عبادت در اسلام

فهرست کتاب

الف) عبادت، غذای روح است

الف) عبادت، غذای روح است

وجود و حقیقت انسان، فقط عبارت از همین پوستۀ مادی محسوس و قابل مشاهده نیست بلکه حقیقت او به جوهر ارزشمندی مربوط می‌شود که عامل گرامی بودن انسان و برتری او بر همۀ موجودات روی زمین می‌باشد و آن جوهر، همان روح است... که سرزندگی، فعالیت و پاکی خود را در مناجات خداوند عزوجل می‌یابد و با عبادت خداوند، تغذیه شده و رشد پیدا می‌کند و با کمک روزانۀ بی‌وقفه و پایان‌ناپذیر آن، یاری می‌شود.

اگر غبار غفلت و خودفریبی، روی این جوهر معنوی انباشته شده و زنگ انکار یا تردید، آن را بپوشاند، ممکن است وزیدن باد سختی‌ها، غبارهای مزبور را کنارزده و با زبانه کشیدن آتش گرفتاریها، زنگهای مزبور برطرف گردند و انسان خیلی زود به سوی پروردگار خود بازگشته و او را بخواند و تضرع نماید. این حقیقتی است که قرآن خاطر نشان کرده و واقعیت‌های زندگی اثباتش نموده‌اند:

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُسَيِّرُكُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا كُنتُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ وَجَرَيۡنَ بِهِم بِرِيحٖ طَيِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِيحٌ عَاصِفٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِيطَ بِهِمۡ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ لَئِنۡ أَنجَيۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ٢٢[یونس: ۲۲].

«اوست کسى که شما را در خشکى و دریا سیر مى‏دهد. تا آن گاه که در کشتیها قرار گیرید و [کشتیها] با بادى خوش آنان را پیش برند و [آنان‏] به آن شادمان گردند [سپس‏] تند بادى به آن در رسد و از هر سو موج [به سوى‏] آنان آید و آنان بدانند که از [هر سو] گرفتار شده‏اند. [آن هنگام‏] خداوند را در حالى که دین [خود] را براى او خالص گردانده‏اند به [دعا] خوانند [که:] اگر ما را از این [مهلکه‏] نجات دهى قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود».

دل انسان همیشه از نیاز به خداوند آگاهی دارد و این آگاهی اصیل و درستی است که جز با پیوند صحیح با خداوند هستی، تطبیق نمی‌کند و عبادت اگر آنطور که هست، بجای آورده شود، تأمین کنندۀ چنین چیزی خواهد بود.

ابن تیمیه /می‌گوید:

«قلب، از دو جهت به خداوند احتیاج دارد. یکی از جهت عبادت ... و دیگری از جهت استعانت و توکل... بنابراین دل جز با عبادت و محبت پروردگار خود و روی آوردن به او، اصلاح، رستگاری، نعمت، شادمانی، کامیابی و پاکی پیدا نمی‌کند و اگر تمام پدیده‌های لذت‌بخش هم برایش فراهم آیند، اطمینان و آرامش نمی‌یابد. زیرا که نسبت به پروردگار خود، از آن نظر که معبود و محبوب و مطلوب او می‌باشد، فقر ذاتی و فطری دارد که فقط در صورت تحقق آن است که شادمانی، لذت و آرامش به دست می‌آورد و این جز با کمک خداوند حاصل نمی‌شود و غیر از خدا کسی قدرت تأمین آن را ندارد. پس او، همیشه به حقیقت و محتوای ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥محتاج است.

بنابراین، اگر توانائی به دست آوردن هر آنچه را دوست می‌دارد و می‌جوید و هوس می‌کند و می‌خواهد، داشته باشد ولی عبادت خدا را نداشته باشد، محصولی جز درد و حسرت و عذاب نیافته است و جز با محبت خالص خداوند، بگونه‌ای که خدا بالاترین خواسته و نهایت مقصود و نخستین محبوبش باشد و همه چیز را بخاطر او دوست بدارد و هیچ چیزی غیر از خدا را به طور مستقل دوست نداشته باشد، نمی‌تواند از رنجهای دنیا و نواقص زندگی نجات یابد» [۶۱].

این پدیده مزه وحلاوتی دارد که جز شخص خداشناس و چشم‌پوشی کننده از چیزهای دیگر در برابر او، کسی آن را احساس نمی‌کند.

ابن قیم /گفته است‌ [۶۲]: برای دل، چیزی دوست‌داشتنی‌تر از آفریدگار و ایجادکنندۀ آن وجود ندارد. اوست که خدا، معبود، یاور، مولا، پروردگار، گرداننده، روزی‌دهنده، میراننده و زنده‌کنندۀ دلها می‌باشد. بنابراین، محبتش، نعیم نفوس و حیات جانها و شادمانی روانها و نیروی دلها و فروغ اندیشه‌ها و روشنی دیده‌ها و سازندۀ درونی آدمی است.

دلهای سلیم و جانهای پاک و اندیشه‌های پیراسته را چیزی شیرین‌تر، گواراتر، خوبتر، خوشایندتر و مبارکتر از محبت و دوستی و شوق دیدار او نیست و حلاوتی که مؤمن از این رهگذر احساس می‌کند، از هر حلاوتی بالاتر و نعمتهای ناشی از آن، از هر نعمتی کاملتر و لذت آن حاصل از آن، از هر لذتی عالی‌تر است. همچنان که یکی از اهل حال گفته است: «لحظاتی بر دل می‌گذرد که به نظر من اگر بهشتیان هم دارای چنان لحظاتی باشند، واقعاً سعادتمند هستند».

یکی دیگر گفته است: «اوقاتی بردل می‌گذرد که در آن اوقات، دل از شوق پیوند و محبت خدا، به لرزش می‌افتد». و دیگری گفته است: «بدبخت، بی‌خبران! از دنیا رفتند ولی گواراترین چیز آن را نچشیدند، از او پرسیدند: منظورت چه چیزی است؟ گفت: محبت و انس با خدا». نظیر این سخن را کسی دیگر گفته است که: «گواراترین چیز دنیا، شناخت و محبت اوست و گواراترین چیز آخرت، دیدن و شنیدن بی‌واسطۀ سخن او».

یکی دیگر از اهل معرفت و طاعت خدا می‌گوید: «اگر پادشاهان و شاهزادگان می‌دانستند که ما چه حالی داریم، برای گرفتن آن از ما، شمشیر می‌کشیدند!».

دریافتن و چشیدن این امور، وابسته به قوت و ضعف محبت و ادراک جمال محبوب و نزدیکی بدوست است و هر چه محبت کاملتر و ادراک محبوب، رساتر و نزدیکی بدو بیشتر باشد حلاوت و لذت و شادمانی و آسودگی قویتر می‌شود.

پس، آن که به خدا و اسماء و صفاتش آگاهتر و بدان علاقمندتر و شیفته‌تر و نزدیکتر بوده باشد، آنچنان حلاوتی در قلب خویش می‌یابد که تعبیرش امکان‌پذیر نیست و جز با ذوق و وجد قابل شناسایی نمی‌باشد و هر اندازه برحب او افزوده شود، عبودیت و فروتنی و خضوع و بندگیش در مقابل او زیادتر گشته از بندگی دیگران آزادتر می‌شود.

دل، جز با عبادت و محبت پروردگار خود و بازگشت به سوی او، رستگار و اصلاح و آسوده و خرم و کامیاب نمی‌گردد و هر چه محبت در قلب استقرار و نیرومندی پیدا کند، از پرستش و بندگی غیر او نهی می‌گردد:

فأصبح حراً عزه وصيانه
علی وجهه أنواره و ضياؤه

امام فخرالدین رازی هم گفته است: «بدان که هر کس فواید عبادت را بشناسد، اشتغال بدان، برایش گواراتر و اشتغال به چیزهای دیگر، سنگین‌تر می‌شود. این را از چند نظر می‌توان توضیح داد:

اول: کمال ذاتاً پسندیده است و کاملترین حال انسان، اشتغال به عبادت خداوند می‌باشد و از این طریق دشتی از نور الهی روشنایی گرفته، زبانش با ذکر و قرائت، شرافت یافته، اندامهایش از جمال خدمت خداوند، زیبائی می‌گیرند و این احوال گرامی‌ترین مراتب انسانیت و درجات بشریت هستند. وقتی که حصول این احوال، بزرگترین خوشبختیهای فعلی انسان و موجب کاملترین سعادت در آینده باشد، کسی که دارای این احوال باشد، سنگینی طاعات را احساس نکرده شیرینی آنها در قلبش عظیمتر می‌نماید.

دوم: عبادت به دلیل این گفته خداوند امانت است:

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ[الأحزاب: ۷۲].

«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه نمودیم و آنها از برداشتنش امتناع کردند و ترسیدند و انسان آن را بر دوش گرفت...».

باز پس دادن امانت نیز، یکی از صفات پسندیده است و نیز از آنجا که این کار از سوی یک طرف، باعث ادای آن از سوی دومی است. بعضی از یاران پیامبر گفته‌اند: عربی را دیدیم که نزدیک در مسجد آمده از شترش پیاده شده آن را رها کرد و داخل مسجد شد و با آرامش و خاطر جمع نماز خواند و هر چه می‌خواست نیایش نمود و ما به شگفت آمدیم. اما وقتی که بیرون آمد، شترش را نیافت بنابراین گفت: امانت تو را به جا آوردم، پس امانت من کو؟ راوی می‌گوید: از این سخن او بیشتر متعجب شدیم ولی چیزی نگذشت که مردی شترش را آورد و تحویل داد.

رازی می‌گوید: نکتۀ اصلی اینست که چون امانت خدا را نگهداشت، خداوند نیز امانت او را حفظ نمود و منظور از این سخن پیامبر صبه ابن عباس هم همین است که فرمود: «تو برای خدا نگهدار... تا او، برای تو نگهدارد...» [۶۳].

سوم: اشتغال به عبادت، جابجایی از دنیای غرور به دنیای سرور و از مواجهۀ خلق به حضور حق می‌باشد و این باعث کمال لذت و خوشحالی است. دربارۀ ابوحنیفه حکایت شده است که ماری از سقف افتاد و مردم پراکنده شدند، اما ابوحنیفه که در نماز بود متوجه نشد ... اگر کسی این را بعید می‌پندارد سخن خدا در سورۀ یوسف را بخواند که:

﴿فَلَمَّا رَأَيۡنَهُۥٓ أَكۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ[یوسف: ۳۱].

«زنها وقتی که یوسف را دیدند (و تحت تأثیر جمال یوسف قرار گرفتند، آنگونه متاثر گشتند که) دستهای خود را بریدند (ولی احساس نمی‌کردند)!».

وقتی که چنین چیزی دربارۀ یک بشر قابل قبول باشد، به طریق اولی در هنگام استیلای عظمت خدا بر قلب، واقعیت خواهد داشت و هنگامی که فردی موقع بار یافتن به حضور یک پادشاه پر مهابت، چه بسا که پدر و فرزند خود را در برابر خویش ببیند و نشناسد و چنین وضعی در برابر قدرت فرمانروای مخلوقی روا باشد، امکانش در برابر آفریدگار جهان خیلی بیشتر است» [۶۴].

بدین ترتیب در می‌یابیم که هر کس طعم ایمان واقعی را می‌چشد و انوار یقین در قلبش پرتو می‌افکنند، به عبادت از دیدگاه یک خضوع یا «اجرای دستور» تنها نمی‌نگرند چنین فردی از مناجات و طاعت خدا، و کوشش در جهت ارادۀ او، احساس لذت می‌کند و سعادتی در آن می‌بیند که با سعادت صاحبان کاخها و گنجینه‌های سیم و زر قابل مقایسه نمی‌باشد.

پیامبرصآنچنان انتظار نماز را می‌کشید که گوئی تشنۀ دلسوخته‌ای چشم به راه آب زلال و گوارا می‌باشد و چنان به سوی آن می‌شتافت که مسافری در میان صحرا به طرف یک آبادی سرسبز روی می‌آورد. چون هنگام نماز فرا می‌رسید با شوق و علاقه به بلال می‌گفت: «بلال به نمازمان بخوان» [۶۵]و همسرش عایشه گفته است: با رسول خدا گفتگو می‌کردیم و چون موقع نماز می‌شد، مثل این می‌بود که اصلا همدیگر را نمی‌شناسیم. بنابراین جای شگفتی نیست که بگوید: «نماز نور چشم و مایۀ آرامش من است» [۶۶].

شخص با ایمان، بهنگام گرفتاری، با عبادت پروردگار خویش، آرامش روانی و رهایی از وحشت و فراخی سینه و احساس سبکی و آزادی پیدا می‌کند. همانگونه که خداوند در آیات آخر سوره حجر خطاب به پیامبرصمی‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدۡرُكَ بِمَا يَقُولُونَ ٩٧ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ ٩٨ وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ ٩٩[الحجر: ۹۷- ۹۹].

«و به راستى مى‏دانیم که از آنچه مى‏گویند، دلتنگ مى‏شوى. پس پروردگارت را با ستایش او به پاکى یاد کن و از سجده کنندگان باش، و پروردگارت را تا هنگامى که مرگ به تو رسد، پرستش کن».

و به این صورت او را هنگام دلتنگی از حرف بدگویان و اکاذیب دروغگویان به عبادت، راهنمایی می‌کند.

در هنگام آسایش و نعمت نیز فرد مؤمن، حلاوت سپاس نعمت دهنده و ستایش مبدأ جلال و بزرگی را می‌چشد و چه جالب است خطاب خدا به پیامبرش در چنین موقعیتی، که می‌فرماید:

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣[النصر: ۱- ۳].

«چون یاری خدا و پیروزی آمد و مردم را دیدی که گروه گروه به دین خدا در می‌آیند پس با ستایش پروردگارت، تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که او توبه‌پذیر می‌باشد».

[۶۱] العبودیة، ص ۱۰۸ و ۱۰۹. [۶۲] إغاثة اللهفان، ج ۲، ص ۱۹۷. [۶۳] روایت از ترمذی «احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْكَ...». [۶۴] التفسیر الکبیر، للرازی، ج۱، ص ۲۴۹ و ۲۵۰. [۶۵] روایت از ابوداود «أرحنا یا بلال» [۶۶] «جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلاةِ»روایت احمد و نسائی و حاکم و بیهقی.