سخن آخر در جواب نامهها:
این بود مطالب بنده که در بیان جواب به کتابهاى تیجانى، پیرامون اختلافات شیعه و سنّى آمد.. در پایان این کتاب، سخن آخر خود را با همان نکات پایانى جواب نامهام به دوست شیعىام به اتمام مىرسانم و همان جملات را عیناً متوجّه خوانندگان گرامى مىکنم:
مطالب بنده را در رابطه با نامه ۴۸صفحهاى خود ملاحظه فرمودید.. در جواب ۷۰صفحهاى که به شما دادم، معلوم شد که:
۱- پیامبر صمعصومبالذات و ذاتاً آگاه بر غیب امور نبوده و خداوند هیچگونه خاصیتى - مافوق بشرى - از این نوع در وجود شریفش ننهاده و تمام توانایىهایش در این زمینهها، محدود به هدایت وحى مىشده است و هرچند در پرتو ارتباط با خداوند -متعال - و اطاعت امرش، به والاترین انسانها مبدّل گشت و از این نظر، براى همه مسلمانان «أسوه» است، امّا وجودى «فوق انسان» که بتواند به «اراده خویش» قانون وضع کند، معجزه بیاورد، به نداهاى داعیان پاسخ گوید، گرفتارانى را نجات بخشد و... نبوده است.
۲- تعیین علی سبه جانشینى توسّط پیامبر ص- از طرف خدا - هیچ دلیلى در کتاب و سنّت وجود ندارد و هرچند علی ساز بزرگترین صحابه بوده، ولى مسلمانان ملزم به گزینش او براى حکومت پس از پیامبر صنبودهاند؛ زیرا اوّلاً نه نصّى از پیامبر صدر این مورد وجود داشته و ثانیاً نه افضلیت دینى و علمى و اخلاقى، شرط کافى براى حکومت است.
۳- خاندان پیامبر صاز فاطمه گرفته تا تمام فرزندان علی س، اگر چه با فضیلت و محترمند، ولى شارعان دین و کسانى که دین را «فقط» بتوان از طریق ایشان و آثارشان آموخت، نبودهاند و عطیه خاصّى نیز از طرف خداوند به آنان اعطاء نشده که بتوانند، حاجات برآورند و یا خشمشان، همواره خشم خدا و خوشنودىشان، خوشنودى خدا باشد.
۴- برخلاف باورهاى رایجى که در بین شیعیان است، هیچگونه ضدّیتى بین على و خلفاى سهگانه - رضى اللّه عنهم - وجود نداشته، بلکه علی سبراى خلفاء - طبق روایات شیعه - احترام قائل بوده و از ایشان همواره تجلیل نموده و آنان را هماهنگ با آیات قرآن و سنّت پیامبر ص، خادم به اسلام و دلسوز به امور مسلمین مىدانست.
۵- لازمالإطاعه و واجبالإتباع براى مسلمانان، «قرآن» و «نصوص و قوانینى» است که توسّط پیامبر صخارج از قرآن ولى هماهنگ با آن، «قطعاً و یقیناً» صادر گشته و خارج از این مقولات، آنچه هر آن کس بگوید، نظرات شخصى است که ممکن است صحیح و مفید، و یا غلط و مضرّ باشند.
۶- کتب شیعه و سنّى، مملو از احادیث نادرست و خرافات خلاف دین است و براى تشخیص سره از ناسره در آنها باید مطالب هریک را به «قرآن» و «سنّت» قطعى رسول خدا صعرضه کرد و در صورتى که منطبق بود، پذیرفت.
۷- اسلام دین «خداشناسى» - معرفت خدا - و «خداپرستى» - عبادت خدا - است.. تنها در راه کمال انسان و نجاتش، تقواى الهى به معنى شناخت قوانین خدا و اطاعت از آنها و دورى از نواهىاش و ارتباط «مستقیم» با خداست.. «وسیله» قراردادن ارواح مردگان - اعم از ارواح انبیاء، اولیاء، امامان و امامزادگان - در عبادت و دعا به درگاه خداوند - سبحان - و آنها را باب فیض الهى و قائممقام خدا دانستن، از دیانت اسلام دور است و دقیقاً کارى است که مشرکین قریش با بتهایشان مىکردند.
موارد هفتگانه فوق، اساس سخن اینجانب و اختلاف اصلى ما با هم است.. من از جنابعالى تقاضا مىکنم، ساعتى خود را از تلقینات و مأنوسات فکرى و قلبى گذشته فارغ ساخته و در این نکات به دقّت بیندیشید.. اگر بنده تند گفته و بد عمل کرده، مهم نیست؛ مىتوانید به حسابم برسید و مرا رسواى خاصّ و عام سازید!! ولى واى بر ما! اگر دین خدا را تحریف کنیم و مطالبى جز آیین پاک و راستین خداوند را به نام دین به مردم تحویل دهیم!.. به دهان بنده مىتوانید سنگ بکوبید - همانگونه به دهان بسیارى سنگ کوبیدهاند! - ولى جواب خدا را چه خواهید داد؟!.
خوشبختانه من و شما - هر دو - به «آخرت» معتقدیم!.. آیا به هنگام حضور در محکمه کبراى الهى، از اینکه خدا را از طریق على و حسن و فاطمه و... نخواندیم، یا براى فاطمه اشک نریختیم، یا به زیارت قبورشان نرفتیم، یا لعن أبوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابه رسول خدا صنکردیم، یا در عزادارى برایشان شرکت نکردیم و... از این قبیل امور، بازخواستى مىشود؟! و یا خواهند پرسید: چرا رعایت حقّ و انصاف نکردید و بدون تحقیق و بررسى کافى در قرآن، برپایه وابستگیها و شیفتگى نسبت به شخصیتها، عقاید و نظرات «منقول» - و چه بسا «مجعول» - از ایشان را به عنوان مقاصد قرآنى به مردم عرضه دادید؟!.
چرا مهر و علاقه به اهلبیت از اطاعت امر خدا بر ما واجبتر شد؟! آیا خدا ما را شیفته بزرگان مىخواست یا مىخواست خود در پرتو هدایتش تربیت شویم و به هدف خلقت خویش نایل آییم؟!.. خوب به این مطالب توجّه کنید و صحنه آخرت را در نظر بیاورید و ببینید چه پاسخى براى خدا خواهید داشت؟!.
و اگر از من بپرسید که ریشه تمامى این مشکلات و بلایاى اجتماعى ما در چیست؟ جواب این است که: در عبادت غیر خداست!! به پیامبر خدا صبا قائلشدن به «عصمت ذاتى» الوهیت بخشیدند و سپس با افسانه جانشینى علی سو یازده فرزندش، آن الوهیت را به همهشان تسرّى دادند و شادى در میلادشان، عزادارى در سالروز وفات یا شهادتشان، گنبد و بارگاه ساختن بر مقابرشان، به زیارت آن بارگاهها رفتن و ضجّه و زارى بر آنها زدن، نذورات برایشان آوردن، سفره به نامشان پهنکردن و روضه پشت روضه ترتیبدادن، محتواى مذهب این مردم را تشکیل مىدهد که به هیچ وجه شخصیتپرور نیست!.
طبعاً آخوندها و روحانیانى هم که معرکهدار این بساط بوده و هستند، و خود را نایبان آن ائمّه مىدانند، قسمتى از این الوهیت را صاحب مىشوند و فلسفه «تقلید» نظام چاکرى مردم را نسبت به ایشان پدید آورده و از سوى دیگر با القاء وظیفه «خمس» دادن به خلقاللّه - خمس أرباح مکاسب - و وجوهات شرعیه که به نام حقّ امام و ردّ مظالم و سایر اوهام، جمعآورى مىکنند - که همه از دیدگاه قرآن و سنّت محکوم است - نوعى استقلال اقتصادى مىیابند و مىرسد به «ملک» آنچه در طول تاریخ رسیده است!.. طبقهاى به وجود آمده که «فکر» و «مال» مردم را مالک است، و گاهى هم دست در دست سلاطین مىگذارند و با باجگیرى راه حکومت را برایشان هموار مىسازند و زمانى نیز - چون امروز - در رأس همه چیز قرار مىگیرند و با تصرفات و اعمال گوناگون خود، این چنین مردم را از «اسلام راستین» زده و بیزار مىکنند!!.
«دکتر على شریعتى» با اطّلاعات محدودش از قرآن، مثلّث شوم «زر» و «زور» و «تزویر» را اساس بدبختى مردمِ تحت ستم نامید و دلبستگیهاى شیعى او اجازه نداد تا به عمق فاجعه بنگرد و زیربناى این مثلّث را در این ملک، که از نظر بنده: «عصمت»، «تقلید»، و «خمس» بوده و مثلّثى حول باور غلط جانشینى علی ستشکیل داده است، تشخیص دهد.. آرى برادر! این اساس بدبختى ماست که در انحراف از دین راستین خدا به آن رسیدهایم و خسارتى است که در ازاى خیانت به «اسلام اصیل و راستین» مىپردازیم!.. بیایید به جاى لجاجتها خود را در برابر خدا خالص سازیم و دست در دست هم، اسلام را که امانت الهى نزد ماست، از مظلمه آلودگیها و انحرافات پاک سازیم، شاید تا به حال بعضى مسائل براى ما چنانکه باید روشن نبود، ولى خداوند براى هدایت و تربیت بندگانش «حوادث» پیش مىآورد.. در شرایطى واقع شدهایم که قبلاً فکرش را هم نمىکردیم و اکنون اساس اعتقادات و باورهایمان تحت سؤال است.. این آزمایش بزرگ الهى است که ما را به بازنگرى در «ارزشها» مىخواند و امید که در این بازنگرى به حق برسیم و با حق پیوند ببندیم و خود و اجتماعمان را از این انحرافات و پلیدیها برهانیم.. آیا به راستى از عهده آزمایش بزرگ الهى برخواهیم آمد؟!.
والسّلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته