معتزله:
در این عصر پر تشنّج، نظریه چهارمى پدیدار شد که در تاریخ به نام «اعتزال» شهرت دارد.. اگر چه ایجاد آن همانند سه گروه قبلى، نتیجه محض عوامل سیاسى نبود، امّا در رابطه با مسائل سیاسى زمانش نیز، بىتوجّه نبود و نظریات قاطعى را ارائه داشت و در بحثهاى دینى و مناقشات فکرى - که در آن زمان، بنا بر عوامل سیاسى که در سراسر جهان اسلام و خصوصاً در عراق به وجود آمده بود - نسبت به همه سهم بیشترى داشت.
بانیان این نظریه، «واصلبن عطاء» - متوفّاى ۱۳۰ هجرى - و «عمروبن عبید» - متوفّاى ۱۴۵ هجرى - بودند که مرکز مباحثات آنها در آغاز کار، شهر بصره بود.. خلاصه نظریات سیاسىشان از این قرار است:
۱- به عقیده آنها، انتخاب امام و تشکیل حکومت شرعاً واجب است، امّا برخى از معتزله بر این عقیده بودند که ضرورتى براى وجود امام نیست.. اگر چنانچه امّت، خود عدالت رعایت نماید و بر آن استوار باشد، دیگر انتخاب امام و خلیفه کارى اضافى و نابجاست! [۹۲۰].
۲- آنها عقیده داشتند که انتخاب امام به امّت مربوط مىشود و از انتخاب و آراى مردم است که امامت، منعقد مىشود. برخى از آنان بر آن، این شرط را افزودند که [۹۲۱]براى انعقاد امامت، تمام مردم باید اتّفاق کامل داشته باشند و تعیین امام در حالت فتنه و اختلاف نمىتواند صورت بگیرد! [۹۲۲].
۳- آنها معتقد بودند که امّت، هر فرد صالح و شایستهاى را که بخواهد مىتواند به عنوان امام برگزیند و در آن شرطى از «قریشىبودن» یا عربى و عجمىبودن وجود ندارد! برخى از این هم جلوتر رفته و گفتند: انتخاب فرد عجم براى امامت بهتر است، [۹۲۳].
و حتّى غلام آزادشده نیز مىتواند به این سمت منصوب شود و این بیش از پیش بهتر است؛ زیرا اگر تعداد حامیان امام زیاد نباشد، در صورت ارتکاب ظلم و ستم و بىعدالتى، عزل او آسانتر خواهد بود! [۹۲۴]گویى آنها به جاى استحکام حکومت، بیشتر در صدد عزل حاکم از طریق آسانترین روش بودند!.
۴- به عقیده آنها، اداى نماز جمعه واجب نبود! [۹۲۵].
۵- یکى از عقاید اساسى آنها، امر به معروف و نهى از منکر بود.. آنها خروج و بغاوت علیه حکومت منحرف از عدل و راستى را واجب مىدانستند، اگر چنانچه توان این کار را داشته باشند و بتوانند انقلاب را به پیروزى برسانند! چنانچه به تبعیت از این [۹۲۶]نظریهشان، در شورش علیه خلیفه اموى، «ولید بن یزید» - سال ۱۲۵ و ۱۲۶ هجرى - سهیم شدند و به عوض آن، براى به قدرترسیدن «یزیدبن ولید» تلاش کردند؛ زیرا وى در مسلک «اعتزال» با آنها همفکر بود! [۹۲۷].
۶- جدایى که بین خوارج و مرجئه در مسأله کفر و ایمان برپا بود، معتزله چنین حکم کردند: مسلمانان گناهکار، نه مؤمن و نه کافر، بلکه بین آنها قرار دارد! [۹۲۸].
علاوه بر این نظریات، در رابطه با اختلاف اصحاب با هم و مسأله خلافت نیز، نظراتى را بدون خوف و هراس صادر کردند.. این قول «واصلبن عطاء» بود که: یکى از دو جانب درگیر در جنگهاى جمل و صفین، فاسق بودند، امّا به یقین نمىتوانیم بگوییم که کدام یک فاسق است.. بنابراین آنها مىگفتند: اگر على و طلحه و زبیر و معاویه، در پیشگاه ما به دستهاى از سبزه شهادت دهند، آن را نمىپذیریم؛ زیرا احتمال فاسقبودن همگىشان مىرود!.. «عمروبن عبید» مىگفت: هر دو جانب فاسق بودند!.. آنها عثمان سرا نیز [۹۲۹]مورد اعتراض شدید قرار مىدادند، حتّى بعضى از آنها، عمر را نیز مورد طعن و لعن خویش قرار مىداند! اضافه بر آن، گروهى از معتزله از مأخذ قانون اسلام، «سنّت» و [۹۳۰]«اجماع» را ساقط مىکردند! [۹۳۱].
[۹۲۰] مروج الذهب، مسعودى شیعى، ج۲، ص۱۹۱. [۹۲۱] همان. [۹۲۲] الملل و النحل، شهرستانى، ج۱، ص۵۱. [۹۲۳] مروج الذهب، مسعودى شیعى، ج۲، ص۱۹۱. [۹۲۴] الملل و النحل، ج۱، ص۶۳. [۹۲۵] مقالات الإسلامیین، أشعرى، ج۲، ص۱۲۴. [۹۲۶] همان، ص۱۲۵. [۹۲۷] مروج الذهب، مسعودى، ج۲، ص۱۹۳- تاریخ الخفلاء، سیوطى، ص۲۵۵. [۹۲۸] الفرق بین الفرق، بغدادى، ص۹۵-۹۴. [۹۲۹] همان، ص۱۰۱-۱۰۰- الملل و النحل، ج۱، ص۳۴. [۹۳۰] الفرق بین الفرق، ص۱۳۴-۱۳۳- الملل و النحل، ج۱، ص۴۰. [۹۳۱] الفرق بین الفرق، ص۱۳۸-۱۳۹