عیانات - نقدی بر کتاب تیجانی آنگاه هدایت شدم

فهرست کتاب

بيعت علىسبا خلفاء:

بيعت علىسبا خلفاء:

در این واقعیت که علی س- و سایر اهل‏بیت پیامبر ص- با خلفاى پیشین خود بیعت کرده، هیچ شک و تردیدى نیست؛ چنانچه در مورد بیعت با خلفاء چنین مى‏گوید:

«فمشيت عند ذلك إلى أبى‏بكر، فبايعته ونهضت فى تلك الأحداث... فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه فسمعنا وأطعنا وبايعنا وناصحنا...» [۳۰۸].

«پس در آن هنگام به طرف أبوبکر رفتم و با او بیعت کردم و در آن حوادث، به همراه او قیام کردم... زمانى که أبوبکر به حالت احتضار رسید، ولایت را به عمر سپرد و ما شنیدیم و اطاعت کردیم و بیعت نمودیم و خیرخواهى نشان دادیم».

شیخ طوسى نیز از علی سروایت کرده است: «زمانى که در جمع شکست‏خوردگان جمل فرمود: «فبايعت أبابكر كما بايعتموه... فبايعت عمر كما بايعتموه فوفيت له بيعته... فبايعتم عثمان فبايعته وأنا جالس فى بيتى، ثم أتيتمونى غير داع لكم ولا مستكره لأحد منكم، فبايعتمونى كما بايعتم أبابكر وعمر وعثمان، فما جعلكم أحق أن تفوا لأبى‏بكر وعمر وعثمان ببيعتهم منكم ببيعتى؟» [۳۰۹].

«پس با أبوبکر بیعت کردم، همانگونه که شما بیعت کردید... با عمر نیز بیعت کردم، همانگونه که بیعت کردید و در بیعت با او، وفادار بودم... سپس با عثمان بیعت کردید، من هم با او بیعت کردم، و در حالى که در خانه‏ام نشسته بودم، به طرف من آمدید در حالى که من از شما نخواسته بودم و کسى را هم به آن مجبور نساخته بودم. پس با من هم بیعت کردید، همانطور که با أبوبکر و عمر و عثمان بیعت نمودید. بنابراین چه چیز شما را وادار کرد که در بیعت با أبوبکر و عمر و عثمان باوفاتر از بیعت با من باشید؟».

امّا ببینیم، معنى «بیعت» و مقتضیات آن چیست؟!.. «بیعت؛ آن است که شخصى دست به دست دیگرى بدهد، به این معنى که تو را بر خود متولّى کردم و طاعتت بر من واجب است» [۳۱۰].

امّا ببینیم خود علی سدرباره بیعت چه نظرى دارد! او در ابتداى خلافتش، خطاب به کسانى که با وى بیعت کردند، فرمود:

«وأما حقى عليكم فالوفاء بالبيعة والنصيحة فى المشهد والمغيب والإجابة حين أدعوكم والطاعة حين آمركم» [۳۱۱].

«و امّا حقّى که من بر شما دارم، وفاء و باقى‏ماندن بر بیعت است و اخلاص و دوستى و خیرخواهى در نهان و آشکار و اجابت من، زمانى که شما را دعوت کنم و اطاعت و پیروى از من، به آنچه که به شما دستور مى‏دهم».

پس بنا به فرمایش علی س، اقتضاى بیعت، همان اجابت و حرف‏شنوى بر اساس اخلاص و دوستى و خیرخواهى است، چه در نهان و چه در آشکار.. کسى که به این واقعیت غیر قابل انکار - خالصانه - بیندیشد، عظمت و بزرگوارى خلفاى پیشین برایش روشن مى‏شود؛ زیرا بیعت على با آنها، به معنى اطاعت از ایشان بر اساس دوستى و اخلاص در حضور و غیابشان بوده و هیچ ریا و تقیه‏اى در بین نبوده، و بلکه کاملاً مخلصانه بوده است.

امّا شیعیان معتقدند که علی ساز روى تقیه و اینکه چون بدون یار و یاور بوده، با آنها بیعت کرده و این از روى مصلحت بوده است! چنانچه روایاتى از على نقل مى‏کنند که از قول پیامبر صمى‏فرماید: «تقیه، از دین خداست و کسى که تقیه ندارد، دین ندارد!» [۳۱۲]و یا تیجانى روایتى را از امام صادق نقل کرده است: «تقیه، دین من و دین پدران من است. کسى که تقیه ندارد، دین ندارد!» [۳۱۳].

در حالى که، مى‏بینیم علی س- طبق سخنانش - در همه حال با خلفاء یکرنگ بوده است.. توریه و تقیه براى شخصى همچون علی سکه سخنانش براى مردم حجّت و گواه است، بعید و محال است؛ زیرا موجب مى‏شود که مردم، حق و باطل، یا تمجید و سرزنش را با هم اشتباه گرفته و از هم تشخیص ندهند.. او خود، «تقیه» را عامل گمنامى و ذلّت و خوارى مى‏داند؛ چنانچه در شکایت از یاران خود مى‏فرماید:

«وبقى رجال غضّ أبصارهم ذكر المراجع وأراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، وخائف مقموع، وساكت معكوم، وداع مخلص، وثكلان مرجع، قد أخملتهم التقية، وشملتهم الذلة، فهم فى بحر أجاج، أفواههم ضامزة، وقلوبهم قرحة، قد وعظوا حتى ملّوا، وقهروا حتى ذلّوا، وقتلوا حتى قلّوا» [۳۱۴].

«و مردانى چند باقى مانده‏اند که یاد روز قیامت، چشمهایشان را (از لذّات دنیا) پوشانده است، و از بیم آن روز، اشکشان جارى است. پس بعضى از آنها (بر اثر مشاهده کارهاى ناشایست مردم، از میانشان) رانده و فرار کرده‏اند، و جمعى ترسناک و خوار، و برخى خاموش و دهان‏بسته مانده‏اند (که نمى‏توانند حق را آشکار سازند) و بعضى از روى اخلاص و راستى (و بدون پنهانکارى، مردم را به حق) دعوت مى‏کنند، و گروهى اندوهگین و رنجورند و تقیه و پنهانکارى، ایشان را گمنام کرده و ذلّت و خوارى آنان را فراگرفته، پس ایشان در دریاى شور فرورفته، دهانشان بسته و دلشان زخم‏دار است، و مردم را پند داده تا جایى که ملول و رنجیده شدند و بر اثر مغلوبیت، ذلیل و خوار شده و کشته شدند تا اینکه کم شدند».

همچنین مى‏فرماید: «لا يجد عبد طعم الإيمان حتى يترك الكذب هزله و جده [۳۱۵]».

«هیچ‏ بنده‏اى طعم ایمان را نمى‏چشد تا زمانى که دروغ را - چه شوخى بگوید و چه جدّى - ترک کند».

یا در همان نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «الإيمان أن تؤثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك».

«ایمان آن است که صدق و راستى در آن مؤثّر باشد چه به تو ضرر برساند و چه برایت منفعت داشته باشد».

و نیز مى‏فرماید: «ما كَذبتُ ولا كُذبتُ ولا ضَللتُ ولا ضُلّ بى» [۳۱۶].

«هرگز دروغ نگفته‏ام و به دروغ هم وادار نشده‏ام، و گمراه نشده و کسى هم به وسیله من گمراه نگشته است».

نشان مى‏دهد که علی س- ابداً - در وصف کسى، سخنى به دروغ نگفته و کسى و یا چیزى هم او را وادار به سخنانى دروغ ننموده است.. همچنین مى‏فرماید: هرگز گمراه نشده‏ام و کسى را هم - با کار و رفتار و سخنانم - گمراه نکرده‏ام.. بنابراین واضح است که بیعت و همراهى على با خلفاء و - همانگونه که خواهیم آورد - نمازش پشت سرشان، کارى مخلصانه و کاملاً داوطلبانه بوده‏است.

و اینکه مى‏گویند: على بدون یاور بوده نیز، صحیح نیست؛ زیرا على‏اى که ما مى‏شناسیم، هرگز تن به ظلم و ستم نداده است؛ چنانچه خود بارها و بارها و در جاهاى مختلف، با سخنان متنوّعى در این مورد سخن گفته که همگى در نهج‏البلاغه مندرج است؛ مثلاً مى‏فرماید:

«ولعمرى ما علىّ من قتال من خالف الحق وخابط الغى من إذهان ولا إيهان» [۳۱۷].

«به جان خودم سوگند! در جنگیدن با کسى که مخالفت حق کرده و در راه ضلالت و گمراهى قدم نهاده است، مسامحه و سستى نمى‏کنم».

و یا در جریان بیعت با أبوبکر سمى‏گوید: «الذليل عندى عزيز حتى آخذ الحق له، والقوى عندى ضعيف حتى آخذ الحق منه... فنظرت فى أمرى فإذا طاعتى قد سبقت بيعتى» [۳۱۸].

«ذلیل و ستمدیده نزد من عزیز و قدرتمند است تا آنگاه که حقّش را از ظالم بستانم، و قوى و ستمگر نزد من ناتوان و ضعیف است تا زمانى که حقّ مظلوم را از او بگیرم... بنابراین، در امر خلافت خود اندیشیدم و دیدم که اطاعت و پیروى بر من واجب است. همانا در بیعت (با أبوبکر) پیشى گرفتم».

پس زمانى که على با خلفاء بیعت و از آنها اطاعت و پیروى، و دایماً همراهى‏شان نموده، بر تیجانى و کسانى که خود را پیروان علی سو فرزندانش مى‏دانند، واجب است آن اطاعت و دوستى و یکرنگى را تأیید و تأکید کنند؛ زیرا محال است علی سبا شخصى بیعت کند و اطاعت از او را بر خود واجب بداند که آن شخص، ظالم و غاصب و خیانتکار، و یا اقدامات و تصرّفاتش، ظالمانه و باطل باشد!.

* * *

[۳۰۸] الغارات ثقفى، ص‏۳۰۲- مستدرک نهج‏البلاغه، شیخ کاشف‏الغطاء، چاپ لبنان، ص‏۱۲۰-۱۱۹- همچنین با کمى تفاوت نامه ۶۲، نهج‏البلاغه شرح فیض‏الإسلام منار الهدى، على بحرانى، ص‏۳۷۳- ناسخ التواریخ، ج‏۳، ص‏۵۳۲. [۳۰۹] الأمالى، شیخ طوسى، ج‏۲، ص‏۱۲۱، چاپ نجف. [۳۱۰] قاموس قرآن، سیدعلى‏اکبر قریشى، ج‏۱، ص‏۲۵۴. [۳۱۱] نهج‏البلاغة، شرح فیض‏الإسلام، خطبه ۳۴. [۳۱۲] کتاب سلیم‏بن‏قیس، ص‏۳۶۷، چاپ ایران. [۳۱۳] همراه با راستگویان، تیجانى، ترجمه مهرى، ص‏۳۳۷. [۳۱۴] نهج‏البلاغة، شرح فیض، جزء۱، کلام ۳۲. [۳۱۵] أصول کافى، کلینى، باب الکذب. [۳۱۶] نهج‏البلاغه، شرح فیض، کلام ۱۷۶. [۳۱۷] همان، کلام ۲۴. [۳۱۸] همان، کلام ۳۷.