همكارى و همراهى علىسو فرزندانش با خلفاء:
زمانى که على با خلفاء شبیعت کرده، در واقع امامت آنها را - در حضور و غیاب - پذیرفته است و نه تنها با آنها دشمنى نکرده، بلکه در تمام امور، مستشارى مطمئن و بازویى اجرایى براى خلفاء بوده است.. و در امر همکارى و مشارکت با خلفاء در تصمیمگیریها، از تمام صحابه دیگر پیشروتر و مقدّمتر بوده است؛ چنانچه شیخ مفید، أبواب خاصّى را در کتابش به موضوع «قضاوتهاى امیرالمؤمنین در زمان خلافت أبوبکر و عمر» اختصاص داده است [۳۱۹].
علی سدر زمان خلافت أبوبکر، متولّى و عهدهدار اموال فىء و غنایم و خمس بود. سپس به حسن، و بعد به حسین، و سپس به حسنبن حسن، و آنگاه به دست زیدبنحسن سپرده شد [۳۲۰].
علی س- همواره - در حضورشان، وزیر و در غیابشان، جانشینشان بود؛ چنانچه در زمان خلافت أبوبکر سخود به همراه حسن و حسین و دیگر اهلبیت، در جنگ مرتدّین تحت فرماندهىاش، او را همراهى کردند و غنایم و هدایاى جنگى و جاریهها را از او قبول و دریافت نمودند؛ چنانچه أبوبکر، کنیزى به نام «أمحبیب بنت ربیعة» را - که او را «صهباء» مىنامیدند - که در جنگ عینالتمر، به فرماندهى خالدبنولید به اسارت گرفته شده بود، به على هدیه داد و دو فرزند به نامهاى عمر و رقیه از آن زاده شدند [۳۲۱].
أبوبکر سهمچنین، خولةبنت جعفربنقیس که در جنگ یمامه - جنگ با مرتدین - به اسارت گرفته شد، به علی سبخشید و بهترین فرزندش بعد از حسنین، محمّدبنحنفیه از او زاده شد [۳۲۲].
در زمان خلافت عمر سنیز چنین کردند و چنانچه آوردهاند: «حسنبنعلى تحت فرماندهى عمربنخطاب و توجیهات و ارشاداتش، در لشگرى که براى جنگ با ایرانیان تدارک دیده بود، شرکت کرد... و آوردهاند که این حسن بوده که با توجیهات عمر، اصفهان را فتح کرد» [۳۲۳].
و یا - چنانکه تواریخ آوردهاند - علی س، سه بار جانشین عمر سدر غیابش بوده است: «در سال ۱۵ هجرى زمانى که عمربنخطّاب مىخواست به شام و فلسطین برود، با دیگر اصحاب (همچون همیشه) مشورت کرد که على ÷او را از این کار (همچون زمانى که مىخواست به روم و ایران برود) منع نمود و به او فرمود: از اینجا خارج نشو! همانا تو دارى به طرف دشمنى درنده و وحشى مىروى! عمر گفت: من قبل از مرگ عبّاسبنعبدالمطّلب، بر دشمن پیشى مىگیرم. شما اگر عبّاس را از دست بدهید، شر، شما را در هم مىکوبد و شما پراکنده مىشوید، همانگونه که طناب از هم بازمىشود! پس عمر شخصاً به فلسطین مىرود و على ÷به جانشینى او در مدینه باقى مىماند» [۳۲۴].
در سال ۱۴ هجرى نیز، زمانى که عمر سخواست به جنگ عراق برود.. و در سال ۱۷ هجرى نیز، زمانى که به أیله رفت، در غیابش جانشین او بود [۳۲۵].
و به همین دلیل بود که علی س- زمانى که خواستند با او بیعت کنند - فرمود: «وأنا لكم وزيرا خير لكم منى أميرا». «و اگر من وزیر شما باشم، بهتر از این است که امیر باشم» [۳۲۶].
على و فرزندانش، از عمر سنیز هدایا و غنایم جنگى را دریافت مىکردند؛ چنانچه عمر س، در جنگ با ایرانیان، شهربانو دختر یزدگرد ساسانى را به حسین سبخشید که تنها باقیمانده واقعه کربلا - زینالعابدین - از او زاده شد [۳۲۷].
و در زمان خلافت عثمان سنیز، همینطور.. چنانچه بسیارى از اهلبیت، مسؤولیتهایى که عثمان سبدانها سپرده بود، قبول مىکردند.. مثلاً إبنعبّاس در سال ۳۵ هجرى از طرف او، امیر حج مىشود [۳۲۸]و باز هم، همو در جنگهایى که در سال۲۶هجرى در افریقا به وقوع پیوست، شرکت داشت. و در جنگهاى برقه و طرابلس و [۳۲۹]افریقا، حسن و حسین، و پسرعموشان عبداللّهبن جعفر، و پسرعموى پیامبر و پدرشان عبداللّهبن عبّاس، همگى به دستور عثمان ستحت فرماندهى عبداللّهبن أبىسرح شرکت داشتند. و باز هم، همانها در جنگهاى خراسان و طبرستان و گرگان، تحت [۳۳۰]فرماندهى سعیدبنعاص شرکت داشتند و دیگر غزوات و معرکهها.. [۳۳۱]و همچون سابق، هدایا و غنایم جنگى را از او قبول مىکردند؛ چنانچه «ممقانى» از علىبن موسى الرضا - امام هشتم شیعه - روایت کرده: «زمانى که عبداللّهبن عامربن کریز، خراسان را فتح کرد، دختر پادشاه عجم را به اسارت گرفت و آن را نزد عثمانبنعفان آورد. پس او را به حسن بخشید و تا زمانى که وفات یافت، نزد حسن بود» [۳۳۲].
یا آوردهاند: «علی ساوّلین کسى بود که از او - زمانى که مردم بر او شوریدند - دفاع نمود و سپس دو فرزندش و برادرزادهاش عبداللّهبنجعفر و غلامش قنبر را براى دفاع از او در منزلش باقى گذاشت» [۳۳۳]و «بعد از اینکه با دست و زبان، از او دفاع طولانى کرد و دید دیگر فایدهاى ندارد، کنار کشید [۳۳۴]»؛ به طورى که خود مىگوید: «واللّه لقد دفعت عنه حتى خشيت أن أكون آثما». «به خدا قسم! آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم من گناهکار شوم!» [۳۳۵].
تمام این شواهد، بیانگر این حقیقت است که علی سو فرزندانش، آنها را به حق مىدانستند و بر امامت و ولایتشان، صحّه مىگذاشتند.. با آنها مشورت و تحکیم خویشاوندى مىکردند.. و از طرفى هم، با معاویة و پسرش یزید - با آن همه قدرتى که داشتند - جنگیدند و جنگ را تا شهادتشان ادامه دادند و حق را هرگز رها نکردند.
علی سو فرزندانش، هیچگاه آنها را تنها نگذاشتند و از آنها - و سایر اصحاب رسول خدا ص- جدا نگشتند، و همانگونه که قرآن به آنها اشاره مىکند: ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾و ﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾دلسوز و یار و یاور همدیگر بودند.
چطور ممکن است، علی سخود را از رفقایش جدا کند، در حالى که - بارها و بارها - زنگ خطر را مبنى بر تفرقه مسلمانان مىنواخت و شدیداً هشدار مىداد؛ چنانچه مىفرماید: «ألزموا السواد الأعظم فإن يد اللّه على الجماعة وإياكم والفرقة فإن الشاذ من الناس للشيطان كما أن الشاذ من الغنم للذئب، ألا من دعا إلى هذا الشعار فاقتلوه ولو كان تحت عمامتى هذه!» [۳۳۶].
«از سواد أعظم (و جماعت بیشتر مسلمانان) پیروى کنید؛ زیرا دست خدا بر جماعت (مسلمانان) است، و از مخالفت و جدایى (از جماعت) حذر کنید که جداشده و تنهامانده از مردم، نصیب شیطان مىشود، همانگونه که گوسفند جداشده و باقىمانده از گله، نصیب گرگ مىشود. پس آگاه باشید که هر کس به این شعار (یعنى جدایى از مسلمانان) دعوت کند، او را بکشید، حتى (اگر من باشم و) زیر این عمّامه من باشد!».
* * *
[۳۱۹] نگاه شود به «الإرشاد» مفید، فصل «قضایا أمیرالمؤمنین في إمارة أبي بکر»، ص۱۰۷، و فصل «قضایاه في إمارة عمر بن الخطاب». ص۱۰۹، چاپ ایران - همچنین رجوع شود به تاریخ یعقوبى شیعى، ج۲، ص۱۳۲تا۱۵۸-۱۳۸، تحت عنوان «عزم أبىبکر»، همچنین ص۱۵۲-۱۵۱. [۳۲۰] نهجالبلاغة، شرح إبنأبىالحدید، ج۴، ص۱۱۸. [۳۲۱] همان، ج۲، ص۷۱۸- الإرشاد، شیخ مفید، ص۱۸۶- عمدةالطالب فى أنساب آل أبىطالب، إبنعنبة، ص۳۶۱، چاپ نجف. [۳۲۲] عمدةالطالب، فصل۳، ص۳۵۲- حق الیقین، مجلسى، ص۲۱۳. [۳۲۳] تتمةالمنتهى، عباس قمى، ص۳۹۰، چاپ ایران. [۳۲۴] شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحدید، ج۲، جزء۸، ص۳۷۰. [۳۲۵] البدایة والنهایة، ج۷، ص۵۵-۳۵، چاپ بیروت - الطبرى، ج۴، ص۱۵۹-۸۳ [۳۲۶] نهجالبلاغة، شرح فیضالإسلام، جزء۲، کلام ۹۱- شرح صبحى صالح، ص۱۳۶. [۳۲۷] بحارالأنوار، شیخ مجلسى، ج۴۵، ص۳۲۹- عمدةالطالب فى أنساب أبىطالب، إبنعنبة، فصل، ص۱۹۲، تحت عنوان «عقب الحسین»- اصول کافى، کلینى، ج۱، ص۴۶۷- ناسخ التواریخ، میرزامحمّدتقى سپهر، ج۱۰، ص۳و۴. [۳۲۸] تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۷۶. [۳۲۹] کاملبنأثیر، ج۳، ص۴۵. [۳۳۰] تاریخ إبنخلدون، ج۲، ص۱۰۳. [۳۳۱] همه تواریخ ذکر کردهاند. [۳۳۲] تنقیح المقال فى علم الرجال، ممقانى، ج۳، ص۸۰، چاپ تهران. [۳۳۳] شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحدید، ج۱۰، ص۵۸۱، چاپ قدیم ایران. [۳۳۴] همان، تحت «بایعني القوم الذین بایعوا أبابکر»- شرح إبنمیثم بحرانى، ج۴، ص۳۵۴، چاپ تهران. [۳۳۵] نهجالبلاغة، شرح فیض، خطبه ۲۴۰- شرحإبنأبىالحدید، ج۳، ص۲۸۶. [۳۳۶] نهجالبلاغة، شرح فیضالإسلام، جزء۲، کلام۱۲۷.