بازگشت به دوران سادگی
ما گذشته از آنچه گفته شد، مؤظفیم که روش آموزش عبادات را به سادگی اولیهاش بازگردانیم و این شکل عریض و طویل، پرشاخ و برگ و پیچیده را که شکم کتب فقهی ما را با انبوهی از ارکان، شروط فرضیّات، واجبات، سنن و مستحبات، مبطلات و مکروهات و انشعابات و ضمیمههای پیدرپی متورم ساخته و کار بدانجا رسانیده است که فقط بحث طهارت [یکی از مقدمات نماز] صدها صفحه را به خود اختصاص داده است، کنار بگذاریم.
واقعاً عجیب است که ما [یعنی واعظان و رهبران دینی] میخواهیم عباداتی به این صورت را که نیازمند تخصص و فراغت و بسیاری شرایط دیگر برخلاف خواست خدا و رسولصمیباشند، به مردم عادی یاد بدهیم! شاید برای یک دانشمند متخصص ممکن باشد که عبادات را برای خود بدینگونه مورد بررسی قرار دهد، اما تعلیم آنها به مردم با همین صورت اشتباه محض است.
خدایتعالی میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱].
«در پیامبر خدا برای شما الگوی خوبی وجود دارد».
اکنون باید دید که رسول خدا صدر تعلیم شعائر و عبادات دین چه روشی به کار میبرد، یک نفر از بیابان [پس از هدایت و گرایش به اسلام] نزد او میآمد و میخواست که دین را یاد بگیرد. چند سؤال از پیامبرصمیپرسید و پاسخهایی کاملاً ساده و روشن میگرفت و در بعضی از نمازهای پیامبرصشرکت میجست و با مشاهدۀ عینی و نه با حفظ و تلقین، کیفیت نماز خواندن را فرا میگرفت... زیرا پیامبرصبه مردم فرمود: ببینید من چگونه نماز میخوانم، شما هم همانگونه بخوانید.
با این روش فرد تازه وارد مزبور، پس از یک یا چند جلسه، مسائل واجب و لازم دینی را فرا میگرفت و به محیط زندگی و خاندان خود باز میگشت.
شیوۀ آموزش عبادت در زمان پیامبرصو اصحابش چنین بود. آنها نصوص را سبک نمیشمردند و الفاظ را گسترش نمیدادند و به فلسفهبافی و تأویل نمیپرداختند. وقتی که خداوند فرمود: «صورتهایتان را بشویید» دیگر بحث درازی راجع به تعریف ماهیت «شستن» و تفاوت آن با «مسح» و یا تعیین حدود مساحت چهره (صورت) و این که طولش از رستنگاه مو تا زیر چانه و پهنایش حد فاصل دو نرمۀ گوش است و ... ترتیب نمیدادند و باب مفصلی در این باره نمیگشودند.
آری، آنها چنین نمیکردند برای این که هر کسی میدانست شستن یعنی چه و صورت به چه چیزی گفته میشود و هر گونه بحث و تشریحی در این مورد، خود آغاز پیچیدگی و دشوارسازی است.
آیا هیچ شخص مسلمانی میتواند از کلمۀ «الله أکبر» که در اسلام، مقدمۀ اذان و اقامه و نماز قرار داده شده است، غافل باشد؟ اما کتابهای فقهی به هنگام بحث از «تکبیرة الإحرام» که مقدمه و شروع نماز است، آن را با شرایط گوناگون و فراوانی محاصره میکنند تا چنین وانمود سازند که بیان این واژه که بر زبان هر مسلمانی جاری است دشواری خاصی دارد! به خدا قسم که دشواری در کلمۀ تکبیر و زبان فراگیرندگان و بیان کنندگانش نیست بلکه در مغز و روح تعلیمدهندگان آن است، اینها میخواهند به مردم از روی کتابهایی که برای متخصصان ریزهکار و موشکاف تدوین گردیده است، نه عموم افراد که به کارها و مسائل زندگی اشتغال دارند، آموزش دهند. در حالی که بعضی از این کتب انباشته از تعقید و تکلف است و برخی دیگر به اضافات و بدعتهای خلاف حکم خدا آمیخته میباشد.
من وقتی که بعضی از افراد روستایی را به نماز خواندن توصیه و تشویق میکردم، آنها با تبرئه خود عذر میآوردند که احکام و شرایط و واجبات نماز را نمیدانند! مثل این که نماز چیزی است که به آموزش و تلاش درازمدتی نیاز دارد که مردم نیز واقعاً از این کار معذورند، زیرا آن کسی که میخواهد وضو را به آنها تعلیم دهد، چند شب و روز بحث میکند و باز هم تمامی ندارد. مثلاً به آنها میآموزاند که در آغاز وضو بگویند: «الحمدالله الذی جعل الماء طهوراً والإسلام نوراً»و هنگام استنشاق بگویند: «اللهم ارحنی رائحة الجنة وأنت عنی راض»و موقع شستن صورت فلان ذکر و برای شستن یا مسح هر عضوی دعایی مخصوص به خاطر بسپارد. فرد عامی بیچاره نمیتواند این همه دعا را که مورد نظر کتاب و سنت هم نمیباشند حفظ کند و از طرفی میپندارد که وضو بدون اینها درست نیست! در نتیجۀ همین دشوارسازیهای خودسرانه و خودساخته، وضو برایش گران میآید و از نماز میگریزد.
چطور میشود نماز را از روی کتابی همچون «الإقناع فی حل ألفاظ ابن شجاع» که در فقه شافعی نوشته شده است، به مردم تعلیم دهیم همانگونه که بعضی از ملایان مساجد عبادات را بر مبنای آن آموزش میدهند! فکر و اندیشۀ مردم چگونه گنجایش دارد بفهمد [چنانکه کتاب مزبور میگوید] که نماز هیجده رکن دارد، سپس به تشریح و بحث دربارۀ یک رکن مثل نیت و استحضار که چندین صفحه حجم دارد، بپردازیم. انگار، «نیت» احتیاج به تشریح و موشکافی دارد و یا در نظر داشتن آن کار مشکلی است!! سپس دربارۀ تکبیرة الإحرام بحث نماییم و این که پانزده شرط دارد و اگر یکی از آنها مراعات نشود، نماز باطل خواهد بود؟!
مجموع کتب فقهی به استثنای موارد قلیلی همین وضعیت را دارند که بخش عمدۀ آن نمونههای نادر هم مهجور واقع شدهاند.
آیا پذیرش روش تعلیم آسان و سادۀ رسول خداصکه هیچ سختی و ناهمواری ندارد، از این روش بهتر و مناسبتر نیست؟
دربارۀ ویژگی و کیفیت نماز، کافی است به روایت احمد و بخاری و مسلم از ابوهریره توجه کنیم، «مردی وارد مسجد شد و نماز گزارد و سپس نزد پیامبرصآمد و سلام داد. پیامبرصپاسخ سلامش را داد و فرمود: برگرد و از نو نماز بخوان، تو نماز نخواندی. او بازگشت و دوباره نماز خواند و این کار سه دفعه تکرار شد. در آخر گفت: تو را به آن که بر حق مبعوثت نموده است سوگند میدهم که اگر شیوۀ بهتری وجود دارد، به من یاد بده! پیامبرصگفت: وقتی که به نماز ایستادی تکبیر بگو، آنگاه هر اندازه از قرآن برایت ممکن بود بخوان، سپس به رکوع برو و صبر کن تا رکوع تمام شود، سپس برخیز و به طور معمولی بایست، آنگاه به سجده برو و چندان صبر کن تا از تمام شدن سجده مطمئن شوی، سپس با آرامش سر بردار و بنشین، سپس دوباره سجده کن و سجده را به پایان برسان و همین روش را در سرتاسر نماز بکار بند». این همان حدیثی است که به نام حدیث فراموشکار در نماز شناخته شده است.
پیامبر اسلامصو یارانش، از همۀ مردم به سادگی و آسانی متمایلتر و از همگان نسبت به تکلف و موشکافی و دشوارسازی بیمیلتر و دورتر بودند و خداوند متعال خطاب به پیامبرش صفرموده است:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦﴾[ص: ۸۶].
«بگو من در برابر آن (رسالت) از شما پاداش نمیطلبم و اهل تکلف هم نیستم».
انس ابن مالک میگوید: ما نزد عمرسبودیم و شنیدیم که میگفت: «ما از تکلف منع شدهایم».
نمونۀ دیگر این که عمر، معنی واژۀ ابّ در آیۀ ﴿وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا ٣١﴾[العبس: ۳۱] را فراموش کرده بود وقتی که خواست از معنی دقیق آن پرسش کند، ترسید که این کار، نوعی تکلف باشد که مورد نهی قرار گرفته است و با خود گفت: اگر عمر، معنی ابّ را نداند، چه میشود؟
ابن مسعود گفته است: «باید از آن که مرده است، الگو بگیرید، زیرا فرد زنده در معرض انحراف و اشتباه است. اصحاب محمدصشایستۀ پیروی هستند که بهترین افراد این امت به شمار میآمدند، دارای پاکترین دل و عمیقترین آگاهی و کمترین تکلف بودند و خداوند ایشان را برای همراهی رسول خدا و اقامۀ دینش برگزید. برتری آنان را دریابید و از روش و آثارشان پیروی کنید، زیرا که هدایت مستقیم یافته بودند».
امام شاطبی نیز این حقیقت مهم را تذکر داده است [۲۲۹]که تعلیم شریعت و بیان موضوعات دینی، میباید به شیوهای متناسب و در خور تودۀ مردم و بدون ریزهکاریهای پیچیدۀ فلسفی انجام گیرد. مثلاً اگر پرسیده شد: ملک (فرشته) چیست؟ گفته شود: یکی از مخلوقات خداوند است که به فرمان او کاری را انجام میدهد. یا دربارۀ معنی کوکب گفته شود: همین چیزی که شبها در آسمان میبینیم. مفهوم بیان و توضیح مسائل در شریعت نیز بر این پایه استوار است. چنانکه پیامبرصمیفرماید: «الْكِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَغَمْطُ النَّاسِ» [۲۳۰]. یعنی کبر، عبارت است از دشمنی با حق و خوار شمردن مردم. پیامبرصکبر را با ویژگی ضروری آن که بر هر کسی آشکار است، تفسیر نموده ... و حج را با عمل و گفتار خویش به گونهای قابل فهم و در خور تودۀ مردم تعیین کرده است و در مورد سایر امور نیز همچنین. چون عادت عرب بر این بوده و این شریعت نیز عربی است و امت نیز امتی ساده و فطری میباشد، بنابراین جز یک بیان امی، یعنی ساده و آسان، شایستۀ آن نیست.
اسلام، ژرفاندیشی و تعمقی را که برای عموم سزاوار و ممکن نمیباشد، موردنظر و توصیه قرار نداده است، زیرا که راههای دشواری دارد:
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾[الحج: ۷۸].
«در دین سختی را برای شما قرار نداده است».
همچنانکه اگر مفهوم ملک یا فرشته خواسته شود، به مفهومی مشکلتر از خود آن دست مییابیم: «ماهیتی مجرد از ماده به طور بنیادی» یا هنگامی که میپرسند کوکب چیست؟ پاسخ داده میشود: «یک جسم بسیط کروی که مکان طبیعیش خود فلک میباشد...» و اینگونه حرفها و مفاهیم که اعراب آنها را نمیشناسند و جز با طی روزگارانی در تحقیق و درک معانی مزبور، رسیدن به آنها ممکن نیست و معلوم است که صاحب شریعت چنین هدفی ندارد و بدان سفارش نکرده است.
نظیر این سخن را دربارۀ شیوۀ استدلال نیز میتوان گفت. آنچه که در خور تودۀ مردم است، عبارتست از مقدمات دلیل که دارای دلالت ضروری و یا نزدیک به ضروری است و این چیزی است که نمونههایی از آن در قرآن مورد توجه قرار گرفته است، از جمله این آیات:
﴿أَفَمَن يَخۡلُقُ كَمَن لَّا يَخۡلُقُۚ﴾[النحل: ۱۷].
«آیا کسی که آفرینش دارد با آن که آفرینش ندارد، مساوی و یکسان است؟».
﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ﴾[یس: ۷۹].
«بگو: همان کسی که آن را بار نخست پدید آورد، زندهاش میکند».
از این نمونهها در آیات قرآن بسیار است. شاطبی میافزاید: با این روش بود که گذشتگان صالح ما در پخش و انتشار دین میان موافقان و مخالفان پیش رفتند و موفق گردیدند و هر کس به نحوۀ استدلال آنها در اثبات احکام تکلیفی توجه کرده باشد، میداند که آنها آسانترین و نزدیکترین راه نسبت به عقل و ذهن متعلمین و پرسشگران را در نظر گرفتهاند، اما ترتیب متشکل و نظم دقیقی نداشتهاند، از هر شاخه و به هر ترتیبی که پیش میآمد آغاز میکردند و در صورت رسا و به سهولت قابل فهم بودن، به شکل و ترتیب کلام اهمیت نمیدادند.
اگر مطالب گفته شده دربارۀ تمامی شریعت صدق کند، عبادات به طریق اولی شایسته و مستلزم چنین سادگی و اجتناب از تکلف و پیچیدگی خواهند بود.
هر دشواری و پیچیدگی در زمینۀ آموزش عبادات، فقط خود آن را خشک و عقیم و نفرتانگیز نمیگرداند، بلکه به مصداق اصل معروف «هر اسرافی به ناگزیر حقی را ضایع میسازد» زیانی حتی به تعلیم شرایع و آداب اسلامی دیگر میرساند.
برای توضیح بیشتر این موضوع پیشامدی را که برای خود من روی داد ذکر میکنم: ماه رمضان بود و شب هفدهم آن یعنی شب غزوۀ بدر کبری، و من برای ایراد موعظه در یک روستا دعوت شده بودم، مردم گفتار مرا به خوبی پذیرفتند و چیزهایی از تاریخ دین و رفتار پیامبرصخود را که نمیدانستند، فرا گرفتند. اما این سخنان برای یک نفر که از شیوخ فرتوت بود و به مردم تعالیم دینی میآموخت و امام مسجده ده نیز بود، جالب نیافتاد. شیخ اینگونه موعظهای را سراغ نداشت و همچون دیگر همقطارانش [که به چشم خود دیده و به گوش خود شنیدم] در طول شبهای رمضان برای مردم از آداب استنجاء و واجبات و مستحبات و مبطلات و موانع وضو و آبهایی که برای تطهیر قابل استفادهاند و آبهای غیرقابل استفاده و ... چیزهایی که در فقه اصطلاحی سراغ داریم، بحث میکرد، بدینسان ماه مبارکه به سر میآمد و مردم بیچاره هنوز از توالتها خارج و فارغ نشده بودند!!
شیخ مزبور به من گفت: استاد، گفتارت بزرگ بود، اما سودمندتر از آن، این بود که مردم در چنین شبهایی چیزی از امور دین خود را فرا میگرفتند.
به او گفتم: آیا سیرت رسول خداصو مبارزات او، جزء مسائل و امور دینی نیست؟! سعد بن ابیوقاص گفته است: ما همانطور که سورههای قرآن را به فرزندان خود یاد میدادیم، غزوات و مبارزات رسول خداصرا هم نقل میکردیم!
شیخ گفت: منظورم آن است که طرز انجام وضو و غسل را یاد بگیرند و شرایط، واجبات، مستحبات و ... چیزهایی که صحت نماز بدانها بستگی دارد را، بشناسند.
گفتم: جناب شیخ، تو که قرآن خوان هستی، میتوانی به من بگویی که خداوند، مسائل وضو و غسل و امور مربوط به آنها را در چند آیۀ قرآن ذکر نموده است؟
شیخ ساکت ماند، من گفتم: فقط یک آیه وجود دارد که تمام این مسائل را در برگرفته است [۲۳۱].
خداوند در سورۀ مائده میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُۚ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٦﴾[المائدة: ۶].
«ای مؤمنان وقتی که به نماز برخاستید صورت خود و دستهایتان را تا آرنج بشویید و به سرتان مسح بکشید و پاهایتان را هم تا دو برآمدگی، و اگر جنب بودید خود را پاکیزه کنید و اگر مریض یا در سفر بودید یا از قضای حاجت آمدید؛ یا با زنها نزدیکی کردید و آبی نیافتید بر زمین پاکی تیمم کنید و از آن صورت و دستهای خود را مسح کنید. خداوند نمیخواهد برای شما سختی ایجاد کند بلکه میخواهد پاکتان سازد و نعمتش را تمام گرداند تا شاید سپاسگزار باشید».
سپس گفتم: در چند سوره به موضوع جهاد و قتال در راه خدا اشاره شده است؟ باز هم شیخ سکوت کرد، من افزودم: تعدادی ازسورههای قرآن هستند که نامشان به تنهایی موضوع مورد اشارۀ آنها را نشان میدهند. از قبیل: انفال یعنی غنائم جنگی، توبه یعنی پشیمانی سرپیچی دیدگان از جهاد، احزاب، قتال، الفتح، الصف، الحشر، الحدید، العادیات یعنی اسبهایی که در جنگ میدوند و النصر.
این غیر از سورههای زیادی هستند، همچون سورههای بقره، آل عمران، نساء و غیره که آیات متعددی راجع به قتال و غزوات را شامل میشوند.
چگونه چیزی را که قرآن در سورهها و آیات فراوان خود، اینهمه بدان توجه و عنایت نموده است، نادیده انگاریم و یک ماه تمام و یا حتی بیشتر، همچون گاو آبکش به گرد یک آیۀ تنها بچرخیم؟!
ما باید قرآن را معیار و ملاک تعیین درجۀ اهتمام به یک چیز قرار دهیم و به هر کاری همان اندازه که قرآن اهمیت داده است، اهمیت بدهیم، نه کمتر و نه زیادتر و این عادلانهترین معیار است و چه حکمی بالاتر از حکم خدا؟
[۲۲۹] مقدمه ششم از کتاب (موافقات) جلد ۱ ص ۵۶. [۲۳۰] امام مسلم حدیث را روایت کرده است. [۲۳۱] آیه دیگری هم در سوره نساء آمده است که موضوع را به طور خلاصه و فشرده مطرح نموده ولی مانند آیه ۶ مائده به تفصیل نپرداخته است و این، کل بحث قرآن در زمینۀ طهارت را تشکیل میدهد.