فقه عبادت نه علم عبادت
برای این که حرکتمان صحیح باشد، باید هدف خود را بشناسیم. هدف ما از این شیوۀ تعلیم و آموزش، جلب هر چه بیشتر محبت مردم نسبت به پروردگار خود میباشد، بدین منظور که او را از روی مهر و سپاس و رغبت پرستش کنند، نه به صورت مراسم و قالبها و اشکال ظاهری... آنان را به روح عبادت متوجه سازیم، نه فقط به شکل عبادت و بس. به عبارت دیگر، میخواهیم در جهت «فقه عبادت» بکوشیم، نه «علم عبادت». فقه مفهومی بالاتر از علم دارد و تفقیه بر تعلیم فضیلت دارد. علم، به اندیشهها و مغزها مربوط میشود، ولی فقه، از این حد گذشته و به دلها و نهادها میرسد و پیامبر اسلامصخیر و بهرهمندی را به فقه نسبت داده است، نه به علم خشک ظاهری و گفته است: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ» [۲۲۶].
مفهوم اصیل فقه، تحت تأثیر تحولات و در نتیجۀ ریزهکاریها و افزودن شاخههای ظاهری و احکام تبعی و انبوهی از فرضیات و مسائل دقیقی که چیزی جز مغالطه یا زحمت آفرینی نمیباشند، مصداق خود را از دست داده و به علم خشک و خالی تبدیل گردیده است. امام غزالی [۲۲۷]در بیان تغییرات و تحریفات واژههای اسلامی و عناوین پسندیدهای که به خاطر مقاصد فاسد به معانی دیگری جز معانی موردنظر گذشتگان صالح و فرهنگ قرن اول منتقل و مبدل گردیدند، پنج واژه را که نخستین آنها واژۀ فقه میباشد، ذکر کرده است، واژۀ فقه را با تخصیص دادن و نه جابجایی و تبدیل دگرگون ساختند، زیرا آنها به شناخت شاخهها و فروع عجیب و غریب ... و اطلاع از علل دقیق و ظریف و پرحرفی دربارۀ موضوعات مزبور و حفظ گفتارهای مربوطه، محدود نمودند. بگونهای که هر کس در این زمینهها تعمق افزونتری داشت، فقیهتر (افقه) شمرده شد. اما در قرن اول، این عنوان، برای دانستن راه آخرت و شناخت مشخصات آفات درونی و مفاسد عملی و قدرت تسلط و غلبه بر دنیا (انگیزههای مادی) و آگاهی از مواهب اخروی و خوف و هراس داشتن دل به کار میرفت. دلیل این سخن آیۀ شریفۀ قرآن است که میفرماید:
﴿لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ﴾[التوبة: ۱۲۲].
«تا در دین تفقه نمایند (بینش و آگاهی پیدا کنند) و چون به میان قوم خود بازگشتند آنها را بیم دهند».
آنچه که به هشدار و انذار منتهی میگردد فقه نام دارد، نه شاخ و برگهای طلاق، عتاق، لعان و سلم و اجاره! زیرا که اینها راه به انذار و خودآگاهی نمیبرند و حتی اشتغال محض و مداوم بدانها باعث قساوت و سختی دل گردیده خوف و حساسیت را از آن دور میسازد، همانطور که در مورد فقیهان امروز شاهدیم، و خداوند تعالی فرموده است:
﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا﴾[الأعراف: ۱۷۹].
«دلهایی دارند که با آن درک نمیکنند».
که منظورش از فقه، معانی ایمان است... به جان خودم، فقه و فهم در لغت مترادف هستند و بحث فقط بر سر طرز استعمال قدیم و جدید آن است.
خداوند میفرماید:
﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ ١٣﴾[الحشر: ۱۳].
«ترس و هیبت شما در دل آنها از ترس خدا بالاتر است و این بدان سبب است که آنها گروهی بیفقه و شناخت میباشند».
در این جا نقصان خوف از خدا و بزرگ دانستن هیبت مخلوقات، به کمی فقه نسبت داده شده است. حالا ببینید که اگر این( قلت خوف از خدا) را حاصل عدم حفظ مسائل و فتواهای پراکنده یا نتیجۀ عدم علوم ذکر شده بدانیم (فقه به معنی اصطلاحی) آیۀ فوق چه مفهومی پیدا میکند...؟
پیامبرصفرمود: آیا فقیه به تمام معنا را به شما معرفی کنم؟ گفتند: آری، گفت: او کسی است که بندگان خدا را از رحمت خدا مأیوس و از مکر او خاطرجمع نسازد و از عنایت الهی نومید نگرداند و از قرآن به چیز دیگری منحرف و متمایل نشود... [۲۲۸].
فرقد سبخی از حسن چیزی پرسید و او پاسخ داد: فرقد گفت: اما اکثر فقها مخالف نظرتو هستند! حسن /گفت: مادرت به عزایت نشیند، ای فرقدک! آیا تو اصلا فقیهی دیدهای؟ فقیه کسی است که از دنیا روگردان و مشتاق آخرت باشد، از دینش آگاه، در عبادت پروردگار خود کوشا و مداوم و با تقوا و خویشتندار باشد، به حقوق و اموال مردم نظری نداشته، خیرخواه و راهنمای آنان باشد... غزالی ادامه میدهد که: فقه، عنوان ویژۀ فتواهای مربوط به احکام ظاهری نمیباشد بلکه مسائل مزبور را نیز به خاطر عمومیّت خود یا به عنوان دنبالهها و ضمیمههای طبیعی فرا میگیرد و بهرحال بیشتر در مورد علم آخرت استعمال میشود.
این بود سخن امام غزالی و به این ترتیب روشن گردید که منظور ما از فقه عبادت، مفهوم اصلی و نخستین فقه در صدر اسلام بوده و عبارت از بینشی است که دل را تحریک و نفس آدمی را پاک نموده، آخرت را به یاد او میآورد و راه حرکت به سوی خدا را روشن میکند.
مثلاً فقه نماز به معنی درک اسرار آن و راه یافتن به مغز و محتوایش میباشد، اما علم نماز شناسایی خشک و خالی شرایط، ارکان، واجبات و مستحبات آن را در برمیگیرد.
فقه نماز، در الگویی همچون حاتم اصم تجسم مییابد که وقتی از او پرسیدند چگونه نماز میخوانی؟ جواب داد: بطور صحیح و کامل وضو میگیرم، سپس با آرامش و اطمینان به نماز میایستم، با وقار تکبیر میگویم، به صورتی شمرده قرائت میکنم، با خشوع به رکوع میروم و با فروتنی سجده میکنم و در حین نماز، بهشت را در سمت راست و جهنم را در سمت چپ و صراط را زیر پایم و کعبه را پیش رو، فرشتۀ مرگ را بالای سر، گناهان را محیط بر خود و چشم خدا را متوجه به سوی خویش تصور میکنم و آن را واپسین عبادت خود محسوب میدارم و تا آنجا که بتوانم با اخلاص به جا میآورم. سپس سلام میدهم و نمیدانم که نزد خدا مقبول افتاده است یا مردود؟!
راه ما در این جهت، آنست که عبادات را همچون قوانین هندسه و یا نظریات شیمی، خشک و جامد نیانگاریم، بلکه آن را به صورتی شفاف، درخشان و مرتبط با کلمات خدا و رسولصو حرکت مؤمنان صالح درنظر بگیریم و حکمتها و اسرارش را به اندازۀ توانائی خود و بدون قصد افراط و موشکافی و از یاد بردن هدف اساسی تمامی عبادات که ذکر حق خدا بر گردن بنده است، درک و بررسی نماییم.
بنابراین میبینیم که پیدا کردن و شناخت عبادات از کتب حدیث، بهتر و آسانتر از اینهمه کتب فقهی مذهبی خشک است. بخصوص که این کتب شکلها و شاخهها را افزایش داده و اهمیتی به ادلۀ کتاب و سنت ندادهاند و نتیجه این شده است که فقه منجمد موجود، قلب را خنک و شاد نمیکند و روان را غذایی نمیدهد و تقوایی ببار نمیآورد.
[۲۲۶] روایت از بخاری: «اگر خداوند بخواهد به کسی خیر دهد، او را آگاهی دینی میبخشد». [۲۲۷] «الإحیاء» ج۱، ص ۳۲، چاپ دارالکتب العربیة. [۲۲۸] روایت از ابن عبدالبر.