیگری هم بر من واجب می‌باشد؟)

- پیامبرصفرمود: خیر ... مگر این که خودت علاقه داشته باشی.

- و روزۀ ماه رمضان.

- آیا بیش از آن وظیفه ندارم؟

- خیر، مگر این که داوطلبانه روزه بگیری.

- آنگاه پیامبر صحکم زکات را بیان کرد.

- آیا غیر از این هم بر من واجب است؟ (چیزی باید بپردازم؟)

- نه، مگر به طور اختیاری.

و بدین ترتیب، رسول خداصاو را از قوانین اسلام آگاه نمود و آن مرد هنگام بازگشت از نزد رسول خداصمی‌گفت: به خدا قسم چیزی از آنچه خداوند واجب نموده است کم نخواهم کرد و بر آن نخواهم افزود. رسول خداصکه این را شنید، فرمود: «اگر براستی چنین باشد، رستگار شده است».

همچنین مسلم از قول انس روایت نموده است که: ما از پرسش از رسول خداص منع شدیم ولی با کمال تعجب دیدیم که مردی از اهل بیابان نزد وی آمد و از او پرسید: ای محمد، فرستادۀ تو نزد ما آمده و تو را رسول خداصمعرفی می‌کند! پیامبرص گفت: راست می‌گوید. گفت: آسمان را چه کسی آفریده است؟ فرمود: خداوند. پرسید: زمین را چه کسی آفریده است؟ فرمود: خداوند. پرسید: این کوهها و پدیده‌های کوهستان را چه کسی برپا ساخته است؟ فرمود: خداوند. آن مرد گفت: تو را به آفریدگار آسمانها و زمین و برپادارندۀ این کوهها سوگند می‌دهم که آیا تو واقعاً فرستادۀ خدا هستی؟ فرمود: آری، آن مرد افزود: فرستادۀ تو همچنین اظهار می‌دارد که بر ما هر شبانه‌روز، پنج نماز واجب است! فرمود: راست می‌گوید. گفت: و خیال می‌کند که باید از امولامان زکات بدهیم! فرمود: درست است. گفت: تو را قسم به خدایی که مبعوثت کرده، آیا اینها را خداوند به تو دستور داده است؟ فرمود: آری. آن مرد گفت: فرستادۀ تو همچنین می‌گوید که: ما در ماه رمضان هر سال، مؤظف به روزه گرفتن هستیم! گفت: راست می‌گوید. گفت: تو را به خدا، این فرمان را خدا داده است؟ پیامبرصگفت: بلی. آن مرد افزود: او همچنین می‌گوید که: هر یک از ما امکان داشته باشد، باید به حج کعبه برود! گفت: صحیح است، مرد برگشت و به راه افتاد، در حالی که می‌گفت: قسم به آن کسی که تو را به حق برانگیخته است نه به این وظایف اضافه می‌کنم و نه کم خواهم کرد. پیامبرصو بزرگترین دعوت‌کنندۀ آگاه به راه خداست. اما خیلی از متدیّن‌ها جز با انجام سنتها و نوافل و مستحبات، از مردم راضی نمی‌شوند و اگر اینها را انجام ندهند، به شدت رعد و برق می‌زنند و می‌غرند و کف می‌غرند برمی‌آورند!

خود من یکی از اینها را دیدم که جوان خوش قیافه و مؤدبی را که در صف نماز ایستاده بود، عتاب و خطاب می‌کرد! جرم جوان در نظر این آقا آن‌ بود که با سر گشوده (برهنه) و موهای آراسته نماز می‌خواند! به او گفتم: آیا هیچیک از امامان پوشاندن سر به هنگام نماز را لازم شمرده است؟ گفت: نه گفتم: پس، اینگونه نماز خواندن بنابر اتفاق همگان صحیح است؟! گفت: آری گفتم: پس اینهمه خشم و ستیز با یک جوان برای چیست؟ جوانان دیگر به سینما می‌روند و او به مسجد می‌آید، به نظر شما بهتر است این فرد هم به سینما برود، یا بدون پوشاندن سر نماز بگزارد؟...

روش درست آنست که عمدۀ توجه خود را به واجبات اختصاص دهیم نه مستحبات و در اصول، سخت و در فروع، آسان بگیریم. زیرا وسواس و سختگیری در جزئیات فرعی ممکن است موجب عقب افتادن مردم در مسائل مورد اتفاق و حتی روگردانی آنان از کل دین بشود.

ما باید در فروع و جزئیات، سختی و تعصب نشان ندهیم و مردم نیروها و آمادگیهای خود را صرف اصول و کلیات نمایند. وظیفۀ ما آنست که مردم را به واجبات اصلی متوجه سازیم. وقتی که یک مسلمان ادای فرائض را قبول کرد و طعم عبادت را چشید و بدان خو گرفت، خودبخود به مستحبات نیز سوق داده می‌شود تا کمبودهای احتمالی در واجبات را بدان وسیله جبران کرده، در مدارج عبودیت خدا صعود کند، تا آن که با کسب محبت خدا و درجۀ رفیع توفیق یابد. در حدیث قدسی آمده است که: «هیچ وسیله‌ای بندۀ مرا همچون فرائض مقرر شده، به من نزدیک نمی‌سازد، او با نوافل نیز بطور دائمی به من نزدیکی می‌جوید، تا آنجا که مورد محبت من قرار گیرد. وقتی هم که مورد محبت من قرار گرفت من گوش، چشم، دست و قدم او در شنیدن و دیدن و کوشیدن و دویدن خواهم بود و چنانچه از من درخواستی نماید، می‌پذیرم و در صورت پناه جستن، پناهش می‌دهم» [۲۳۵].

از جمله تناقضاتی که در مورد بعضی از مسلمانها مشاهده می‌کنیم، این است که آنان در عبادات مستحبی زیاده‌روی می‌کنند و در مقابل، از واجبات قصور می‌ورزند.

مثلا بعضی را می‌بینیم که در انجام و تکمیل مستحبات نماز، ذکر و تسبیح و ... نهایت کوشش را به عمل می‌آورند و در عین حال با وجود توانگری، از دادن زکات شانه خالی می‌کنند و با آن که امکان و توانائی دارند، به حج نمی‌روند.

همچنین به کسانی بر می‌خوریم که با اشتیاق فراوان هفت بار حج می‌دارند و حتی سعی می‌کنند که هر ساله به عمره و زیارت بروند، اما باعث ناراحتی والدین خویش شده یا نزدیکان خود را می‌آزاراند و یا نسبت به همسایگان و همشهریهای خود بخل می‌ورزند و یا در رابطه با مردم ظلم و حق‌‌کشی روا می‌دارند.

بر ما واجب است که به این گروه از مردم و افراد مشابه آنان، این اصل گرانقدر اسلامی را بیاموزیم که «خداوند عمل مستحبی را در صورت انجام ندادن واجبات نمی‌پذیرد». چگونه خداوند حج دوم یا چهارم که مستحب و نافله است را از کسی که همسایه و نزدیکان محتاج و گرسنه و بینوا را رها می‌کند و کمکی به آنها نمی‌رساند. قبول نماید؟ پیامبرصمی‌فرماید: «کسی که سیر بخوابد و در کنارش گرسنه‌ای که از حالش اطلاع دارد، وجود داشته باشد، به من ایمان نیاورده است» [۲۳۶].

برخی از برنامه‌های ارزشمند و مفید اسلامی به خاطر فقدان امکان مالی در حال تعطیلی بلکه مرگ است. در حالی که همه ساله، دهها هزار مسلمان پیدا می‌شوند که برای چهارمین یا هفتمین بار به حج می‌روند. ای کاش اینها، مخارج حج مستحبی خود را در این برنامه‌ها که بسیاری از آنها واجب کفائی بوده و در صورت انجام نپذیرفتن، همۀ مسلمانان مسئول و گناهکار خواهند بود، مصروف می‌کردند.

مسلمان آگاه از دین خود، کسی است که می‌داند چگونه میان کارهای مختلف تعادل برقرار کند و می‌داند کدامیک مقدم و کدامیک در مرحلۀ بعدی می‌باشند و بدین‌ترتیب، وظیفۀ واجبی را به خاطر یک عمل مستحبی از دست نمی‌دهد و علاقه‌ای به کار مستحبی که او را به مکروه یا حرام گرفتار می‌کند، ندارد.

از جمله نظریات فقهی عمیق در این باره، نظریۀ امام غزالی است که در ضمن گفتار از آداب دقیق و اعمال باطنی شایان توجه و مراعات حجاج، تحت عنوان دومین شرط می‌گوید:

«با پرداختن خراج (مالیاتی که به ناحق مقرر می‌گردد) دشمنان خدای سبحان از قبیل حاکمان مکه‌ای که از ورود به مسجدالحرام جلوگیری می‌کنند و عربهایی که در راه کمین می‌کنند را یاری نکنند. زیرا که دادن مال (پول) به آنها، همکاری در ظلم و تهیۀ اسباب ظلم برای آنان بوده، درست مانند یاری کردن با جان می‌باشد. بنابراین باید راهی برای گریز و خلاصی بیاندیشند. اگر ممکن نبود، به قول بعضی از علما مسأله‌ای نیست؛ او می‌گوید: ترک حرکت برای حج و بازگشتن از راه بهتر از یاری کردن ظالمان است، زیرا که این کار (خراج‌گیری) بدعتی است که تسلیم شدن بدان، موجب سنت گردیدن و عادی شدن آن می‌گردد، و متضمن خواری و ذلت مسلمین به صورت پرداخت جزیه می‌باشد و این درست نیست که این مبلغ را با زور می‌گیرند و من مجبورم! زیرا اگر شخص در خانه بنشیند و یا از وسط راه برگردد، چیزی از او گرفته نشود... و اوست که خویشتن را به حالت اجبار و اضطرار می‌افکند» [۲۳۷].

پیامبر اسلام صامت خود را بدین حقیقت رهنمون گردیده است که عمل منجر به خیر و سودمند برای جامعه [در صورت درستی نیت] به مراتب نسبت به عبادات نافله (مستحب) برتری دارد، مانند اصلاح میان دو نفر یا دو گروه که در نظر پیامبرصاز نماز و روزه و صدقه بالاتر است، همچنین پرداختن فرماندار عادل به کارهای مردم و مصالح امت در حدیث شریف آمده است که: «یک روز کار امام عادل از عبادت هفتاد سال بهتر است» [۲۳۸].

کسی خیال نکند که انجام اینگونه اعمال خیر و برجسته، هر چند که پرنتیجه و سودمند باشد از به جا آوردن عبادات واجب خداوند بالاتر است. خیر، واجبات محور اساسی تمام اعمال هستند و حدیث قدسی پیشین به این مطلب اشاره داشت: «بندۀ من با هیچ وسیله‌ای به اندازۀ فرائضی که بر او مقرر شده‌اند، به من تقرب نمی‌جوید» [۲۳۹].

فکر می‌کنم با روشی که اصول آن را در رابطه با آموزش عبادات ذکر نمودیم، می‌توانیم دست مردم را در حرکت به سوی خدا بگیریم و عبادت خدا را برای آنها دلپذیر و مطبوع گردانیم و با موج سرکش ماده‌گرایی که می‌خواهد انسان را با لقمۀ نانی از حیات معنوی غافل سازد، مقابله کنیم.

پایان ترجمه ۴/۱/۶۲

[۲۳۵] روایت بخاری از قول ابوهریره. [۲۳۶] به نقل از طبرانی و بزار با سند خوب. [۲۳۷] الإحیاء، ص ۲۳۶، کتاب الحج، بخش عبادات. [۲۳۸] روایت از طبرانی با سند خوب. [۲۳۹] روایت بخاری در صحیح خود از قول ابوهریرهس.