رسول خداصو عبداللّهبن أمّمکتومسنابیناى فقیر:
در جریان آن صحابى نابینا، یعنى عبداللّهبن أمّمکتوم سنیز به شدّت توبیخ مىشود:
زمانى که «ولیدبن مغیره» [۷۴۰]، «عتبه بن ربیعه» [۷۴۱]، «حکمبن هشام» [۷۴۲]و «أمیه بن خلف» [۷۴۳]، که همگى از بزرگان و ثروتمندان قریش بودند، بر پیامبر صوارد شدند و نزد او آمدند، پیامبر صاز فرصت استفاده نمود؛ زیرا بر ایمانآوردن سران قریش بسیار حریص و امیدوار بود که دعوتش را بپذیرند و با اسلامِ ایشان، افراد زیادى که تحت نفوذ آنها بودند، مسلمان شوند! به همین جهت، با شدّت تمام و تلاش فراوان سرگرم وعظ و شرح رسالت خویش گردید و همانگونه که شهید سید قطب؛ مىگوید: «آن لحظه، لحظه حرص بشرى بود که بر رسول خدا صچیره شده بود! او طمع داشت که خداوند، ولید را به اسلام هدایت کند و مشغول کار او بود» [۷۴۴].. در این هنگام، عبداللّهبن أمّمکتومسکه مسلمانى نابینا و فقیر، امّا بسیار خداترس بود، و در پى پیامبر صمىگشت تا سؤالى را از او بپرسد و از آن آگاه شود، پیامبر صرا در مسجد یافت، پس نزد او آمد و صدایش را شنید که مشغول سخنگفتن است، لذا با صدایى بلند، پیامبر صرا صدا زد و سؤالش را مطرح ساخت، امّا پیامبر صچون به شدّت مشغول آنها بود و امیدوار بود که این بار ایمان مىآورند و با مسلمانشدن این شخصیتهاى سرشناس و ثروتمند مکه، اسلام گسترش یافته و قدرتمند مىشود، از پاسخدادن به عبداللّهسخوددارى کرد و به سخنانش ادامه داد! عبداللّهبن أمّمکتومسچون نابینا بود و نمىدانست که پیامبر صبا چه کسانى سخن مىگوید، لذا پشت سرهم او را صدا زد و سؤالش را تکرار نمود، این بود که خشم در چهره پیامبر صپدیدار گشت و بدون اینکه به او پاسخى دهد، به او پشت نمود و روى خوش به او نشان نداد!.
رسول خدا صنمىدانست که این سنّت الهى در جوامع بشرى است که نخستین گروه پیروان و طرفداران انبیاء، همواره باید مستمندان و توده ضعیف و متوسّط جامعه باشند؛ نه سران و بزرگان ثروتمند و خوشگذران و ستمگر! در این هنگام بود که این آیات نازل مىشوند و او را به خاطر استقبال بدى که از آن نابیناى فقیر مىکند، به شدّت توبیخ مىکند:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ ١١ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ١٢﴾[عبس: ١-١٢].
«چهره در هم کشید و روى برتافت، از اینکه نابینایى پیش او آمد. تو چه مىدانى شاید او (از تو بهره بگیرد و) خود را پاک و آراسته سازد یا اینکه پند بگیرد و اندرز به او سود برساند؟ امّا آن کس که خود را (از تو و دعوتت) بىنیاز مىداند (و به ثروت خود بسنده مىکند) تو به او روى مىآورى و به کار او مىپردازى؟! چه گناهى بر توست اگر او (ایمان نیاورد و) خود را پاک و پاکیزه نگرداند؟ امّا کسى که شتابان و مشتاقانه به پیش تو مىآید و از خدا ترسان است، تو از او غافل مىشوى (و به او توجّه نمىکنى)! هرگز نباید چنین باشد (و دیگر تکرار نشود!). این آیات، یادآورى و گوشزد است، پس هرکس که بخواهد پند گیرد و به خاطر بسپارد».
این پیشامد، درسى جاودانى براى تمام دعوتگران اسلامى گردید! بعد از نزول این آیات، پیامبر صهر وقت عبداللّهبن أمّمکتوم را مىدید، گرامى مىداشت و مىفرمود: «مرحبا بمن عاتبني به ربي؛ درود بر کسى که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب خویش قرار داد!» [۷۴۵].
* * *
اینها شواهدى از قرآن بود که نشان مىدهد پیامبران - که بالاتر از هر کس دیگرى هستند - معصوم بالذات نیستند، بلکه عصمت آنها به واسطه وحى بوده و اگر وحى را از ایشان ساقط کنیم، چه بسا همچون سایر انسانها، دچار اشتباه و گناه شوند! بنابراین، هرگاه پیامبران: مرتکب خطایى مىشدند، بلافاصله وحى آنها را از آن آگاه مىساخت.. امّا این درجه براى هیچ کس غیر از ایشان ثابت نشده است.. حال گروهى از مفسّرین سعى کردهاند که آیات فوق را چنین توجیه کنند که گناه پیامبران: با گناه عوام فرق مىکند؛ زیرا پیامبران لغزشى را انجام ندادهاند، بلکه ترک أولى نمودهاند! یعنى از بین «خوب» و «خوبترین»، خوب را برگزیده و انجام دادهاند! و گفتهاند: «حسنات الأبرابر سیئات المقربین؛ کارهاى خوب نیکوکاران، گناه مقرّبان محسوب مىشود!»، در حالیکه ناگفته پیداست که تا «ذنب» و گناهى مطرح نباشد، «عفو» مطرح نمىشود.. همچنین «مغفرت» و طلب بخشش نیز وقتى مطرح مىشود که «ذنب» و گناهى صورت گرفته باشد.. این مطلب با صراحت کامل در آیات دیگر آمده است؛ چنانکه به پیامبر صمىفرماید:
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا﴾[غافر: ٥١].
«ما قطعاً پیامبران خود را یارى و پیروز مىکنیم...».
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ ٥٥﴾[غافر: ٥٥].
«پس (تا زمان پیروزى، بر اذیت و آزار کافران و طعنههایشان) صبر کن (و شتاب به خرج مده!)؛ زیرا وعده خدا (در کمک به پیامبرانش و پیروزىشان) حق است و آمرزش گناهت را بخواه و بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز» [۷۴۶].
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ١٩].
«پس بدان که قطعاً هیچ معبودى جز خدا وجود ندارد و براى گناهان خودت و همینطور مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه».
﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ﴾[الفتح: ١-٢].
«همانا براى تو فتح و پیروزى آشکارى را فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آیندهات را ببخشاید و نعمت خود را بر تو تمام نماید و تو را به راه راست هدایت فرماید».
پس اینکه شیعه امامیه براى ائمّه دوازدهگانه عصمت ذاتى قائل مىشوند و معتقدند که ائمّه - و پیامبران - از هرگونه فراموشى و اشتباه کوچک و بزرگ - عمداً یا سهواً - معصوم هستند و حتّى عصمت را از شروط صحّت امامتشان مىدانند، به هیچ وجه با قرآن و واقعیت تاریخى و بشرى تطابق ندارد؛ زیرا بنابر آیات قرآنى و عقل انسانى، احتمال لغزش و خطا و فراموشى براى هر انسانى - حتّى اگر پیامبر خدا هم باشد که تربیتشده وحى الهى است - وجود دارد؛ این تنها خداست که خطا و فراموشى ندارد؛ چنانچه از زبان موسى ÷مىفرماید:
﴿لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى﴾[طه: ٥٢].
«پروردگار من نه گمراه مىشود و نه فراموش مىکند».
و درباره آدم ÷مىفرماید:
﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥﴾[طه: ١١٥].
«در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم (که از درخت نخورد)، امّا او فراموش کرد (و از آن خورد) و از او تصمیم درستى و اراده استوارى ندیدیم».
و به پیامبر صمىفرماید:
﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾[الكهف: ٢٤].
«و پروردگارت را به یاد بیاور هرگاه که فراموش کردى».
﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾[الأعلى: ٦-٧].
«و خدا بر تو (قرآن را) خواهد خواند و تو (به اذن خدا) فراموش نخواهى نکرد، مگر آنچه را که خدا بخواهد».
موسى ÷نیز - که در برابر آن عبد صالح صبر نکرد و به قول و وعده خود عمل ننمود- مىفرماید:
﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ﴾[الكهف: ٧٣].
«مرا مؤاخذه نکن به خاطر آنچه که فراموش کردم».
و از زبان پیامبر صو صحابهاش - و سایر تابعینى که بعد از ایشان آمده و به نیکى از آنها تبعیت نموده - مىفرماید:
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ﴾[البقرة: ٢٨٥].
«پیامبر و مؤمنان به آنچه که از سوى پروردگارش بدو نازل گشته، ایمان آوردهاند. همگى ایمان دارند».
﴿وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾[البقرة: ٢٨٥].
«مىگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة: ٢٨٦].
«خداوند هیچ نفسى را مگر به اندازه توانایىاش مکلّف نساخته است».
﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا﴾[البقرة: ٢٨٦].
«(مىگویند:) پروردگارا! ما را مؤاخذه نکن هرگاه که فراموش کردیم یا خطا نمودیم».
آرى! خداوند انسانها را مکلّف نساخته که معصوم باشند، بلکه از آنها خواسته در صورت لغزش و گناه، توبه کنند و برگردند.. این، همان کمال انسانیت است؛ چنانکه رسول خدا صمىفرماید:
«كل بني آدم خطّاء وخير الخطّائين التوابون» [۷۴۷].
«هر انسانى دچارخطا و گناه مىگردد، و بهترین خطاکاران و گناهکاران، توبهکنندگان هستند».
همچنین مىفرماید:
«والذى نفسى بيده لو لم تذنبون لذهب اللّه بكم وجاء بقوم يذنبون فيستغفرون اللّه فيغفر لهم» [۷۴۸].
«قسم به کسى که نفس من در دست اوست! اگر هرگز گناه نمىکردید، خداوند شما را برداشته و قومى را به جاى شما قرار مىداد که مرتکب گناه مىشدند و از خدا طلب مغفرت مىکردند و خداوند آنها را مىبخشید».
در روایت شیعه نیز از امام باقر در تفسیر آیه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾آمده است:
«... ولیکن تقدیر چنین است که گناه مىکنید و از خدا استغفار مىطلبید و خدا مردم را خلق کرده تا گناه کنند و سپس استغفار نمایند و خداوند هم آنها را ببخشد! بدانید که مؤمن، دایماً در حال آزمایش و همچنین توبه است! مگر نشنیدهاید سخن خداوند را آنجا که مىفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾و نیز مىفرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾ [۷۴۹].
خود علی سنیز مىفرماید: «فإنى لستُ فى نفسى أن أخطىء ولا آمن ذلك من فعلى». «من خودم را بالاتر از آن نمىدانم که خطا نکنم و کارم نیز از خطا در امان نیست»!! [۷۵۰].
در فصل اوّل «تیجانى و کتابش» به بعضى از اشتباهات علی س- به نقل از روایات شیعه و سنّى - اشاره کردهایم و در اینجا به برخى از اشتباهات پیامبر ص- از طریق روایات متواتر و معتبر - اشاره مىشود:
* * *
[۷۴۰] پدر خالدس. [۷۴۱] پدر هند، زن أبوسفیان که در جنگ بدر توسّط حمزةسکشته مىشود. [۷۴۲] پیامبر لقب او را «أبوجهل» نهاد و در جنگ بدر توسّط عبداللّهبن مسعودسکشته شد. [۷۴۳] مالک و صاحب «بلال»سبود که أبوبکرساو را از وى خرید و خود نیز در جنگ بدر، توسّط بلال به قتل رسید. [۷۴۴] العدالة الإجتماعیة فى الإسلام، شهید سید قطب، ص۴۱، چاپ دارالشروق. [۷۴۵] اسلامشناسى، شریعتى، ص۵۵۶-۵۵۵- تفسیر مجمعالبیان، طبرسى، سوره عبس. [۷۴۶] آنچه که از این آیات و دیگر آیات قرآنى فهمیده مىشود، این است که رسول خداصاز آزار و اذیت مشرکین و سخنان و طعنههایشان، ناراحت و غمگین مىشد و بر ایمانآوردنشان، بسیار حریص و علاقهمند بود، امّا زمانى که آنها را با کمال علاقه و امید دعوت مىکرد، نه تنها ایمان نمىآوردند، بلکه او را مورد طعنههاى خویش قرار مىدادند و با این کار، باعث دلگیرشدن پیامبرصمىشدند!.. همچنین نشان مىدهد که پیامبرصبراى دستیافتن به پیروزى نهایى و فتح مبین، شتاب و عجله مىکرد، و لذا خداوند به پیامبرش۶ گوشزد مىکند که در ایماننیاوردن کفّار تأسّف مخور! و تا زمان پیروزى صبر پیشه کن! و بدان که وعده خدا حق است و همانگونه که به سایر پیامبران وعده داد و آنها نیز تا زمان پیروزى صبر کردند، تو نیز صبر کن! و به جاى دلگیرشدن، به تسبیح و عبادت پروردگارت بپرداز که برایت مایه آرامش خواهد بود؛ این همان استنباطى است که از این آیات فهمیده مىشود: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَ...٣٣ وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِ...٣٤ وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بَِٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٥﴾[الأنعام: ۳۳-۳۵]. «(اى پیامبر!) ما مىدانیم که آنچه (مشرکین) مىگویند، تو را غمگین مىسازد... (بدان که) پیامبرانى پیش از تو نیز تکذیب شدهاند و در برابر تکذیبها صبر و شکیبایى نمودهاند تا یارى و پیروزى، ایشان را دریافته است و هیچ چیز نمىتواند (وعده و) سخنان خداوند را دگرگون سازد... و اگر عناد و رویگردانى و عدم ایمانشان، برایت سخت و گران است، پس چنانکه مىتوانى نقبى در زمین بزنى و یا نردبانى به سوى آسمان بگذارى (و زمین را بکنى و بالاى آسمان بروى) و دلیلى برایشان بیاورى، (چنین کن، ولى ایمان نمىآورند) و اگر خدا مىخواست، (قهراً و جبراً) همه را بر هدایت جمع مىکرد، پس از جاهلان مباش!». ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾[القصص: ۵۶]. «همان تو نمىتوانى هدایت کنى کسى را که دوست مىدارى، و لیکن این خداست که هرکه را بخواهد هدایت مىکند و او بهتر مىداند که چه کسى هدایت مىشود». ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ﴾[فاطر: ۸]. «پس خودت را با غم و غصّه آنان هلاک مکن؛ زیرا خداوند از کارهایى که مىکنند، کاملاً آگاه است». ﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ ١٠٣﴾[یوسف: ۱۰۳]. «بیشتر مردم (به تو) ایمان نمىآورند، هرچند که نسبت به ایمانآوردنشان حریص و علاقهمند باشى». ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ١٢٧﴾[النحل: ۱۲۷]. «و صبر کن، و شکیبایى تو جز در پرتو توفیق خداوند میسّر نیست و بر (عدم ایمانشان) ناراحت مباش و در برابر توطئهها و مکرهایشان نگران و دلگیر مشو». ﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٞ ٤٨﴾[القلم: ۴۸]. «پس صبر کن و همچون یونس صاحب ماهى نباش که پروردگارش را (براى یکسرهکردن کارشان) به فریاد خواند در حالیکه (از قوم خود به خاطر عدم ایمان و تکذیبشان) بسیار خشمگین و پرکینه بود». ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡ﴾[الأحقاف: ۳۵]. «پس صبر و شکیبایى کن، هماگونه که سایر پیامبران اولوالعزم که داراى اراده استوار و پایدارى بودند، صبر و شکیبایى کردند و براى یکسرهکردن کارشان (و پیروزى در برابرشان) شتاب مکن». و نهایتاً زمانى که وعده خدا به تحقّق رسید و فتح مبین و پیروزى نهایى به وقع پیوست، او را به خاطر عدمصبرش چنین امر مىکند: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾[النصر: ۱-۳]. «زمانى که یارى خدا و پیروزى (نهایى) فرا رسید، و مردم را دیدى که دستهدسته (همانگونه که آرزو مىکردى و در وقوع آن شتاب مىنمودى) داخل دین خدا مىشوند، پس پروردگار خود را ستایش و تسبیح کن و از او آمرزش بخواه؛ زیرا او بسیار توبهپذیر است». و در جایى دیگر، به همین کارش نسبت گناه مىدهد: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا ١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[الفتح: ۱-۲]. «همانا براى تو فتح و پیروزى آشکارى را فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را ببخشاید». [۷۴۷] مسند امام أحمد و سنن أبوداود و إبنماجه. [۷۴۸] نقل از تفسیر إبنکثیر، ج۴، ص۲۵۶. [۷۴۹] تفسیر العیاشى، ج۱، ص۱۰۹- البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، ج۱، ص۲۱۵. [۷۵۰] نهجالبلاغة، شرح فیضالإسلام، کلام ۲۱۶- در اصول کافى چنین آمده است: «فإنى لستُ آمن أن أخطىء». «همانا من از خطاکردن، در امان نیستم!». (نقل از أعیان الشیعة، محسن أمین، ج۱، ص۱۳۶، چاپ بیروت).