اصحاب در نظر ائمه:
این بود نمونههایى از آیات قرآن - ما تنها ۲۰ مورد از آنها را آوردیم - که در مدح و تمجید اصحاب نازل گشتهاند.. و امّا ببینیم که ائمه چه نظرى درباره اصحاب پیامبرصدارند؟! آیا به راستى تیجانى و دیگر شیعیان از آنها تبعیت مىکنند؟! آیا در ادّعاى محبّت و موالات نسبته به ائمه، راست مىگویند؟! چون چنین کنیم، مىبینیم که برخلاف پیروانشان - و در واقع دشمنانشان!! - نه تنها از آنها بدگویى نکرده و نسبت بدانان کینه نداشته، بلکه در کمال دوستى، در تمام مراحل، آنها را همراهى کرده و فضایلشان را برشمردهاند.. که ما در اینجا نیز، تنها به ۲۰ مورد از آنها استناد مىکنیم:
- این علی ساست که در مورد اصحاب پیامبر ص- و در واقع دوستانش - به هنگام سرزنش اصحاب خود، چنین مىگوید: «لقد رأيت أصحاب محمدص، فما أرى أحدا يشبههم منكم! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا، وقد باتوا سجدا وقياما، يراوحون بين جباههم وخدودهم، ويقفون على... الخ»
«من اصحاب محمد صرا دیدم و یکى از شما (یارانم!) را که همچون آنان باشد، نمىبینم! آنان صبحها، ژولیدهمو و غبارآلود بودند و شبها را در حال سجده و قیام مىگذراندند. میان پیشانیها و صورتهایشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پیشانى و گاهى هم رخسار خود را بر زمین مىگذاشتند) و از یاد بازگشت به آخرت، مانند اخگر و آتشپاره سوزان مىایستادند. گویا پیشانیهایشان بر اثر طول سجده، مانند زانوهاى بُزها (پینه بسته) بود! هرگاه نام خداوند سبحان به میان مىآمد، از ترس عذاب و کیفر و امید به ثواب و پاداش، اشک از چشمانشان سرازیر مىگشت، به گونهاى که گریبانهایشان خیس مىشد، و مىلرزیدند چنانکه درخت در روز وزیدن باد، تند مىلرزد!» [۲۱۴].
- و باز هم در سرزنش یاران - و شیعیان! - خود، از اصحاب پیامبر صچنین یاد مىکند: «و لقد كنا مع رسول الله ص، نقتل آباءنا وأبناءنا وإخواننا وأعمامنا. ما يزيدنا ذلك إلا إيمانا و تسليما، ومضيا على اللقم، وصبرا على مضض الألم، وجدا فى جهاد العدو، ولقد كان الرجل... ولعمرى! لو كنا نأتى ما أتيتم، ما قام للدين عمود، ولا أخضر للإيمان عود، وأيم اللّه لتحتلبنها دما، ولتتبعنها ندما» [۲۱۵].
«ما (جماعت اصحاب) با رسول خدا صبودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را (در جنگها) مىکشتیم و این رفتار، ایمان و فرمانبردارى (از خداو رسولش) و پایدارى و ثابتقدمى ما در راه راست را مىافزود. همچنین صبر و شکیبایى ما را بر سوزش درد و تلاشمان را براى جهاد با دشمن زیاد مىنمود. مردى از ما با یکى از دشمن به یکدیگر حمله کرده و با هم درمىافتادند، مانند درافتادن دو حیوان نر! و به جان هم مىافتادند تا کدام یک دیگرى را از جام مرگ سیراب نماید! پس گاهى ما بر دشمن پیروز مىشدیم و گاهى دشمن بر ما غالب مىآمد! چون خداوند، راستى و اخلاص ما را دید (و از دلهاى ما آگاه بود)، دشمن ما را خوار، و پیروزى را نصیب ما گردانید تا اینکه اسلام (در جزیره العرب) مستقر گردید، مانند شترى که در موقع استراحت، سینه و گردنش را بر زمین مىافکند و سپس در جاهاى دیگر (منظورش ایران و روم) پخش گردید.. و به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما اصحاب، مانند رفتار شما بود، پایه دین هرگز برقرار نمىشد و شاخهاى از درخت ایمان سبز نمىگشت! سوگند به خدا! از این رفتار (ناپسند و سستى در جنگ، به عوض شیر از ناقه دنیا!) خون خواهید دوشید و به دنبال آن، پشیمان خواهد شد!».
- و هموست که در مقابل یاران منافقش - اهل کوفه - در فراق اصحاب پیامبرصو برادرانش، چنین تأسّف مىخورد: «أين القوم الذين دعوا إلى الإسلام فقبلوه، وقرأوا القرآن فأحكموه، وهيجوا إلى القتال فولهوا... أولئك إخوانى الذاهبون، فحق لنا أن نظمأ إليهم ونعض الأيدى على فراقهم» [۲۱۶].
«کجاست آن قومى که به اسلام دعوت شدند، قبول کردند. قرآن را خواندند، پس آن را به حکمیت گرفتند و به جنگ دعوت شدند، ذوقزده و با شور و شوق فراوان شرکت کردند... و شمشیرها را از غلافها بیرون مىکشیدند و اطراف زمین را مىپیمودند و لشگر به لشگر و گروه به گروه مىرفتند و سرزمینها را آزاد مىکردند. بعضى کشته مىشدند و بعضى هم نجات پیدا مىکردند. نه به زندهماندنها خوشحال مىشدند و نه نسبت به مردگان تعزیه مىگرفتند، چشمانشان از گریه زیاد تباه و سفید شده بود. روزه، شکمشان را به پشتشان چسبانده بود. دعا، لبهایشان را خشک کرده بود. بىخوابى رنگ چهرهشان را زرد کرده بود. روى صورتشان، غبار خشوع و تواضع بود. آنها برادران من بودند که رفتند. سزاوار است که ما تشنه آنان باشیم و دستهاى حسرت را به خاطر فراق دورىشان بر هم زنیم!».
- و آنها را به خاطر رسیدن به نعمتهاى دنیا و آخرت، و بهرهمند شدن از فضل و کرم خدا، چنین یاد مىکند: «واعلموا عباد اللّه! أن المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا وآجل الآخرة، فشاركوا أهل الدنيا فى دنياهم و... الخ» [۲۱۷].
«بدانید اى بندگان خدا! متقین و پرهیزگاران رفتند و دنیا را واگذاشتند و روز واپسین را برگزیدند و با اهل دنیا، در دنیاشان شرکت کردند، امّا دنیاپرستان در آخرتشان شرکت نکردند. در دنیا به برترین شکل زندگىکردند و از آن به بهترین صورت خوردند و همانگونه که خوشگذرانان از دنیا استفاده مىکنند، آنها نیز بهرهمند شدند و همچون جبّاران متکبّر از آن گرفتند، سپس به توشهاى فراوان و تجارتى پرسود تبدیل کردند. هم از لذّت دنیا در دنیاشان بهرهمند شدند و هم یقین داشتند که آنها فردا در آخرت، همسایه خدا خواهند بود. هیچ دعایى از آنها رد نمىشد و از هیچ بهرهاى هم بىنصیب نشدند».
- و در جواب به معاویه، از مهاجرین چنین تمجید مىکند: «فاز أهل السبق بسبقهم، وذهب المهاجرون الأولون بفضلهم» [۲۱۸]. «سابقین به خاطر سبقتشان در ایمان، پیروز و رستگار شدند و مهاجرین نخستین، همراه با فضلشان رفتند».
- همچنین مىفرماید: «وفى المهاجرين خير كثير تعرفه، جزاهم اللّه خير الجزاء» [۲۱۹].
«همان گونه که مىدانى، در مهاجرین خوبیهاى زیادى نهفته است. خداوند به آنها بهترین پاداش دهد!».
- و در مدح أنصار نیز مىفرماید: «هم واللّه ربوا الإسلام كما يربى الفلو مع غنائهم، بأيديهم السباط، وألسنتهم السلاط» [۲۲۰].
«قسم به خدا! ایشان (انصار) با دستهاى باسخاوتشان و با زبانهاى تیزشان، اسلام را تربیت و پرورش دادند، همان گونه که کرّه اسب از شیر گرفتهشده، تربیت مىشود».
- و انصار را در مقارنهاى با اصحاب خود و معاویه، چنین تمجید مىکند: «أما بعد! أيها الناس! فواللّه لأهل مصركم فى الأمصار أكثر من الأنصار فى العرب، وما كانوا يوم أعطوا رسول الله صأن يمنعوه ومن معه من الـمهاجرين حتى يبلغ رسالات ربه إلا... فلما آووا النبىصو أصحابه، ونصروا اللّه ودينه... فأنتم فى الناس أكثر من أولئك فى أهل ذلك الزمان من العرب» [۲۲۱].
«امّا بعد! اى مردم! تعداد شما نسبت به سایر مردم، بیشتر از انصار در عرب است. در حالى که آنها، آن روز از هیچ بخششى نسبت به پیامبر و مهاجرینى که با او بودند دریغ نکردند تا جایى که رسالات پروردگارش را تبلیغ کردند در حالى که دو قبیلهاى بودند که از تولدشان چیزى نمىگذشت. آنها نسبت به عرب بسیار کوچک و خردسال و کمجمعیت بودند، زمانى که پیامبر صو اصحابش را پناه و خدا و دینش را یارى دادند، تمام عرب در مقابلشان ایستادند و به آنها نشانه رفتند، یهود بر علیه آنها همپیمان شدند. یهود و دیگر قبایل، دست به دست هم دادند و با آنها جنگیدند و براى یارى و نصرت دین خدا آماده شدند و لذا بین آنها و عرب جدایى افتاد و تمام پیمانهایى که با یهود داشتند، قطع شد و با اهل نجد و تهامه و مکه و یمامه و دیگران، درگیر شدند و دین را بهپا داشتند و تمام مشکلات را تحمّل کردند تا اینکه عرب، نسبت به پیامبر کوتاه آمدند و تسلیم شدند. پس جمعیت شما نسبت به سایر مردم از آنان نسبت به عرب در آن روز بیشتر است».
- باز هم در روایات شیعه آمده که پیامبر صاز انصار چنین ستایش مىکند: «اللّهم اغفر للأنصار، وأبناء الأنصار، وأبناء أبناء الأنصار! يا معشر الأنصار! أما ترضون أن ينصرف الناس بالشاه والنعم، و فى سهمكم رسول الله ص» [۲۲۲].
«پروردگارا! انصار و فرزندانشان و فرزندانِ فرزندانشان را بیامرز! اى جماعت انصار! آیا راضى نمىشوید به اینکه مردم با بز و گوسفند خود (یعنى با غنایم خود) بروند، در حالى که در سهم شما (به جاى بز و گوسفند) رسول خدا باشد؟!».
- همچنین روایت مىکنند: «الأنصار كرشى وعينى، ولو سلك الناس واديا وسلك الأنصار شعبا، لسلكت شعب الأنصار!» [۲۲۳].
«انصار، جگرگوشه و نور چشمان من هستند! اگر مردم همه به یک وادى بروند و انصار به وادى دیگر، من به طرف انصار روانه مىشوم».
- شیخ مجلسى، روایت موثّقى از شیخ طوسى نقل مىکند که علی سبه یارانش مىفرماید: «أوصيكم فى أصحاب رسول الله ص، لا تسبوهم، فإنهم أصحاب نبيكم، وهم أصحابه الذين لم يبتدعوا فى الدين شيئا، ولم يوقروا صاحب بدعة، نعم! أوصانى رسول الله صفى هؤلاء» [۲۲۴].
«شما را در مورد اصحاب رسول خدا صسفارش مىکنم! آنها را ناسزا نگویید! زیرا آنها اصحاب پیامبرتان هستند.. اصحابى که هیچ بدعتى در دین ننهادند و هیچ بدعتگذارى را احترام نگذاشتند.. آرى! رسول خدا درباره همین افراد، مرا سفارش فرمود».
- و این هم علىبن حسین س- از تابعین و ملقّب به زینالعابدین - است که درباره اصحاب پیامبر صچنین مىگوید و برایشان چنین دعا مىکند: «فاذكرهم منك بمغفرة ورضوان اللّهم وأصحاب محمّد خاصة، الذين أحسنوا الصحابة، والذين أبلوا البلاء الحسن فى نصره، وكانفوه وأسرعوا إلى وفادته، وسابقوا إلى دعوته، واستجابوا له حيث أسمعهم حجة رسالته، وفارقوا الأزواج والأولاد فى إظهار كلمته، وقاتلوا الآباء والأبناء فى تثبيت نبوته والذين هجرتهم العشاير... اللّهم وأوصل إلى التابعين لهم بإحسان الذين يقولون ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان خير جزائك، الذين قصدوا سمتهم... يدينون بدينهم، ويهتدون بهديهم، يتفقون عليهم، ولا يتهمونهم فيما أدوا إليهم» [۲۲۵].
«پس آنها را با مغفرت و رضوان خود، یاد کن! پروردگارا! عموم اصحاب محمّد را مشمول رحمت خویش فرما! مخصوصاً آنان که حقّ مصاحبت و همراهى او را به خوبى اداء کردند و در یارىاش، به بلاهاى بسیار مبتلا گشتند و آزمایش نیکو پس دادند و از او حمایت و جانبدارى کردند و صمیمانه به سوى ندا و پیامش شتافتند و به قبول دعوتش، از دیگران سبقت گرفتند و چون دلیل و حجّت رسالتش را به گوش آنان رسانید، استجابت کردند و در راه آشکارساختن سخن پیامبر و اعلاى کلمه خدا، از همسران و فرزندان خود جدا شدند و براى تثبیت نبوّتش، با پدران و پسران خود جنگیدند. کسانى که تمام پیوندهایشان را رها کردند و (به مدینه) هجرت کردند و هرگونه قرابت و نزدیکى را غیر از قرابت پیامبر، نفى کردند.. پروردگارا! بر اصحاب محمّد درود باد که او را با جان خویش آمیخته بودند و به جاى کالاى دنیا، متاع مهر و محبّت به بازار آوردند و تجارتى که در آن زیانى نبود، پیشه خود ساختند. کسانى که به خاطر عقیده علیاى خویش، رنج هجرت و غم دورى و غربت (از فرزندان و همسران و منازلشان) را بر خویشتن هموار داشتند و از قبایل و عشایر مشرک خویش، بریدند و به مؤمنان (مدینه که انصار باشند) پیوستند و دین اسلام را ملاک قرابت و خویشاوندى دانستند. پروردگارا! خانه و کاشانه و اهل و عیال خود را تنها براى تو و در راه تو ترک کردند! از آنها راضى باش به خاطر جانبدارىشان از حق، که تنها براى تو و در راه تو بوده است. پروردگارا! به آنان پاداش بده به خاطر هجرتشان از خانه و کاشانهشان و بیرون رفتنشان براى جنگ؛ کسانى که از آسایش زندگى به تنگنا و سختیهاى آن روان شدند، و از آنها راضى و خوشنود باش! همچنین به کسانى که به نیکى از ایشان تبعیت مىکنند و مىگویند: «پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند، بیامرز!»، بهترین پاداشهایت را برسان! کسانى که راهشان را برگزیدهاند و قدم در مسیرشان گذاشتهاند و شک و تردید، در پیروى از آنها و اقتدا به هدایتشان، هرگز دلشان را سست نمىکند، بلکه به دینشان دیندارى مىکنند و به هدایتشان، هدایت مىشوند و هدایت مىکنند، بر آنها متّفق هستند و همگى را قبول دارند و هیچ کدام از آنها را به چیزهایى که به آنها نسبت (ناروا) مىدهند، متّهم نمىکنند».
- حسن عسگرى - امام یازدهم شیعیان - نیز در تفسیر خود مىآورد: «إن كليم اللّه موسى سأل ربه هل فى أصحاب الأنبياء أكرم عندك من صحابتى؟ قال اللّه: يا موسى! أما علمت أن فضل صحابة محمد صعلى جميع صحابة الـمرسلين كفضل محمد صعلى جميع الـمرسلين والنبيين؟» [۲۲۶].
«موسى کلیم اللّه از پروردگارش پرسید: آیا در بین اصحاب پیامبران، هستند که از اصحاب من نزد تو گرامىتر باشند؟ خداوند فرمود: اى موسى! آیا نمىدانى که برترى اصحاب محمد صبر تمامى صحابه پیامبران، همچون برترى محمد صبر سایر پیامبران و رسولان است؟».
- و در همان آمده است: «إن رجلا ممن يبغض آل محمّد وأصحابه الخيرين أو واحد منهم يعذبه اللّه عذابا لو قسم على مثل عدد خلق اللّه لأهلكهم أجمعين» [۲۲۷].
«هر فردى که نسبت به آلمحمد صو اصحاب نیکوکارش، یا یکى از آنها کینه و بغض داشته باشد، خداوند او را عذابى مىدهد که اگر بر تمام مخلوقات خدا تقسیم شود، همه را هلاک خواهد ساخت!».
- و در همین مورد، از علىبنموسى - ملقّب به رضا و امام هشتمشان - پرسیده شد که: «آیا این فرموده پیامبر صدرست است: «أصحابى كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديم» [۲۲۸]. «اصحاب من همچون ستارگانى هستند که به هر کدام از آنها اقتدا کنید، هدایت مىشوید»، چنین جواب مىدهد: این صحیح است!» [۲۲۹].
- و از امام باقر روایتى نقل کردهاند که در آن، نفاق از اصحاب را نفى مىکند و ایمان و دوستىشان نسبت به خدا را ثابت مىسازد؛ همانگونه که عیاشى و بحرانى در تفسیر خود، ذیل آیه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾[البقرة: ۲۲۲] آوردهاند:
«مردى به نام حمرانبنأعین نزد امام باقر رفت و در مورد این که: هرگاه نزد اوست، دلش لبریز از ایمان مىشود و دنیا و متاعش، در نظرش پوچ مىشود، امّا همین که از نزد او خارج مىشود، دگرباره با مردم همراه مىشود و تجارت دنیا برایش دوستداشتنىتر مىشود.. که امام باقر جواب مىدهد: اصحاب پیامبر صنیز به او مىگفتند: اى رسول خدا! ما از نفاق در خودمان مىترسیم! فرمود: به چه دلیل؟ گفتند: زمانى که پیش تو هستیم و ما را نصیحت مىکنى، دلهاى ما نورانى مىشود و دنیا را فراموش مىکنیم و تنها آخرت را برمىگزینیم.. امّا همین که از نزد تو خارج مىشویم و به خانههایمان برمىگردیم و فرزندان خود را در آغوش مىگیریم و اهل و عیال و اموال خود را مىبینیم، بارها شده که از این حالى که نزد تو به ما دست مىدهد، بیرون مىآییم و انگار قبلاً بر هیچ چیزى نبودهایم، و بنابراین مىترسیم که در ما نفاق باشد! فرمود: هرگز! این از وسوسههاى شیطان است! اوست که شما را نسبت به دنیا ترغیب مىکند! سوگند به خدا! اگر بر همان حالتى که نزد من هستید و آن را توصیف مىکنید بمانید، فرشتگان با شما دست خواهند داد و بر روى آب راه خواهید رفت! ولیکن تقدیر چنین است که گناه مىکنید و از خدا استغفار مىطلبید و خدا مردم را خلق کرده تا گناه کنند و سپس استغفار نمایند و خداوند هم آنها را ببخشد! بدانید که مؤمن، دایماً در حال آزمایش است و همچنین توبه! مگر نشنیدهاید سخن خداوند را آنجا که مىفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾و نیز مىفرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾ [۲۳۰].
- امام صادق نیز مىفرماید: «كان أصحاب رسول الله صعشر ألفا، ثمانى آلاف من المدينة، و... الخ» [۲۳۱]. «اصحاب پیامبر صدوازدههزار نفر بودند، هشتهزار نفر از مدینه و دوهزار نفر نیز از مکه، و دوهزار دیگر از بردگان بودند، و در بینشان هیچ قَدَرى و هیچ مُرجئى و هیچ حَرورى و هیچ مُعتزلى و هیچ صاحبرأى و فلسفهاى دیده نمىشد! آنها شب و روز گریه مىکردند و مىگفتند: پروردگارا! جان ما را بگیر قبل از آن که نان گندمین بخوریم!».
- این هم روایتى است از امام رضا که از پیامبر صنقل مىکند: «من زارنى فى حياتى أو بعد موتى فقد زار اللّه تعالى» [۲۳۲].
«هر کس مرا در زمان زندگىام یا بعد از مرگم زیارت کرده باشد، به تحقیق خداى تعالى را زیارت کرده است».
- إبنبابویه قمى - ملقّب به شیخ صدوق - روایتى را از رسول خدا صبدین صورت نقل کرده است: «عن أبىأمامة أنه قال: قال رسول الله ص:طوبى لمن رآنى وآمن بى» [۲۳۳].
«از أبىامامه نقل است که گفت: رسول خدا صفرمود: خوشا به حال کسى که مرا دیده و به من ایمان آورده باشد!».
- حمیرى قمى نیز مثل همین روایت را از امام صادق و او هم از پدرش باقر نقل کرده که بدین صورت است: أن النبيصقال: «من زارنى حيا وميتا كنت له شفيعا يوم القيامة» [۲۳۴].
«پیامبر صفرمود: هرکس مرا زنده یا مرده زیارت کرده باشد، روز قیامت من شفیع او خواهم بود».
این بود نظرات ائمه درباره اصحاب گرامى پیامبر صکه با نظرات پیروانشان، کاملاً متفاوت است.. همگى آنها تابعینِ به احسانِ اصحاب بوده و برایشان طلب غفران نموده و دوستىشان را به دل گرفتهاند.. امّا شیعیانشان! نه تنها از آنها پیروى نکرده، بلکه آنها را به باد اتّهام و بدگویى خویش گرفته و مىگیرند!.
به جاست که اکنون به قسمتى از جواب نامههایى که با دوستان شیعىام داشتهام، و پیرامون همین موضوع مىباشد، اشاره کنیم:
* * *
[۲۱۴] نهجالبلاغه، شرح فیضالإسلام، خطبه ۹۶- نهجالبلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، چاپ بیروت، ص۱۴۳- و مانند همین در «إرشاد»، شیخ مفید، ص۱۲۶. [۲۱۵] نهجالبلاغه، شرح فیضالإسلام، خطبه ۵۵- نهجالبلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص۹۲-۹۱. [۲۱۶] نهجالبلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص۱۷۸-۱۷۷. [۲۱۷] نهجالبلاغه، شرح دکتر صبحى صالح، ص۳۸۳. [۲۱۸] همان. [۲۱۹] همان. [۲۲۰] نهجالبلاغه، شرح فیض الإسلام، کلام ۴۵۷- شرح صبحى صالح، ص۵۵۷. [۲۲۱] الغارات ثقفى، ج۲، ص۴۸۰-۴۷۹. [۲۲۲] کشف الغمة، أربلى، ج۱، ص۲۲۴- تفسیر «منهج الصادقین»، فتحاللّه کاشانى، ج۴، ص۲۴۰- المصنّف، عبدالرزاق، تحقیقالأعظمى، ج۱۱، ص۶۲. [۲۲۳] همان مآخذ المصنّف، ص۶۴. [۲۲۴] حیاةالقلوب، مجلسى، ج۲، ص۶۲۱. [۲۲۵] صحیفه سجّادیه، ص۱۳، چاپ کلکته هند. [۲۲۶] تفسیر الحسن العسکرى، ص۶۵، چاپ هند البرهان فى تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۲۸. [۲۲۷] تفسیر الحسن العسکرى، ص۱۹۶ [۲۲۸] لازم به تذکر است که ما این روایات را از جانب خود شیعیان نقل مىکنیم، و روایتها، روایات خودشان است و تنها براى احتجاج بر تیجانى و سایر همفکرانش آوردهایم!. [۲۲۹] عیون أخبار الرضا، إبنبابویه قمى، ج۲، ص۸۷، تحت عنوان «أصحابى کالنجوم». [۲۳۰] تفسیر العیاشى، ج۱، ص۱۰۹- البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، ج۱، ص۲۱۵ [۲۳۱] کتاب الخصال، إبنبابویه، ص۶۴۰، چاپ تهران. [۲۳۲] عیون أخبار الرضا، إبنبابویه قمى، ج۱، ص۱۱۵. [۲۳۳] الخصال، صدوق، ج۲، ص۳۴۲. [۲۳۴] قرب الأسناد، أبوالعباس حمیرى قمى، ص۳۱، چاپ تهران.