عیانات - نقدی بر کتاب تیجانی آنگاه هدایت شدم

فهرست کتاب

اصحاب در نظر ائمه:

اصحاب در نظر ائمه:

این بود نمونه‏هایى از آیات قرآن - ما تنها ۲۰ مورد از آنها را آوردیم - که در مدح و تمجید اصحاب نازل گشته‏اند.. و امّا ببینیم که ائمه چه نظرى درباره اصحاب پیامبرصدارند؟! آیا به راستى تیجانى و دیگر شیعیان از آنها تبعیت مى‏کنند؟! آیا در ادّعاى محبّت و موالات نسبته به ائمه، راست مى‏گویند؟! چون چنین کنیم، مى‏بینیم که برخلاف پیروانشان - و در واقع دشمنانشان!! - نه تنها از آنها بدگویى نکرده و نسبت بدانان کینه نداشته، بلکه در کمال دوستى، در تمام مراحل، آنها را همراهى کرده و فضایلشان را برشمرده‏اند.. که ما در اینجا نیز، تنها به ۲۰ مورد از آنها استناد مى‏کنیم:

- این علی ساست که در مورد اصحاب پیامبر ص- و در واقع دوستانش - به هنگام سرزنش اصحاب خود، چنین مى‏گوید: «لقد رأيت أصحاب محمدص، فما أرى أحدا يشبههم منكم! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا، وقد باتوا سجدا وقياما، يراوحون بين جباههم وخدودهم، ويقفون على... الخ»

«من اصحاب محمد صرا دیدم و یکى از شما (یارانم!) را که همچون آنان باشد، نمى‏بینم! آنان صبحها، ژولیده‏مو و غبارآلود بودند و شبها را در حال سجده و قیام مى‏گذراندند. میان پیشانیها و صورتهایشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پیشانى و گاهى هم رخسار خود را بر زمین مى‏گذاشتند) و از یاد بازگشت به آخرت، مانند اخگر و آتشپاره سوزان مى‏ایستادند. گویا پیشانیهایشان بر اثر طول سجده، مانند زانوهاى بُزها (پینه بسته) بود! هرگاه نام خداوند سبحان به میان مى‏آمد، از ترس عذاب و کیفر و امید به ثواب و پاداش، اشک از چشمانشان سرازیر مى‏گشت، به گونه‏اى که گریبانهایشان خیس مى‏شد، و مى‏لرزیدند چنانکه درخت در روز وزیدن باد، تند مى‏لرزد!» [۲۱۴].

- و باز هم در سرزنش یاران - و شیعیان! - خود، از اصحاب پیامبر صچنین یاد مى‏کند: «و لقد كنا مع رسول الله ص، نقتل آباءنا وأبناءنا وإخواننا وأعمامنا. ما يزيدنا ذلك إلا إيمانا و تسليما، ومضيا على اللقم، وصبرا على مضض الألم، وجدا فى جهاد العدو، ولقد كان الرجل... ولعمرى! لو كنا نأتى ما أتيتم، ما قام للدين عمود، ولا أخضر للإيمان عود، وأيم اللّه لتحتلبنها دما، ولتتبعنها ندما» [۲۱۵].

«ما (جماعت اصحاب) با رسول خدا صبودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را (در جنگها) مى‏کشتیم و این رفتار، ایمان و فرمانبردارى (از خداو رسولش) و پایدارى و ثابت‏قدمى ما در راه راست را مى‏افزود. همچنین صبر و شکیبایى ما را بر سوزش درد و تلاشمان را براى جهاد با دشمن زیاد مى‏نمود. مردى از ما با یکى از دشمن به یکدیگر حمله کرده و با هم درمى‏افتادند، مانند درافتادن دو حیوان نر! و به جان هم مى‏افتادند تا کدام یک دیگرى را از جام مرگ سیراب نماید! پس گاهى ما بر دشمن پیروز مى‏شدیم و گاهى دشمن بر ما غالب مى‏آمد! چون خداوند، راستى و اخلاص ما را دید (و از دلهاى ما آگاه بود)، دشمن ما را خوار، و پیروزى را نصیب ما گردانید تا اینکه اسلام (در جزیره العرب) مستقر گردید، مانند شترى که در موقع استراحت، سینه و گردنش را بر زمین مى‏افکند و سپس در جاهاى دیگر (منظورش ایران و روم) پخش گردید.. و به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما اصحاب، مانند رفتار شما بود، پایه دین هرگز برقرار نمى‏شد و شاخه‏اى از درخت ایمان سبز نمى‏گشت! سوگند به خدا! از این رفتار (ناپسند و سستى در جنگ، به عوض شیر از ناقه دنیا!) خون خواهید دوشید و به دنبال آن، پشیمان خواهد شد!».

- و هموست که در مقابل یاران منافقش - اهل کوفه - در فراق اصحاب پیامبرصو برادرانش، چنین تأسّف مى‏خورد: «أين القوم الذين دعوا إلى الإسلام فقبلوه، وقرأوا القرآن فأحكموه، وهيجوا إلى القتال فولهوا... أولئك إخوانى الذاهبون، فحق لنا أن نظمأ إليهم ونعض الأيدى على فراقهم» [۲۱۶].

«کجاست آن قومى که به اسلام دعوت شدند، قبول کردند. قرآن را خواندند، پس آن را به حکمیت گرفتند و به جنگ دعوت شدند، ذوق‏زده و با شور و شوق فراوان شرکت کردند... و شمشیرها را از غلافها بیرون مى‏کشیدند و اطراف زمین را مى‏پیمودند و لشگر به لشگر و گروه به گروه مى‏رفتند و سرزمینها را آزاد مى‏کردند. بعضى کشته مى‏شدند و بعضى هم نجات پیدا مى‏کردند. نه به زنده‏ماندنها خوشحال مى‏شدند و نه نسبت به مردگان تعزیه مى‏گرفتند، چشمانشان از گریه زیاد تباه و سفید شده بود. روزه، شکمشان را به پشتشان چسبانده بود. دعا، لبهایشان را خشک کرده بود. بى‏خوابى رنگ چهره‏شان را زرد کرده بود. روى صورتشان، غبار خشوع و تواضع بود. آنها برادران من بودند که رفتند. سزاوار است که ما تشنه آنان باشیم و دستهاى حسرت را به خاطر فراق دورى‏شان بر هم زنیم!».

- و آنها را به خاطر رسیدن به نعمتهاى دنیا و آخرت، و بهره‏مند شدن از فضل و کرم خدا، چنین یاد مى‏کند: «واعلموا عباد اللّه! أن المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا وآجل الآخرة، فشاركوا أهل الدنيا فى دنياهم و... الخ» [۲۱۷].

«بدانید اى بندگان خدا! متقین و پرهیزگاران رفتند و دنیا را واگذاشتند و روز واپسین را برگزیدند و با اهل دنیا، در دنیاشان شرکت کردند، امّا دنیاپرستان در آخرتشان شرکت نکردند. در دنیا به برترین شکل زندگى‏کردند و از آن به بهترین صورت خوردند و همانگونه که خوشگذرانان از دنیا استفاده مى‏کنند، آنها نیز بهره‏مند شدند و همچون جبّاران متکبّر از آن گرفتند، سپس به توشه‏اى فراوان و تجارتى پرسود تبدیل کردند. هم از لذّت دنیا در دنیاشان بهره‏مند شدند و هم یقین داشتند که آنها فردا در آخرت، همسایه خدا خواهند بود. هیچ دعایى از آنها رد نمى‏شد و از هیچ بهره‏اى هم بى‏نصیب نشدند».

- و در جواب به معاویه، از مهاجرین چنین تمجید مى‏کند: «فاز أهل السبق بسبقهم، وذهب المهاجرون الأولون بفضلهم» [۲۱۸]. «سابقین به خاطر سبقتشان در ایمان، پیروز و رستگار شدند و مهاجرین نخستین، همراه با فضلشان رفتند».

- همچنین مى‏فرماید: «وفى المهاجرين خير كثير تعرفه، جزاهم اللّه خير الجزاء» [۲۱۹].

«همان گونه که مى‏دانى، در مهاجرین خوبیهاى زیادى نهفته است. خداوند به آنها بهترین پاداش دهد!».

- و در مدح أنصار نیز مى‏فرماید: «هم واللّه ربوا الإسلام كما يربى الفلو مع غنائهم، بأيديهم السباط، وألسنتهم السلاط» [۲۲۰].

«قسم به خدا! ایشان (انصار) با دستهاى باسخاوتشان و با زبانهاى تیزشان، اسلام را تربیت و پرورش دادند، همان گونه که کرّه اسب از شیر گرفته‏شده، تربیت مى‏شود».

- و انصار را در مقارنه‏اى با اصحاب خود و معاویه، چنین تمجید مى‏کند: «أما بعد! أيها الناس! فواللّه لأهل مصركم فى الأمصار أكثر من الأنصار فى العرب، وما كانوا يوم أعطوا رسول الله صأن يمنعوه ومن معه من الـمهاجرين حتى يبلغ رسالات ربه إلا... فلما آووا النبى‏صو أصحابه، ونصروا اللّه ودينه... فأنتم فى الناس أكثر من أولئك فى أهل ذلك الزمان من العرب» [۲۲۱].

«امّا بعد! اى مردم! تعداد شما نسبت به سایر مردم، بیشتر از انصار در عرب است. در حالى که آنها، آن روز از هیچ بخششى نسبت به پیامبر و مهاجرینى که با او بودند دریغ نکردند تا جایى که رسالات پروردگارش را تبلیغ کردند در حالى که دو قبیله‏اى بودند که از تولدشان چیزى نمى‏گذشت. آنها نسبت به عرب بسیار کوچک و خردسال و کم‏جمعیت بودند، زمانى که پیامبر صو اصحابش را پناه و خدا و دینش را یارى دادند، تمام عرب در مقابلشان ایستادند و به آنها نشانه رفتند، یهود بر علیه آنها هم‏پیمان شدند. یهود و دیگر قبایل، دست به دست هم دادند و با آنها جنگیدند و براى یارى و نصرت دین خدا آماده شدند و لذا بین آنها و عرب جدایى افتاد و تمام پیمانهایى که با یهود داشتند، قطع شد و با اهل نجد و تهامه و مکه و یمامه و دیگران، درگیر شدند و دین را به‏پا داشتند و تمام مشکلات را تحمّل کردند تا اینکه عرب، نسبت به پیامبر کوتاه آمدند و تسلیم شدند. پس جمعیت شما نسبت به سایر مردم از آنان نسبت به عرب در آن روز بیشتر است».

- باز هم در روایات شیعه آمده که پیامبر صاز انصار چنین ستایش مى‏کند: «اللّهم اغفر للأنصار، وأبناء الأنصار، وأبناء أبناء الأنصار! يا معشر الأنصار! أما ترضون أن ينصرف الناس بالشاه والنعم، و فى سهمكم رسول الله ص» [۲۲۲].

«پروردگارا! انصار و فرزندانشان و فرزندانِ فرزندانشان را بیامرز! اى جماعت انصار! آیا راضى نمى‏شوید به اینکه مردم با بز و گوسفند خود (یعنى با غنایم خود) بروند، در حالى که در سهم شما (به جاى بز و گوسفند) رسول خدا باشد؟!».

- همچنین روایت مى‏کنند: «الأنصار كرشى وعينى، ولو سلك الناس واديا وسلك الأنصار شعبا، لسلكت شعب الأنصار!» [۲۲۳].

«انصار، جگرگوشه و نور چشمان من هستند! اگر مردم همه به یک وادى بروند و انصار به وادى دیگر، من به طرف انصار روانه مى‏شوم».

- شیخ مجلسى، روایت موثّقى از شیخ طوسى نقل مى‏کند که علی سبه یارانش مى‏فرماید: «أوصيكم فى أصحاب رسول الله ص، لا تسبوهم، فإنهم أصحاب نبيكم، وهم أصحابه الذين لم يبتدعوا فى الدين شيئا، ولم يوقروا صاحب بدعة، نعم! أوصانى رسول الله صفى هؤلاء» [۲۲۴].

«شما را در مورد اصحاب رسول خدا صسفارش مى‏کنم! آنها را ناسزا نگویید! زیرا آنها اصحاب پیامبرتان هستند.. اصحابى که هیچ بدعتى در دین ننهادند و هیچ بدعتگذارى را احترام نگذاشتند.. آرى! رسول خدا درباره همین افراد، مرا سفارش فرمود».

- و این هم على‏بن حسین‏ س- از تابعین و ملقّب به زین‏العابدین - است که درباره اصحاب پیامبر صچنین مى‏گوید و برایشان چنین دعا مى‏کند: «فاذكرهم منك بمغفرة ورضوان اللّهم وأصحاب محمّد خاصة، الذين أحسنوا الصحابة، والذين أبلوا البلاء الحسن فى نصره، وكانفوه وأسرعوا إلى وفادته، وسابقوا إلى دعوته، واستجابوا له حيث أسمعهم حجة رسالته، وفارقوا الأزواج والأولاد فى إظهار كلمته، وقاتلوا الآباء والأبناء فى تثبيت نبوته والذين هجرتهم العشاير... اللّهم وأوصل إلى التابعين لهم بإحسان الذين يقولون ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان خير جزائك، الذين قصدوا سمتهم... يدينون بدينهم، ويهتدون بهديهم، يتفقون عليهم، ولا يتهمونهم فيما أدوا إليهم» [۲۲۵].

«پس آنها را با مغفرت و رضوان خود، یاد کن! پروردگارا! عموم اصحاب محمّد را مشمول رحمت خویش فرما! مخصوصاً آنان که حقّ مصاحبت و همراهى او را به خوبى اداء کردند و در یارى‏اش، به بلاهاى بسیار مبتلا گشتند و آزمایش نیکو پس دادند و از او حمایت و جانبدارى کردند و صمیمانه به سوى ندا و پیامش شتافتند و به قبول دعوتش، از دیگران سبقت گرفتند و چون دلیل و حجّت رسالتش را به گوش آنان رسانید، استجابت کردند و در راه آشکارساختن سخن پیامبر و اعلاى کلمه خدا، از همسران و فرزندان خود جدا شدند و براى تثبیت نبوّتش، با پدران و پسران خود جنگیدند. کسانى که تمام پیوندهایشان را رها کردند و (به مدینه) هجرت کردند و هرگونه قرابت و نزدیکى را غیر از قرابت پیامبر، نفى کردند.. پروردگارا! بر اصحاب محمّد درود باد که او را با جان خویش آمیخته بودند و به جاى کالاى دنیا، متاع مهر و محبّت به بازار آوردند و تجارتى که در آن زیانى نبود، پیشه خود ساختند. کسانى که به خاطر عقیده علیاى خویش، رنج هجرت و غم دورى و غربت (از فرزندان و همسران و منازلشان) را بر خویشتن هموار داشتند و از قبایل و عشایر مشرک خویش، بریدند و به مؤمنان (مدینه که انصار باشند) پیوستند و دین اسلام را ملاک قرابت و خویشاوندى دانستند. پروردگارا! خانه و کاشانه و اهل و عیال خود را تنها براى تو و در راه تو ترک کردند! از آنها راضى باش به خاطر جانبدارى‏شان از حق، که تنها براى تو و در راه تو بوده است. پروردگارا! به آنان پاداش بده به خاطر هجرتشان از خانه و کاشانه‏شان و بیرون رفتنشان براى جنگ؛ کسانى که از آسایش زندگى به تنگنا و سختیهاى آن روان شدند، و از آنها راضى و خوشنود باش! همچنین به کسانى که به نیکى از ایشان تبعیت مى‏کنند و مى‏گویند: «پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند، بیامرز!»، بهترین پاداشهایت را برسان! کسانى که راهشان را برگزیده‏اند و قدم در مسیرشان گذاشته‏اند و شک و تردید، در پیروى از آنها و اقتدا به هدایتشان، هرگز دلشان را سست نمى‏کند، بلکه به دینشان دیندارى مى‏کنند و به هدایتشان، هدایت مى‏شوند و هدایت مى‏کنند، بر آنها متّفق هستند و همگى را قبول دارند و هیچ کدام از آنها را به چیزهایى که به آنها نسبت (ناروا) مى‏دهند، متّهم نمى‏کنند».

- حسن عسگرى - امام یازدهم شیعیان - نیز در تفسیر خود مى‏آورد: «إن كليم اللّه موسى سأل ربه هل فى أصحاب الأنبياء أكرم عندك من صحابتى؟ قال اللّه: يا موسى! أما علمت أن فضل صحابة محمد صعلى جميع صحابة الـمرسلين كفضل محمد صعلى جميع الـمرسلين والنبيين؟» [۲۲۶].

«موسى کلیم اللّه از پروردگارش پرسید: آیا در بین اصحاب پیامبران، هستند که از اصحاب من نزد تو گرامى‏تر باشند؟ خداوند فرمود: اى موسى! آیا نمى‏دانى که برترى اصحاب محمد صبر تمامى صحابه پیامبران، همچون برترى محمد صبر سایر پیامبران و رسولان است؟».

- و در همان آمده است: «إن رجلا ممن يبغض آل محمّد وأصحابه الخيرين أو واحد منهم يعذبه اللّه عذابا لو قسم على مثل عدد خلق اللّه لأهلكهم أجمعين» [۲۲۷].

«هر فردى که نسبت به آل‏محمد صو اصحاب نیکوکارش، یا یکى از آنها کینه و بغض داشته باشد، خداوند او را عذابى مى‏دهد که اگر بر تمام مخلوقات خدا تقسیم شود، همه را هلاک خواهد ساخت!».

- و در همین مورد، از على‏بن‏موسى - ملقّب به رضا و امام هشتم‏شان - پرسیده شد که: «آیا این فرموده پیامبر صدرست است: «أصحابى كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديم» [۲۲۸]. «اصحاب من همچون ستارگانى هستند که به هر کدام از آنها اقتدا کنید، هدایت مى‏شوید»، چنین جواب مى‏دهد: این صحیح است!» [۲۲۹].

- و از امام باقر روایتى نقل کرده‏اند که در آن، نفاق از اصحاب را نفى مى‏کند و ایمان و دوستى‏شان نسبت به خدا را ثابت مى‏سازد؛ همانگونه که عیاشى و بحرانى در تفسیر خود، ذیل آیه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ[البقرة: ۲۲۲] آورده‏اند:

«مردى به نام حمران‏بن‏أعین نزد امام باقر رفت و در مورد این که: هرگاه نزد اوست، دلش لبریز از ایمان مى‏شود و دنیا و متاعش، در نظرش پوچ مى‏شود، امّا همین که از نزد او خارج مى‏شود، دگرباره با مردم همراه مى‏شود و تجارت دنیا برایش دوست‏داشتنى‏تر مى‏شود.. که امام باقر جواب مى‏دهد: اصحاب پیامبر صنیز به او مى‏گفتند: اى رسول خدا! ما از نفاق در خودمان مى‏ترسیم! فرمود: به چه دلیل؟ گفتند: زمانى که پیش تو هستیم و ما را نصیحت مى‏کنى، دلهاى ما نورانى مى‏شود و دنیا را فراموش مى‏کنیم و تنها آخرت را برمى‏گزینیم.. امّا همین که از نزد تو خارج مى‏شویم و به خانه‏هایمان برمى‏گردیم و فرزندان خود را در آغوش مى‏گیریم و اهل و عیال و اموال خود را مى‏بینیم، بارها شده که از این حالى که نزد تو به ما دست مى‏دهد، بیرون مى‏آییم و انگار قبلاً بر هیچ چیزى نبوده‏ایم، و بنابراین مى‏ترسیم که در ما نفاق باشد! فرمود: هرگز! این از وسوسه‏هاى شیطان است! اوست که شما را نسبت به دنیا ترغیب مى‏کند! سوگند به خدا! اگر بر همان حالتى که نزد من هستید و آن را توصیف مى‏کنید بمانید، فرشتگان با شما دست خواهند داد و بر روى آب راه خواهید رفت! ولیکن تقدیر چنین است که گناه مى‏کنید و از خدا استغفار مى‏طلبید و خدا مردم را خلق کرده تا گناه کنند و سپس استغفار نمایند و خداوند هم آنها را ببخشد! بدانید که مؤمن، دایماً در حال آزمایش است و همچنین توبه! مگر نشنیده‏اید سخن خداوند را آنجا که مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَو نیز مى‏فرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ [۲۳۰].

- امام صادق‏ نیز مى‏فرماید: «كان أصحاب رسول الله صعشر ألفا، ثمانى آلاف من المدينة، و... الخ» [۲۳۱]. «اصحاب پیامبر صدوازده‏هزار نفر بودند، هشت‏هزار نفر از مدینه و دوهزار نفر نیز از مکه، و دوهزار دیگر از بردگان بودند، و در بینشان هیچ قَدَرى و هیچ مُرجئى و هیچ حَرورى و هیچ مُعتزلى و هیچ صاحب‏رأى و فلسفه‏اى دیده نمى‏شد! آنها شب و روز گریه مى‏کردند و مى‏گفتند: پروردگارا! جان ما را بگیر قبل از آن که نان گندمین بخوریم!».

- این هم روایتى است از امام رضا که از پیامبر صنقل مى‏کند: «من زارنى فى حياتى أو بعد موتى فقد زار اللّه تعالى» [۲۳۲].

«هر کس مرا در زمان زندگى‏ام یا بعد از مرگم زیارت کرده باشد، به تحقیق خداى تعالى را زیارت کرده است».

- إبن‏بابویه قمى - ملقّب به شیخ صدوق - روایتى را از رسول خدا صبدین صورت نقل کرده است: «عن أبى‏أمامة أنه قال: قال رسول الله ص:طوبى لمن رآنى وآمن بى» [۲۳۳].

«از أبى‏امامه نقل است که گفت: رسول خدا صفرمود: خوشا به حال کسى که مرا دیده و به من ایمان آورده باشد!».

- حمیرى قمى نیز مثل همین روایت را از امام صادق و او هم از پدرش باقر نقل کرده که بدین صورت است: أن النبيصقال: «من زارنى حيا وميتا كنت له شفيعا يوم القيامة» [۲۳۴].

«پیامبر صفرمود: هرکس مرا زنده یا مرده زیارت کرده باشد، روز قیامت من شفیع او خواهم بود».

این بود نظرات ائمه درباره اصحاب گرامى پیامبر صکه با نظرات پیروانشان، کاملاً متفاوت است.. همگى آنها تابعینِ به احسانِ اصحاب بوده و برایشان طلب غفران نموده و دوستى‏شان را به دل گرفته‏اند.. امّا شیعیانشان! نه تنها از آنها پیروى نکرده، بلکه آنها را به باد اتّهام و بدگویى خویش گرفته و مى‏گیرند!.

به جاست که اکنون به قسمتى از جواب نامه‏هایى که با دوستان شیعى‏ام داشته‏ام، و پیرامون همین موضوع مى‏باشد، اشاره کنیم:

* * *

[۲۱۴] نهج‏البلاغه، شرح فیض‏الإسلام، خطبه ۹۶- نهج‏البلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، چاپ بیروت، ص‏۱۴۳- و مانند همین در «إرشاد»، شیخ مفید، ص‏۱۲۶. [۲۱۵] نهج‏البلاغه، شرح فیض‏الإسلام، خطبه ۵۵- نهج‏البلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص‏۹۲-۹۱. [۲۱۶] نهج‏البلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص‏۱۷۸-۱۷۷. [۲۱۷] نهج‏البلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص‏۳۸۳. [۲۱۸] همان. [۲۱۹] همان. [۲۲۰] نهج‏البلاغه، شرح فیض الإسلام، کلام ۴۵۷- شرح صبحى صالح، ص‏۵۵۷. [۲۲۱] الغارات ثقفى، ج‏۲، ص‏۴۸۰-۴۷۹. [۲۲۲] کشف الغمة، أربلى، ج‏۱، ص‏۲۲۴- تفسیر «منهج الصادقین»، فتح‏اللّه کاشانى، ج‏۴، ص‏۲۴۰- المصنّف، عبدالرزاق، تحقیق‏الأعظمى، ج‏۱۱، ص‏۶۲. [۲۲۳] همان مآخذ المصنّف، ص‏۶۴. [۲۲۴] حیاةالقلوب، مجلسى، ج‏۲، ص‏۶۲۱. [۲۲۵] صحیفه سجّادیه، ص‏۱۳، چاپ کلکته هند. [۲۲۶] تفسیر الحسن العسکرى، ص‏۶۵، چاپ هند البرهان فى تفسیر القرآن، ج‏۳، ص‏۲۲۸. [۲۲۷] تفسیر الحسن العسکرى، ص‏۱۹۶ [۲۲۸] لازم به تذکر است که ما این روایات را از جانب خود شیعیان نقل مى‏کنیم، و روایتها، روایات خودشان است و تنها براى احتجاج بر تیجانى و سایر همفکرانش آورده‏ایم!. [۲۲۹] عیون أخبار الرضا، إبن‏بابویه قمى، ج‏۲، ص‏۸۷، تحت عنوان «أصحابى کالنجوم». [۲۳۰] تفسیر العیاشى، ج‏۱، ص‏۱۰۹- البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، ج‏۱، ص‏۲۱۵ [۲۳۱] کتاب الخصال، إبن‏بابویه، ص‏۶۴۰، چاپ تهران. [۲۳۲] عیون أخبار الرضا، إبن‏بابویه قمى، ج‏۱، ص‏۱۱۵. [۲۳۳] الخصال، صدوق، ج‏۲، ص‏۳۴۲. [۲۳۴] قرب الأسناد، أبوالعباس حمیرى قمى، ص‏۳۱، چاپ تهران.